23مرداد1-min

ایام الله 23مرداد- پنجم محرم الحرام

بیست و دوم مرداد

امروز شنبه، 23 مرداد 1400 مصادف با پنجم محرم الحرام 1443

در این صفحه می خوانید

مناسبت های پنجم محرم الحرام

  • عبور حضرت موسى علیه السلام از دریا
  • آغاز سریه عبدالله بن أنیس (6 ق)
  • ورود حصين بن نمير به كربلا (61 ق)
  • ورود شبث بن ربعى به کربلاء (61 ق)
  • درگذشت فاضل مراغي (1310 ق)
  • درگذشت آیةالله محمدباقر كمره ‏ای (1416 ق)

مناسبت های 23 مرداد

  • جدا نمودن بحرین از ایران (1350 ش)
  • عمليات كوچك عاشوراي 1 (1364ش)
  • وفات آیةاللَّه «نجفي كاشاني» (1365 ش)
  • نامه ششم «صدام» به «رفسنجاني» (1369 ش)
  • آيةاللَّه«شاهرودي»و رياست قوه قضاييه(1378ش)

عبور حضرت موسى علیه السلام از دریا

تاریخ وقوع: 5 محرم


موسى‌ علیه‌السلام از طرف خداوند متعال مأمور شد، بنى‌اسرائیل را با خود برداشته و به سوى فلسطین برد تا از ظلم و تعدى فرعونیان نجات یابند.موسى علیه‌السلام به همراه بنى‌اسرائیل از مصر خارج شدند، وقتى کنار دریا رسیدند. بنى‌اسرائیل شروع به بهانه‌جوئى کردند که ما در مصر مزرعه و زمین و خانه داشتیم و اکنون بیچاره شده‌ایم. موسى علیه‌السلام فرمود: مطمئن باشید خدا ما را به حال خود نمى‌گذارد و وسیله نجات عنایت مى‌فرماید.به فرعون خبر دادند که موسى علیه‌السلام با بنى‌اسرائیل از مصر خارج شده، فرعون دستور داد: لشکرى آماده سازند. او مى‌گفت: به این علت که بنى‌اسرائیل از بندگان ما بوده و اکنون فرار کرده‌اند، باید آن‌ها را دستگیر نموده و دوباره به بندگى خود درآوریم.فرعون با لشکریان خود به دنبال بنى‌اسرائیل از مصر حرکت کرد. بعضى تعداد بنى‌اسرائیل را ششصد هزار نقل نموده‌اند، اما لشکر فرعون خیلى بیشتر از این‌ها بود.هنگام صبح که بنى‌اسرائیل به پشت سرشان نگریستند، لشکر بى‌حساب فرعون را دیدند و رعب و وحشتى عظیم دل آنها را فراگرفت و از موسى علیه‌السلام خواستند، چاره‌اى بیندیشد. موسى علیه‌السلام با دلى آرام فرمود: پروردگارم با من است و مرا هدایت خواهد کرد. تا این که لشکر فرعون نزدیک شد و «یوشع» جلو رفت، گفت: اى موسى دستور چیست؟خطاب رسید: موسى، عصاى خود را به دریا زن تا راهى نمایان گردد، موسى علیه‌السلام عصاى خود را به دریا زد دریا شکاف خورد و قعر دریا نمایان شد، باد و آفتاب قعر دریا را خشکانید. چون بنى‌اسرائیل دوازده تیره بودند، دوازده شکاف از دریا پدیدار شد و آن‌ها عبور کردند.فرعون زمانى رسید که آخرین افراد بنى اسرائیل از دریا خارج مى‌شدند. فرعون و لشکرش وارد دریا شدند، فرمان الهى به امواج دریا صادر گردید تا فرعون و لشکرش را دربرگیرد. لشکر فرعون تمامشان هلاک شدند. فرعون زمانى که خود را در آستانه مرگ دید، گفت: به خداى موسى ایمان آوردم. جبرئیل امین مشتى خاک بر دهان او زد و گفت: با آن همه فساد و اعمال ناشایست، توبه در این زمان فایده‌اى ندارد.

آغاز سریه عبدالله بن أنیس (6 ق)

تاریخ وقوع: 5 محرم


به پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) اطلاع داده شد كه سفيان بن خالد لحياني در منطقه “عُرَنه” {مكاني در نزديكي هاي عرفات} اردو زد و مردان قبيله خود و بسياري از مخالفان و دشمنان اسلام را گرد آورد و آماده هجوم به سوي مدينه گرديده است.پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) يكي از ياران دلير و رزمنده خويش، به نام “عبدالله بن اُنيس” را به حضور طلبيد و او را مأمور خاموش كردن اين فتنه نمود.عبدالله، پيش از اين، هيچ گاه سفيان بن خالد را نديده بود و شكل و قيافه وي را نمي شناخت و بدين جهت، نشاني و علايم وي را از پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) گرفت و به تنهايي از مدينه بيرون رفت و بدون اين كه يار و ياوري با خود داشته باشد، عازم منطقه عُرنَه شد و پس از چندين روز راه پيمايي، به اردوگاه دشمن رسيد و با آن نشاني هايي كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) به او داده بود، به راحتي سفيان بن خالد را شناسايي كرد و خود را به وي نزديك نمود و ادعا كرد كه از مخالفان حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلّم) است و براي نبرد با وي، به سپاه سفيان بن خالد پيوست. عبدالله بن اُنيس، با گفتاري شيرين و خواندن اشعاري دل نواز و گرم كردن مجلس، سفيان را به خود جذب كرد و در اندك مدتي اطمينان وي را به خود معطوف داشت.سفيان بن خالد، از عبدالله بن انيس خيلي خوشش مي آمد و حتي در حال استراحت، نيز وي را به خيمه خويش مي برد.عبدالله بن انيس، به دنبال فرصت مناسبي بود، كه شرّ اين گردنكش عرب را از سر مسلمانان كوتاه كند. اتفاقاً چنين فرصتي نصيب وي گرديد. در شبي كه سفيان بن خالد خوابيده بود و عبدالله نيز در خيمه او به سر مي برد، از بستر خويش برخاست و به بستر سفيان نزديك شد و وي را با زيركي تمام مورد هجوم قرار داد و با ضرباتي چند، به هلاكت رسانيد و سرش را از بدن جدا ساخت و از اردوگاه گريخت و به غاري در بلندي هاي اطراف پناهنده شد.سپاهيان دشمن، پس از اطلاع از قتل سركرده خويش به تكاپو افتاده و از هر سو به دنبال عبدالله بن انيس به راه افتادند، ولي هر چه تلاش كردند، چيزي عايدشان نگرديد و به اين سرباز فدايي اسلام دست نيافتند. بدين سبب، رعب و وحشتي در دشمنان پديد آمد و به ناچار پراكنده گرديدند.عبدالله بن انيس، با فراست و دليري خاص خويش، از آن غار بيرون آمد و خود را به مدينه منوره رسانيد و سر بريده سفيان بن خالد را در محضر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) به زمين گذاشت.پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) از موفقيت وي شادمان گرديد و به پاس تلاش هايش، عصاي خود را به وي بخشيد و به او فرمود: با اين عصا در بهشت خواهي خراميد، هر چند عصاداران در بهشت اندكند. (1)بدين ترتيب، فتنه اي كه مي رفت به فساد و خون ريزي بي گناهان منجر شود، با تدبير پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) و فداكاري يك سرباز تواناي اسلام، در نطفه خاموش و نابود گرديد.1- المغازي، ج1، ص 531

ورود حصين بن نمير به كربلا (61 ق)

تاریخ وقوع: 5 محرم


در روز پنجم محرم، حصين بن نُمير به فرمان ابن زياد در راس سپاهي چهار هزار نفري وارد كربلا شدند تا با تقويت سپاه هزار نفري حرّ بن يزيد رياحي و سپاه چهار هزار نفري عمر سعد، سخت‌گيري بر امام حسين (علیه السلام) را شدّت بخشند. 

ورود شبث بن ربعى به کربلاء (61 ق)

تاریخ وقوع: 5 محرم


شبث بن ربعى کوفى، یکى از دعوت‌کنندگان امام حسین (علیه‌ السلام) به کوفه بود که ابن زیاد پس از حرکت کردن امام حسین (علیه‌ السلام) به سمت کوفه، او را نزد خود خواست. وى نخست خود را به بیمارى زد ولى شبانه نزد ابن زیاد رفت و جایزه گرفت و به همراه چهارهزار نفر رهسپار کربلا شد و روز پنجم محرم سال 61 هجرى قمرى به کربلا رسید.شبث بن ربعى کوفى شخصى منافق و خبیث بود، زیرا نخست از اصحاب حضرت امام على (علیه‌ السلام) بود و بعد جزء گروه خوارج شد. سپس توبه کرد و بعد از مدتى براى کشتن امام حسین (علیه‌ السلام) عازم کربلا شد و بعد از واقعه کربلا با مختار به طلب خون امام حسین (علیه‌ السلام) قیام نمود، سپس در قتل مختار حضور پیدا کرد و در حدود سال 80 هجرى قمرى در کوفه درگذشت.در بیان خباثت این مرد بى‌دین همین بس که وى صاحب یکى از مساجدى بود که پس از قتل امام حسین (علیه‌ السلام) در کوفه جهت سرور و خوشحالى از کشته شدن امام (علیه‌ السلام) تجدیدبنا شده بود. مساجدى که به این منظور تجدیدبنا شده بودند، عبارتند از: مسجد اشعث بن قیس، مسجد جریر بن عبدالله بَجَلى، مسجد سماک بن مخرمه، مسجد شبث بن ربعى.[۱]امام حسین (علیه‌ السلام) روز عاشورا به شبث خطاب فرمود: اى شبث بن ربعى و اى حجار بن اَبجر و اى قیس بن اشعث و اى زید بن حارث، مگر شما نبودید که براى من نامه نوشتید که میوه‌هاى اشجار ما رسیده و بوستان‌هاى ما سبز گشته و از براى یارى کردنت لشکرها آراسته‌ایم.در این هنگام قیس بن اشعث گفت: ما نمى‌دانیم چه مى‌گوئى لکن حکم یزید و ابن زیاد را بپذیر، حضرت فرمود: لا واللّه هرگز دست ذلت به دست شما نمى‌دهم و از شما هم نمى‌گذرم.[۲]1- تاریخ کوفه، صفحه 46.2- حوادث الایام، سيد مهدى مرعشى نجفى، صفحه 19.منبع: پایگاه دانشنامه اسلامی

درگذشت فاضل مراغي (1310 ق)

تاریخ وقوع: 5 محرم


رحلت عالم امامي و فقيه اصولي آيت ‏اللَّه "ملااحمد بن علي اكبر فاضل مراغي" (1271ش)رحلت عالم امامي و فقيه اصولي آیةاللَّه «ملااحمد بن علي اكبر فاضل مراغي» (1271ش)آيت‏ اللَّه ملااحمد فاضل مراغي در اواسط قرن سيزدهم هجري قمري به دنيا آمد. وي در اصل از اهالي مراغه و ساكن تبريز بود. ايشان پس از طي تحصيلات مقدماتي علوم اسلامي، راهي حوزه علميه نجف اشرف گرديد و از محضر استاد اعظم، شيخ مرتضي انصاري و سيد حسين كوه كمره ‏اي و ديگر بزرگان استفاده نمود. فاضل مراغي پس از سالياني كه در حوزه نجف حضور داشت به مدارج بالاي علمي دست يافت به تبريز بازگشت و به تدريس فقه و اصول و كلام پرداخت. از ايشان آثاري بر جاي مانده كه حاشيه بر نهج ‏البلاغه، حاشيه بر صمديه، تفسير قرآن و نكات القرآن و بيان دقائقه از آن جمله است. سرانجام اين عالم امامي و فقيه اصولي و متكلم و اديب بزرگوار، در نهم مرداد 1271 ش برابر با پنجم محرم الحرام 1310ق در تبريز درگذشت و پيكرش را به نجف منتقل نموده و در وادي‏السلام به خاك سپرده شد.

درگذشت آیةالله محمدباقر كمره ‏ای (1416 ق)

تاریخ وقوع: 5 محرم


آيةاللَّه حاج شيخ محمدباقر كمره‏ اي خميني در سال 1320 قمري در كَمَره (در اطراف خمين) ديده به جهان گشود. از آثار فراواني كه از ايشان باقي مانده است، مهارت آن عالم فرزانه در فقه، اصول، تفسير، كلام و عقايد، تاريخ، تراجم، ادبيات عرب و عجم، لغت، حديث، ملل و مذاهب اسلامي، معاني و بيان و غيره مشهود است. از جمله كتاب‏هايش كه متجاوز از پنجاه عنوان است، عبارتند از: خداشناسي، الدين في طَور الاجتماع (5 جلد)، ستون دين، روحانيت در اسلام (2 جلد)، خودآموز علم بلاغت، مرواريد حكمت و… .آيةاللَّه محمدباقر كمره ‏اي از تمام اساتيد خويش اجازه ‏ي اجتهاد و روايت داشته و اجازه‏ ي اجتهادش از آيةاللَّه شيخ عبدالكريم حائري يزدي بسيار قابل توجه است. سرانجام اين عالم فرزانه پس از عمري سرشار از خدمات ديني، اجتماعي و علمي در 95 سالگي در تاريخ 5 محرم الحرام 1416 قمري، برابر با 14 خرداد 1374 شمسي بدرود حيات گفت و در صحن حرم مطهر حضرت عبدالعظيم حسني(ع) در ري به خاك سپرده شد.

جدا نمودن بحرین از ایران (1350 ش)

تاریخ وقوع: 23 مرداد


اعلام استقلال بحرين از ايران!!!!!جزيره بحرين واقع در جنوب خليج فارس، تا اوايل دوران قاجار تحت نظر ايران اداره مي‏شد ولي پس از چند سال، انگليسي‏ها به بهانه اينکه ايران فاقد نيروي دريايي است، طي قراردادي با قاجار، حفظ امنيت خليج فارس و بحرين برعهده نيروي دريايي بريتانيا گذاشته شد. اين حاکميت که بيش از يکصد و پنجاه سال به طول انجاميد، بعدها به طور مکرر مورد مخالفت دولت‏هاي وقت ايران واقع مي‏گرديد ولي هر بار به نحوي با شکست مواجه مي‏شد. در نهايت وقتي که ايران در سال 1336 ش در لايحه تقسيمات کشوري، بحرين را استان چهاردهم ايران اعلام کرد، موجي از مخالفت در کشورهاي عربي را برانگيخت. در اين ميان شاه که نمي‏خواست حمايت کشورهاي عربي را از دست بدهد و ضمناً براي اينکه بتواند حاکميت ايران نسبت جزاير ديگر خليج فارس از قبيل تنب کوچک و تنب بزرگ و ابوموسي را تثبيت کند، يکباره و به طور ناگهاني، تصميم خود را مبني بر چشم ‏پوشي از ادعاهاي ديرينه ايران به بحرين اعلام نمود و پس از آن، دولت، ميانجي‏گري دبير کل سازمان ملل را در اين مسأله تقاضا کرد. بنابراين در 21 ارديبهشت 1349 ش برابر 11 مي1970 م شوراي امنيت براساس گزارش هيئت اعزامي به بحرين مبني بر تمايل اکثريت قاطع اهالي بحرين به استقلال، قطعنامه‏ اي صادر کرد که مفاد آن قطعنامه مبني بر لزوم استقلال بحرين، در 24 ارديبهشت آن سال به تصويب مجلس شوراي ملي ايران رسيد. هنوز استقلال بحرين رسماً اعلام نشده بود که هيئت حسن نيت ايراني راهي بحرين شد و هيئتي نيز از آنجا به ايران آمد. سرانجام اين جزيره مهم و استراتژيک و سرشار از منابع انرژي در 23 مرداد 1350 ش اعلام استقلال کرد و ايران نخستين کشوري بود که يک ساعت پس از اعلام استقلال، آن کشور را به رسميت شناخت.!!!

چرا شاه بحرین‌ را فروخت؟

تاریخ وقوع: جدا نمودن بحرین از ایران (1350 ش)


چرا شاه بحرین‌ را فروخت ؟

چرا شاه بحرین‌را فروخت

بررسی عملکرد شاه در حفظ ایرانهنگامی که انگلستان اعلام کرد قصد ترک خلیج فارس را دارد، «قضیه بحرین» هم دوباره مطرح شد. نزدیک به ده سال از مسکوت گذاشتن موضوع می‌گذشت اما حالا وضعیت متفاوت شده بود. حالا دیگر باید این مساله، «فیصله» می‌یافت. حل مساله‌ای که یک سوی آن ایران شاهنشاهی بود، یک سوی آن بریتانیا و در سوی دیگر آن، خلیج فارس و اهمیت‌ تاریخی‌اش.
تا هنگامی که پدرِ تاجدار بر سر کار بود، قضیه بحرین به کشمکش و رکودِ توامان گذشت. رضاخان با اینکه نمی‌خواست ننگ جدایی بحرین را به جان بخرد، سعی می‌کرد انگلیسی‌ها را راضی کند که نگهداشتن این جزیره، خطری برای منافع بریتانیا ندارد. با این حال، رضاشاه نمی‌توانست به طور علنی اعتراض خود را به انگلیسی‌ها اعلام کند. از این رو هیچگاه از اتباع ایرانی جزیره حمایت نکرد و تنها به برخی کارهای تبلیغاتی مانند درج مقالات تاریخی درباره سابقه بحرین و تعلق آن به ایران بزرگ دستور می‌داد.چرا شاه بحرین‌را فروخت
رضاخان با اینکه اقدامی جدی برای حفظ بحرین نکرد، تا توانست جدایی آن را به تعویق انداختتا پیش از ظهور محمدرضای دیکتاتور از مرداد 32 به بعد، و حتی در دوران نخست وزیری محمد مصدق هم سخن خاصی از بحرین به میان نیامد. در این دوران شاید تقاضای آیت‌الله کاشانی از دولت مصدق برای ملی‌کردن نفت جزیره بحرین، از معدود اشاره‌ها بر حق حاکمیت ایران بر این منطقه، ولو به صورت تلویحی بود. از آن زمان به بعد، نخستین اتفاق مهمی که در قضیه بحرین رخ داد، مصوبه مجلس شورای ملی در سال 1336 بود که بحرین را به عنوان چهاردهمین استان ایران به رسمیت شناخت. همان موقع، نخست‌وزیر منوچهر اقبال هشدار داد که «ما روابط سیاسی خود را با هر دولتی که سعی می‌کند پیمانی با بحرین ببندد تا ابد قطع خواهیم کرد.»(گزیده اسناد خلیج فارس، به کوشش مینا ظهیرنژاد ارشادی، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه، 1375، ج 3، ص 182، سند شماره 47)
با این حال، این ادعاها و تشرها، پشتوانه‌ چندانی نداشت. هنگامی که انگلستان قصد خروج از خلیج فارس کرد، «طرح تشکیل اتحادیه‌ای متشکل از قطر، بحرین و هفت امیرنشین سواحل خلیج فارس (امارات متحده عربی) را ارائه کرد.»(بحرین چرا و چگونه از ایران جدا شد، عباس پرتوی مقدم، مطالعات تاریخی، زمستان 1385، شماره 15) این اتفاق، بیش از هر چیز در تیره شدن روابط این و عربستان اثر گذاشت. شاه در آوریل 1968 سفر خود به حجاز را منتفی کرد. با این همه، این تیرگی چندان دوامی نداشت و خیلی زود به روشنی گرایید. شاه در اکتبر 68 به عربستان رفت. همین موقع بود که محمدرضا، با اینکه پیشتر از قرار گرفتن بحرین در طرح بریتانیا مخالفت کرده بود، در دهلی نو، سخنرانی معروفی کرد و گفت حاضر است به رای مردم بحرین احترام بگذارد.چرا شاه بحرین‌را فروخت
اردشیر زاهدی، وزیر خارجه وقت ایرانبه این ترتیب روند نزولی مواضع ایران در قضیه بحرین آغاز شد. ایران، به‌زودی نمایندگانی را به عنوان سخنگویان مردم بحرین پذیرفت و با آن‌ها وارد مذاکره شد. روزنامه‌ها که در زمان رضاشاه سعی می‌کردند حق تاریخی ایران در بحرین را اثبات کنند، مقاله‌نویسی درباره کم‌اهمیت جلوه دادن بحرین را شروع کردند.
مذاکرات نشان می‌داد که قرار است یک «همه‌پرسی» سرنوشت همه چیز را مشخص کند. اردشیر زاهدی، از تصمیم جدید ایران خبر داد: «پس از مطالعات لازم، دولت تصمیم گرفت که در این مورد به سازمان ملل متحد که تنها مرجع حل اختلافات بین‌المللی است متول گردیده مسئولیت کسب تمایل باطنی و آمال واقعی مردم بحرین را به این سازمان جهانی، که مورد قبول قاطبه ملل است واگذار نماید.» (ذاکر، ص110)
ویتوریا سی یاردی نماینده سازمان ملل، از 29 مارس 1970 به مدت 20 روز به بحرین رفت و نظرخواهی خود از مردم بحرین را آغاز کرد. نتیجه این «نظرخواهی» و نه همه‌پرسی، در گزارشی به دبیرکل اعلام شد. در این گزارش آمده بود که «جمعیت ایرانی بسیار ناچیزی که از سطح فرهنگ بالاتری برخوردارند خواهان پیوستن به ایران هستند، اما قاطبهِ قریب به اتفاق سکنه بحرین جویای تشکیل دولتی کاملا مستقل و عربی در آن جزیره می‌باشند.» (عباس پرتوی مقدم، همان)
تایید این گزارش در شورای امینت به تاریخ 11 اردی‌بهشت 1349، نشان می‌داد که همه چیز دارد برای ایران تمام می‌شود. در این میان شوروی بیش از سردمداران ایرانِ شاهنشاهی به این اقدام اعتراض کرد. شوروی اعتقاد داشت که موضوع بحرین پیش از آغاز اقدامات اوتانت می‌بایست که در شورای امنیت مطرح و به شور گذاشته می‌شد.چرا شاه بحرین‌را فروخت
اوتانت، محمدرضا پهلوی و فرح دیبا، در کنفرانس بین‌المللی حقوق بشر تهران، 1968اردشیر زاهدی چندی بعد به مجلس رفت تا جدایی بحرین را نهایی کند. اعتراض‌ها شروع شده بود. جدای از اعتراض احزاب و گروه‌های مستقل و توزیع شب‌نامه‌های اعتراضی، آشکارترین این اعتراض‌ها، سروصدای پزشکپور، نماینده پان ایرانیست مجلس شورای ملی بود. عَلَم درباره او می‌نویسد: «در مجلس، وقتی وزیر خارجه جریان کار بحرین را داده است، پزشکپور، لیدر حزب پان‌ایرانیست، برخلاف انتظار بیش از حد آن چه لازم بود، حمله به دولت کرده و حتی دولت را استیضاح کرده است.» (یادداشت‌های علم، ویرایش علینقی عالیخانی، انتشارات کتابسرا، ج2، ص13)
پزشکپور در بخشی از سخنان اعتراضی‌اش نکات جالبی را مطرح کرد و گفت: «…ابتدایی‌ترین اصول دموکراسی ایجاب می‌کند که ابتدا غل و زنحیر از دست و پای مردم بحرین برداشته شود… به مردم بحرین اجازه استنشاق هوای آزاد و تفکر آزاد و سالم داده شود و آن گاه، اگر اصرار داشته باشیم، تمایل آنها خواسته شود.» پرشکپور ادامه داد که «دولت بدون کسب مجوز قانونی و برخلاف قانون اساسی و برای تغییر حدود و ثغور کشور به مراجع غیرملی مراجعه نموده است.» (روند انفصال بحرین از ایران، علیرضا ذاکر اصفهانی، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول،1391، ص 107)در سر شاه چه می‌گذشت؟اما جدایی بحرین از ایران با چه مقصودی انجام شد؟ آیا واقعا شاه و اطرافیانش هیچ احساس خطری از این فاجعه تاریخی نداشتند؟ و حالا که داشتند این قمار بزرگ را بر سر داشته‌های سرزمینشان می‌کردند، چه توجیهاتی را در سر می‌پروراندند؟
از لابه‌لای روایات تاریخ، سه هدف و تمایل درونی، برای توجیه از دست دادن بحرین قابل شناسایی است:چرا شاه بحرین‌را فروخت
شاه فکر می‌کرد با احترام به رای مردم بحرین (!) وجهه بین‌المللی مثبتی در جهان به دست خواهد آورد.1) ژست بین‌المللی: کنفرانس مطبوعاتی دهلی نو، در 14 دی 47، اتفاقی بود که همه را غافلگیر کرد. شاه ایران که تا چند روز قبل از آن بر حق حاکمیت کشورش بر جزیره بحرین پافشاری می‌کرد، از «حق رای مردم بحرین» گفت: «چنانچه مردم بحرین علاقه‌مند به الحاق به کشور من نباشند، ایران ادعای ارضی خود را نسبت به این جزیره پس خواهد گرفت… ایران به اراده و خواست مردم بحرین، در صورتی که مورد شناسایی بین‌المللی نیز واقع شود، احترام خواهد گذاشت.» (روابط خارجی ایران (1320-1357)، علیرضا ازغندی، نشر قومس، 1391، ص394)شاهی که برای رای و نظر مردم خود ذره‌ای ارزش قائل نبود و اعتقاد داشت این بی‌تمدن‌ها را باید هر چه زودتر –و با هرچه زورتر- از دروازه‌های تمدن عبور داد، حالا برای رای و خواست قلبی مردم بحرین –این جزیره‌نشینان استعمار بریتانیا- احترام قائل می‌شود.جدای از اینکه این «ژست» بین‌المللی چه نسبتی با اوضاع داخلی ایران داشت و چه نسبتی با تهدیدات حامیان و پاسبانان سلطنت داشت، شاه هنوز هم در اندرونی‌ها می‌ترسید که تاریخ چه قضاوتی درباره او خواهد کرد. قضاوتی که زیاد هم به تاریخ نیاز نداشت و از همان روزهای نخست جدایی بحرین از ایران، شاه و دوستدارانش می‌دانستند که مردم اندوهگین‌اند.دیگر برای مردمی که دوباره داشت خاطره ترکمانچای‌ها و آخال‌ها برایشان زنده می‌شد و دوباره می‌دیدند که بخش دیگری از سرزمینشان را از دست می‌دهند، چه «غروری» باقی می‌ماند و چه «ایمانی»؟چرا شاه بحرین‌را فروخت
اسدالله علمحتی علم هم نمی‌توانست احساس سرافکندگی نکند: «شورای امنیت به اتفاق، میل مردم بحرین را در داشتن استقلال کامل تصویب کرد. نماینده ایران هم فوری آن را پذیرفت. خنده‌ام گرفته بود؛ گوینده رادیوی تهران طوری با غرور این خبر را می‌خواند، که گویی بحرین را فتح کرده‌ایم. ولی این خنده، به آن معنی نیست که من با این کار مخالفت دارم. شاید طرز اجرای آن، یا در اصل مطلب که همه اقلیت‌های ایرانی در همه شیخ‌نشین‌ها به رسمیت شناخته بشوند،… حرف داشته باشم. ولی حال که آن نشد با این راه‌حل موافق هستم. غیر از این نمی‌شد.» (اسدالله علم، همان، ج2، ص48و49)
اما هرچه بود، شاه از این ژست بین‌المللی خوشحال‌ بود. اسدالله علم نقل می‌کند که شاه، «با کمال آقایی و بزرگواری فرمودند، «حالا که من و تو هستیم آیا فکر می‌کنی در آینده ما را خائن خواهند گفت، یا چنان که معتقدم و اغلب سیاستمداران دنیا هم معتقدند، من که حاضر به حل مطلب بحرین شدم، خواهند گفت کار بزرگی انجام دادیم و این منطقه از دنیا را از شر کشمکش‌های پوچ و بالنتیجه نفوذ کمونیسم نجات دادیم؟» (همان، ج1، ص376و 377) آیا نفوذ کمونیسم در جزیره چند هزار نفری بحرین مهم‌تر و حساس‌تر بود یا از دست دادن جزیره‌ای که احاطه کشور بر خلیج فارس را عمیق‌تر و گسترده‌تر می‌کرد؟
البته معلوم است برای شاهی که تنها راه حفاظت کشورش را در چشم‌دوختن به حمایت‌های دولت ینگه دنیا می‌داند، چنین چیزهایی اهمیت نداشته باشد. شاه که به خود و نیروی مردم کشورش هیچ اعتقادی نداشت، و همه امیدش به حمایت‌های آمریکا بود، چرا باید به فکر خلیج فارس و قدرت استراتزیک مملکت خود باشد؟ باید هم «اغلب سیاستمداران دنیا» که یا از طواغیت دنیای امروز و یا وابستگان به آن‌هایند از این «حاتم‌بخشی بزرگ» برای تامین منافعشان سپاسگذار و ثناگو باشند. حالا اگر این بخشش از کیسه خلیفه، اگر به بهانه جلوگیری از نفوذ کمونیسم بوده باشد که چه بهتر.چرا شاه بحرین‌را فروخت
یکی از دلایل شاه برای رهاکردن بحرین، بهبود روابط با اعراب بود.2) بهبود روابط با اعراب: یکی از مشکلاتی که قرار بود با بخشش بحرین حل شود، روابط تیره احتمالی‌ای بود که شاه و اطرافیانش گمان می‌کردند با تصرف بحرین به وقوع خواهد پیوست. گمانی شبیه آنچه که رضاخان در دوران پادشاهی خود داشت و براساس آن ظنِ سوء، بخش‌هایی از خاک کشور را در قالب پیمان سعدآباد به ترکیه و افغانستان و عراق داد. اسدالله علم در یادداشت‌هایش می‌نویسد که برای رفع دل‌نگرانی شاه از قضاوت تاریخ و مردم ایران، به او می‌گوید که با این کار اتفاقا خدمت برزگی هم به ایران کرده و آن خدمت، حفظ روابط دوستانه با اعراب است.
علم به شاه می‌گوید: «بر فرض که آن [بحرین] را به تصرف [در] می‌آوردیم، یک دردسر دائمی و کشمکش با جمعیت عرب آن‌جا، مضافا به یک خرج دائمی و همیشگی [می‌بود]، زیرا که دیگر نفت آن‌جا که ته می‌کشد. برای هر نوع نگهداری آن باید خرج کرد، اعم از مخارج نظامی و اداری. بعد هم کشمکش دائم با دنیای عرب که برای حفظ ظاهر عربیت هم که شده باید با ما به مخالفت برمی‌خاستند. فقط یک راه برای تصرف بحرین می‌توانستیم انتخاب کنیم: قطع کلی با دنیای عرب و اتحاد نظامی با اسرائیل.» (همان، ج1، ص376و 377)
براین اساس، شاه تن به از دست دادن یک جزیره مهم و راهبردی در خلیج فارس داد، تا با عرب‌ها دچار درگیری و نزاع نشود. اما این آرزو، حقیقتا در اندازه یک آرزو باقی ماند. شاه که فکر می‌کرد لااقل با اهدای بحرین، عرب‌ها به او عطوفت خواهند کرد و درنتیجه می‌تواند لااقل جزایر سه‌گانه خلیج فارس را تصاحب کند، ناگهان غافلگیر شد. اعراب و در راس آن‌ها صدام بعثی به مخالفت با تصرف جزایر برخاستند. برای آن‌ها شاهی که نتوانسته یک جزیره تاریخی را حفظ کند، احتمالا از پس محافظت چند جزیره دیگر هم بر نخواهد آمد. از این رو، محمدرضا برای آنکه لااقل این سه جزیره را هم از دست ندهد، وارد فاز نظامی شد. شاه دریافته بود که با حاتم‌بخشی از خاک مملکت نمی‌تواند رضایت همسایگان را جلب کند. « پس از آزادی جزایر خلیج فارس به وسیله ارتش ایران در پاییز 1350، دولت عراق و روابط سیاسی خود را با ایران و انگلستان قطع کرد و این امر به تیرگی روابط کشورهای عرب و ایران انجامید.» (تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران، سرهنگ غلامرضا نجاتی، موسسه خدمات فرهنگی رسا، ج1، ص 355) بعثی‌های عراق با شوروی پیمان همکاری امضا کردند و شاه هم بلافاصله به پیشنهاد آمریکا کُردهای تجزیه‌طلب را تجهیز کرد.

چرا شاه بحرین‌را فروخت

3) حفظ جزایر سه‌گانه: شاید تنها دستاورد جدایی بحرین، بقای جزایر سه‌گانه بود. اما همین دستاورد هم محل اما و اگرهای بسیار است. اینکه چگونه انگلیس توانست میان این دو موضوع ارتباط ایجاد کند و شاه را فریب دهد جالب است. انگلیسی‌ها پیش از حل و فصل مساله بحرین، این موضوع را به مساله جزایر سه‌گانه گره زدند. آن‌ها معتقد بودند که اگر شاه با استقلال بحرین موافقت کند، در عوض از حمایت انگلیس برای نگهداری جزایر سه‌گانه برخوردار خواهد بود. عَلَم در یاداداشت‌هایش می‌نویسد: ««سفیر انگلیس امروز راغب‌تر از ملاقات قبلی بود که حل مساله بحرین را به پیشنهادهای مربوط به جزایر مرتبط سازد. خاطرنشان کرد که اگر ایران به تاسیس فدراسیون امارات عربی کمک کند، در این صورت ما (ایران) خواهیم توانست به دعوت و از جانب فدراسیون جزایر را تصرف کنیم، بی‌آنکه ترس از واکنش عرب‌ها داشته باشیم.» (گفتگوهای من با شاه، خاطرات اسدالله علم، زیرنظر عبدالرضا هوشنگ مهدوی، انتشارات طرح نو، بهار 73، ج1، ص62)
اما همین انگلیسی‌ها، پس از حتمی شدن استقلال بحرین، درباره حل وفصل مساله جزایر سه‌گانه، سیاست «تعلل و تأنی» را آغاز کردند. بر این اساس، مورخان نوشته‌اند که «انگلستان پس از شناسایی استقلال بحرین توسط ایران علاقه زیادی به حل مساله جزایر سه‌گانه نداشت و از سیاست چانه‌زنی و ابن‌الوقتی پیروی می‌کرد.» (ازغندی، همان، ص 396)
نتایج جدایی بحرین چه بود؟
1) افزایش نفوذ انگلیس در منطقه: «سازمان ملل سه سوال طرح کرده بود، رای به باقی ماندن جزء سرزمین ایران –رای به باقی ماندن در تحت‌الحمایگی انگلیس –رای به استقلال بحرین، از پیش نتیجه رفراندوم معلوم بود. مردی گیچیاردی نام از طرف سازمان ملل به بحرین رفت و علی‌الظاهر همه‌پرسی به عمل آمد و نتیجه اعلام شد که مردم جزائر بحرین خواستار استقلال و جدایی بحرین از ایران و انگلستان می‌باشند. کیست که نداند که انگلستان از آنجا نخواهد رفت و نرفته است و بحرین و حکومت عرب بحرین همواره دست‌نشانده انگلستان بوده و خواهد بود..» («گناه نابخشودنی، جدایی بحرین از ایران» احمد اقتداری ،مجله بخارا، مهر و آبان 1387، شماره 67، ص81)
انگلستان بلافاصله پس از استقلال بحرین، پایگاه نظامی‌اش را در این جزیره افتتاح کرد. شاهد دیگری که استقلال بحرین را، عاملی برای افزایش نفوذ انگلستان در منطقه معرفی می‌کند، اعتراض‌های گسترده روس‌ها برای جلوگیری از وقوع این امر است. روس‌ها با علم به این موضوع بود که حتی بیشتر از شاه ایران، حرص بحرین را می‌خوردند.
2) خدشه بر غرور ملی: طبیعی بود که مردم و گروه‌ها ناراضی باشند. لااقل چند سالی بود که مردم سعی می‌کردند خاطرات تلخ عصر قاجار را فراموش کنند. اما حالا و در قرن بیستم و در حالی که همه تصاویر بزرگ از ایران شاهنشاهی ترسیم می‌کردند، یک جزیره از ایران جدا شد. بحرین نه پس از چند سال جنگ ناموفق با یک ابرقدرت دنیا چنانچه که در نبردهای ایران و روس اتفاق افتاد، بلکه بر اساس مشتی توهمات و خودباختگی‌ها برای همیشه از ایران جدا شد.
صحبت از نارضایتی مردم حتی تا اندرونی‌های دربار هم رفته بود. علم در یادداشت 21فروردین 49 در این باره می‌نویسد: «مطلب مهم داخلی که امروز اتفاق افتاد، این بود که در مسابقات آسیایی که در تهران برگزار می‌شد، ایران و اسرائیل به طور نهایی در قبال یکدیگر قرار گرفتند و خوشبختانه، ایران، اسرائیل را دو بر یک شکست داد. واقعا احساسات عجیبی در تهران برانگیخته شد. سی هزار نفر در استادیوم امجدیه دست‌جمعی سرود شاهنشاهی می‌خواندند و تا صبح مردم تهران به پایکوبی مشغول بودند، بخت شاهنشاه بلند است. در این موقع ممکن بود تبلیغات مضر برای مساله بحرین گرفتاری درست کند.» (اسدلله علم، انتشارات کتابسرا، ص23)
با این حال، شاه که از نارضایی مردمش خبر داشت، رویه بی‌خیالی را در پیش گرفته بود. به گزارش علم، «سر شام ملکه پهلوی رفتم،… شاهنشاه فرمودند، «بعضی مردم به من می‌گویند، چرا مساله بحرین در مجلس به این صورت مطرح شد، که تمام مسئولیت قضیه را بر گردن شما گذاشت؟ ممکن بود دولت مسئولیت را بر عهده بگیرد.» بعد فرمودند که، «من دیگر از این حرف‌هایم گذشته است. اگر ملت ایران نداند که من حاضرم جانم را در راه منافع او فدا کنم، دیگر فایده‌ای ندارد که من مطلبی را بخواهم از خود دور نگاه دارم، و اگر مطلب اول را فهمیده باشد، دیگر نگرانی معنی ندارد.» (همان، ص18)
3) از دست دادن مزایای اقتصادی، راهبردی بحرین: یکی از سیاست‌های دست اندرکاران رژیم پهلوی، تبلیغ «بی‌ارزش بودن بحرین» بود. براساس این سیاست، مدام گفته می‌شد که نگهداری بحرین هزینه‌های زیادی خواهد داشت و هم هیچ توانی را به کشور نمی‌افزاید. برای نمونه عباس مسعودی، سناتور شاهنشاهی و گرداننده روزنامه اطلاعات می‌‎گوید: «بحرین از نظر منابع طبیعی وضعیت چشمگیری ندارد… در این سرزمین، مثل دیگر شیخ‌نشین‌ها، کشاورزی وجود خارجی ندارد. از سیر تا پیاز و به قول معروف از سفیدی گچ تا سیاهی زغال خود را از خارج وارد می‌کنند.»(روزنامه اطلاعات، 13/02/1349) شاه هم گفته بود که «اکثریت ساکنان آن جزیره عرب هستند و به زبان عربی سخن می‌گویند. به لحاظ اقتصادی مجمع‌الجزایر بحرین دیگر اهمیت ندارند؛ زیرا نفت آنجا تمام شده و صید مروارید نیز صرفه اقتصادی ندراد. از نظر اهمیت استراتژیکی و سوق‌الجیشی با وجود تسلط ایراتن بر تنگه هرمز آن جزایر ارزشی ندارند.» (عباس پرتوی مقدم، همان)چرا شاه بحرین‌را فروخت
عباس مسعودی، گرداننده روزنامه اطلاعات و جمعی دیگر از مطبوعات وظیفه داشتند درباره بی‌اهمیت بودن منابع و مزایای بحرین تبلیغ و خبرپراکنی کنند.جدای از اینکه آیا با این جنس استدلال‌ها می‌توان از بخشی از خاک کشور صرف‌نظر کرد، این پرسش مطرح می‌شود که آیا واقعا جزیره بحرین هیچ ازرش و مزیتی نداشت؟ در پاسخ به این پرسش، حتی اگر نخواهیم بر دانسته‌های کنونی که این روزها درباره مزیت‌های بحرین مطرح است تکیه کنیم و براساس آنچه در همان موع از مزایای بحرین آشکار شده بود پاسخ دهیم، «در همان زمانم، بهره‌برداری از چاه‌های نفتی بحرین، در 1969م/ 1347ش، بالغ بر سه میلیون و هشتصد هزار تن بود. در ضمن در بحرین، به‌جز منابع نفت، منابع دیگری مانند آلومینیوم نیز وجود داشت که با استخراج آن و احداث کارخانه آلومینیوم‌سازی سود بسیاری به دست می‌آمد. علاوه بر این صنعت صید ماهی آن کشور نیز وضعیت خوبی داشت.» (ذاکر اصفهانی، همان، ص 135)

جدا کردن بحرین از ایران

تاریخ وقوع: جدا نمودن بحرین از ایران (1350 ش)


تاریخ ایرانی: در روز ۲۳ مرداد ۱۳۵۰ جزیره بحرین، استان چهاردهم ایران در پی جدایی از سرزمین مادری، اعلام استقلال کرد.جدایی‌خواهی در بحرین زمانی پدیدار شد که این منطقه از ۱۸۹۲ میلادی تحت سلطه کامل بریتانیا درآمد. پیش از این بریتانیا از طریق انعقاد قراردادهای گوناگون کوشیده بود تا این سرزمین را تحت حاکمیت خود درآورد. نخستین قیام عمومی بحرین در مارس ۱۸۹۵ در مخالفت با شیخ عیسی بن علی نخستین حاکم از سلسله آل‌خلیفه شکل گرفت‌. این قیام با دخالت سرهنگ آرنولد ویلسون، نماینده دولت بریتانیا در خلیج فارس سرکوب شد و بازداشت و تبعید ناراضیان به «زباره» در شمال شبه جزیره قطر را در پی داشت و درگیری‌های شدیدی را میان قطر و بحرین بوجود آورد. این موضوع باعث شد قطر با انعقاد قراردادی خود را تحت‌الحمایه بریتانیا کند. این رویداد نقطه آغاز بیش از یک قرن کشمکش سیاسی و نظامی میان بحرین و قطر بود.در سال‌های بعد به تدریج افکار عمومی در بحرین به ایران متمایل شد. انقراض سلسله قاجار در ایران و طرح ادعاهای ارضی پهلوی اول این تمایل را در میان مردم بحرین افزایش داد و از جانب دیگر بر حساسیت انگلیسی‌ها در منطقه افزود و آنان را به تحکیم پایه‌های نفوذ و سلطه خود در بحرین سوق داد. این رخداد باعث شد انگلیسی‌ها در ۱۹۲۳ میلادی شیخ عیسی بن علی را برکنار و یکی از کارگزاران خود چارلز بلگریو را در ۱۹۲۶ به عنوان مشاور امیر بحرین روانه این سرزمین کنند. اقدامات این مشاور که تصمیم‌گیرنده اصلی در بحرین بود افزایش نفرت عمومی نسبت به سیاست‌های استعماری بریتانیا در منطقه را در پی داشت، اعتراضات مردمی آغاز شد و بلگریو در مواجهه با اولین اعتراض‌آمیز بحرینی‌ها از این سرزمین خارج شد.در دوران بعد از جنگ جهانی دوم، با گسترش تظاهرات، مخالفت‌های مردمی به جنبش عمومی ضداستعماری تبدیل شد. بریتانیا می‌دانست که کاهش کنترل بر بحرین، به از دست رفتن سراسر خلیج فارس خواهد انجامید؛ می‌خواست به هر بهایی قیام مردم بحرین را سرکوب کند و در این راه دامن زدن به اختلافات مذهبی را پیشه کرد. میان شیعه و سنی تفرقه ایجاد کرد و زمینه‌های برخورد این دو را بوجود آورد. بدین ترتیب در دهه ۵۰ میلادی بحرین چند بار تا آستانه جنگ‌های خونین داخلی پیش رفت.از طرفی جنگ کانال سوئز و هجوم نظامیان انگلیسی به مصر، سبب افزایش تنفر اعراب خلیج فارس و به ویژه مردم بحرین نسبت به انگلیس و همچنین ترویج احساسات ناسیونالیستی عربی در این کشور شد، اما این احساسات غالباً توسط پلیس غیربومی بحرین سرکوب می‌شد.از اواسط قرن بیستم ادعاهای تاریخی ایران در مورد حاکمیت بر بحرین جدی شد. مجلس شورای ملی در آبان ۱۳۳۶ لایحه‌ای را تصویب کرد که به موجب آن بحرین استان چهاردهم ایران اعلام شد و دو کرسی خالی برای نمایندگان «استان چهاردهم» در نظر گرفته شد. این اقدام و تهدید ایران در مورد تحریم هر سازمان و مجمع بین‌المللی که بحرین را به رسمیت بشناسد، موضوع را پیچیده‌ کرد. اما فشار بریتانیا به شاه به دست کشیدن ایران از ادعاهای ارضی‌اش نسبت به بحرین انجامید.در ۱۳۴۷ شاه طی دیدارش از هند گفت‌: «اگر مردم بحرین مایل نباشند به کشور ما ملحق شوند هرگز به زور متوسل نخواهیم شد و هر کاری که بتواند اراده مردم بحرین را به نحوی که نزد همه جهانیان به رسمیت شناخته شود، نشان دهد خوب است‌.» شاه استقلال بحرین را منوط به نظر مردم بحرین کرد و این عمل در تاریخ ایران سابقه نداشت. همان زمان اسدالله علم نیز به سفیر انگلیس در مورد این راه حل اعتراض می‌کند. او در کتاب خاطراتش در روز ۲۱ مرداد ۱۳۴۸ خود آورده است: «به سفیر انگلیس گفتم ما هیچ‌گاه نمی‌توانیم چنین پیشنهادی را تصویب و در برابر ملت ایران توجیه کنیم.»ایران سعی داشت تا سرنوشت بحرین در یک همه‌پرسی تعیین شود، در حالی که دولت‌های بحرین و بریتانیا با آن مخالفت کردند. در نتیجه ایران و بریتانیا توافق کردند تا به جای برگزاری همه‌پرسی‌، از سازمان ملل متحد خواسته شود سرنوشت سیاسی این سرزمین را از طریق یک نظرسنجی از میان گروه‌ها و طبقات مختلف تعیین کند. حکومت بحرین که تحت نفوذ بریتانیا بود برای تأثیرگذاری بر نتیجه نظرخواهی مصمم شد تا ساختار جمعیتی این سرزمین را با اکثریت دادن به عرب‌ها دگرگون کند. در این راستا هزاران فلسطینی و نیروی کار عرب از کشورهای منطقه به بحرین هجوم آوردند.جالب اینکه شاه نیز متوجه خطر نظرخواهی در مورد استقلال بحرین شد و به علم گفت: «به سفیر تکرار کن که اگر من پیشنهادش را بپذیرم مرتکب خودکشی شده‌ام. اگر این خودکشی در راه حفظ منافع ملت ایران بود، ‌چندان اهمیتی به آن نمی‌دادم ولی به عقیده من این طرح خیانت به منافع ملی است، بدین جهت نمی‌توانم آن را بپذیرم.»با این حال نظرخواهی از روز ۱۰ فروردین ۱۳۴۹ آغاز شد و ویتوریو وینتسپیر گیچیاردی، دیپلمات ایتالیایی و مدیر دفتر سازمان ملل در ژنو از سوی اوتانت‌، دبیرکل وقت سازمان ملل مأمور انجام این کار شد. وی پس از پایان مأموریت دو هفته‌ای خود در بحرین گزارش برداشت‌های خود از صحبت با مردم و گروه‌های بحرین را که به ادعای وی از علاقه آنان به استقلال حکایت می‌کرد تسلیم دبیرکل نمود.با اعطای این گزارش، شورای امنیت سازمان ملل قطعنامه ۲۷۸ خود را در ۲۱ اردیبهشت ۱۳۴۹ صادر کرد که در آن خواسته مردم بحرین مورد تایید قرار گرفته بود. این قطعنامه به دولت‌های ایران و بریتانیا ابلاغ شد. آن دوره در فضای سیاسی ایران موافقان و مخالفانی دراین باره وجود داشت؛ البته مخالفین جدایی بحرین در بین سیاسیون بسیار اندک و بیشتر محدود به اعضای حزب پان‌ایرانیست بود. فراکسیون پارلمانی این حزب که در دوره بیست و دوم مجلس شورای ملی دارای ۵ نماینده بود با محوریت محسن پزشکپور رهبر این تشکل پس از طرح قصد دولت برای موافقت با جدایی بحرین، دولت امیرعباس هویدا را به استیضاح کشاند.در سال ۱۳۴۹ دولت هویدا گزارشی را مبنی بر جدایی مجموعه جزایر بحرین از ایران به مجلس شورای ملی آورد که مورد مخالفت شدید پان‌ایرانیست‌ها قرار گرفت. از آن جمله پزشکپور بود که در مخالفت با این گزارش، سخنرانی مشهوری ایراد کرد و با «خیانت» نامیدن تصمیم دولت هویدا، وی را به چالش کشید. هرچند این نطق و گریه پزشکپور هنگام ایراد آن همان زمان سر و صدای بسیاری به پا کرد اما بعدها ناصر انقطاع در کتاب «پنجاه سال تاریخ با پان‌ایرانیست‌ها» مدعی شد این مخالفت‌ها صوری و نمایشی و از سوی دولت دیکته شده بود.به هر ترتیب چه مخالفت‌ها با طرح جدایی بحرین صوری بود و چه از روی دلسوزی، به جایی نرسید و در بهار سال ۱۳۵۰ شمسی تهران و منامه مرزهای دریایی میان خود را تعیین و تصویب کردند و روابط دوجانبه را در همه زمینه‌ها آغاز نمودند. اینچنین بود که جزیره بحرین در روز ۲۳ مرداد ۱۳۵۰ رسما استقلال خود را از سرزمین مادری اعلام کرد و ایران نخستین کشوری بود که یک ساعت پس از اعلام استقلال، آن کشور را به رسمیت شناخت. در ۲۵ آذر ۱۳۵۰ بحرین رسماً عضو سازمان ملل متحد شد و به عنوان یکصد و بیست و نهمین عضو آن درآمد. از آن پس تاریخ ۱۶ دسامبر برابر با ۲۵ آذر به عنوان روز ملی بحرین شناخته می‌شود.

انگلیس مجمع الجزائر بحرین را در سال ۱۸۲۰ از ایران جدا کرد

تاریخ وقوع: جدا نمودن بحرین از ایران (1350 ش)


جدایی بحرین از ایران با رای 40 خانواده بحرینی.پژوهشگر تاریخ کشور با تشریح جزئیات جدا شدن بحرین از ایران گفت: تنها با رأی ۴۰ خانواده بحرینی، بحرین را از ایران جدا کردند.

جدایی بحرین از ایران با رای 40 خانواده بحرینی؛ اقدام شاه" احمقانه" بود

خسرو معتضد تاریخدان و تاریخ نویس کشور در گفتگو با خبرنگار عصر امروز با اشاره به نقش کتاب و رسانه ها در ارتقاء سطح دانش سیاسی مردم، اظهار داشت: یکی از مشکلات رسانه های ما در ایران این است که اطلاع رسانی ها پایه تاریخی ندارد؛ چنانکه یک بار روزنامه ای نوشته بود استان بحرین را در سال ۱۳۳۴ از دست دادیم؛ در حالی که چنین نیست.* انگلیس مجمع الجزائر بحرین را در سال ۱۸۲۰ از ایران جدا کردوی با بیان تاریخچه ای از روند جدا شدن کشور بحرین از ایران افزود: مجمع الجزائر بحرین از سال ۱۸۲۰، به وسیله دولت انگلستان، کم کم از ایران جدا شد؛ در زمان ناصر الدین شاه بارها مردم بحرین خواهان آن شدند که قوایی از ایران برود و بحرین را به ایران برگرداند که ناصرالدین شاه از این مسئله حمایت نکرد.این استاد تاریخ تصریح کرد: از سال ۱۳۰۰ به این طرف رابطه ایران با بحرین به طور کلی قطع شد و دولت انگلستان اجازه نمی داد ایرانی ها به آنجا بروند؛ در ۱۳۳۴ دولت ایران اعلام کرد استان بحرین دو کرسی در مجلس دارد ولی کسی توجه نکرد و دولت انگلستان هم روی خوش نشان نداد.معتضد ادامه داد: هر دفعه دولت در این باره صحبت می کرد انگلیسی ها فورا می آمدند و اظهار گله می کردند که بحرین متعلق به انگلستان است و دولت ایران نباید این صحبت ها را مطرح کند تا اینکه در ۱۳۴۹ شاه به هندوستان رفت و در آنجا گفت اگر ما به توافق با دولتین برسیم در قضیه بحرین به رفراندوم مراجعه می کنیم.این پژوهشگر تاریخ با بیان اینکه بحرین فاصله زیادی با ایران دارد اما تنها ۲۵ کیلومتر با عربستان فاصله دارد، افزود: حدود ۲۰ سال پیش ۲۰ میلیارد دلار خرج کردند و ۲۵ کیلومتر از دمام تا بحرین پل ساختند؛ مسافرین زیادی از عربستان هر پنج شنبه برای تعطیلات وارد بحرین می شوند.* تنها با رأی ۴۰ خانواده بحرینی، بحرین را از ایران جدا کردندوی در ادامه با اشاره به استقلال بحرین درسال ۱۳۵۰ پس از یک رفراندوم خانوادگی گفت: تنها با رأی ۴۰ خانواده بحرینی، بحرین را از ایران جدا کردند؛ شما تصور کنید با رأی ۴۰ خانواده، آذربایجان از ایران جدا شود! ۴۰ خانواده با نفوذ با یک صحنه سازی که توسط “لرد کارنادن” انجام شد، رفراندوم کردند و بحرین را از ایران جدا کردند.این پژوهشگر تاریخ با بیان اینکه دولت ایران این رفراندوم را به رسمیت نشناخت و در مجلس هم رأی نیاورد، خااطرنشان کرد: پس از آن نمایندگان اقلیت هویدا را استیضاح کردند و هویدا شروع کرد به فحش دادن؛ در یکی از جلسات حزب ایران نوین هویدا گفت ” بحرین مثل دختری است که به سن شوهر دادن رسیده است و ما شوهرش دادیم، بچه هم دارد” این جمله را آقای هویدا گفته است در اسناد ساواک موجود است.معتضد افزود: بنابر این بحرین با این حقه بازی ها از ایران جدا شد؛ البته اگر هم جدا نمی شد به خاطر اینکه ۱۲۰ سال از ایران جدا مانده بود و بافت جمعیتی آن تماما عرب شده بودن و ایرانی ها را از بحرین اخراج کرده بودند، اداره کردن بحرین مشکل بود.وی ادامه داد: پس از این اتفاق ها قرار شد آن سه جزیره ای که متعلق به ایران بود را پس بدهند؛ مثل این است که کسی به شما دو کیف بدهد و بعد شما یکی را برگردانید در ازای گرفتن یکی دیگر از کیف ها، در این شرایط دولت ایران کوتاه آمد و در ازای بحرین، سه جزیره به ایران برگشت اما میثاق های لازم امضاء نشد، که الآن می بینیم که آنها بازی درآورده اند و می گویند این سه جزیره را پس بدهید.* اقدام احمقانه شاه موجب جداشدن بحرین از ایران شداین تاریخدان کشور اضافه کرد: شاه باید آن موقع قاطع برخورد می کرد و دولت نباید زیر بار این ظلم می رفت تا تکلیف نفت فلات قاره روشن شود اما این کار را نکرد. وقتی کسی دیکتاتور است از این کارهای احمقانه زیاد انجام می دهد.وی گفت: رسانه ها باید درباره دریای کاسپین همه چیز را بنویسند؛ اسم واقعی دریای کاسپین، دریای خزر است، اسم واقعی دریای عمان، دریای مُکران است؛ باید همه ما بر کلمه خلیج فارس تعصب داشته باشیم.این پژوهشگر تاریخ ادامه داد: کافی نیست که اعلام کنیم “خلیج فارس”، باید آنجا را آباد کنیم، اگر کسی ملکی داشته باشد و آنرا رها کند دیگران مالک آن می شوند؛ بنابر این وقتی می گوییم خلیج فارس، باید آبادش کنیم، در آن جزائر برای جوانان کار پیدا می شود.این استاد دانشگاه ارزش هر متر از خاک ایران را بسیار زیاد دانست و اظهار داشت: چند وقت پیش مرزبانی کل کشور اعلام کرد که ۱۷۰ هکتار به خاک وطن برگشته است؛ این ۱۷۰ هکتار کجاست؟ چرا وزارت امور خارجه اعلام نکرد؟ چرا رئیس جمهور اعلام نکرد؟ مردم باید جشن بگیرند؛ ۱۷۰ هکتار به خاک وطن برگشته است و این مهم است.وی در ادامه گفت: خوشبختانه مطبوعات ما نسبت به مطبوعات دوران شاه از آزادی بیان بسیار خوبی برخوردار هستند. من خودم چون روزنامه نگار هستم، می نویسم، انتقاد می کنم، می بینم که مشکلی برایم پیش نمی آید.معتضد با نکوهش کردن برخی از منتقدان گفت: برخی می گویند دارید طرفداری می کنید؛ نه خیر، اینگونه نیست، بنده نیازی ندارم از کسی طرفداری کنم، استاد من تاریخ است، تارخ را اگر بدانید اشتباه نمی کنید.وی ادامه داد: اگر آن اشتباهات را نمی کردیم کشور ما اینقدر کوچک نمی شد، کشور ما حدود ۲۵۰ هزار کیلومتر مربع بوده است. تمام قفقاز مانند گیلان و مازندران بود، همه از دست ما رفت، نفت آنجا هم از دست ما رفت، به خاطر چه چیزی؟ بخاطر اینکه اهمیت نمی دادند.این استاد دانشگاه با متذکر شدن تلاش های دشمن برای فروپاشی ایران افزود: هم اکنون هم من به شدت با این صحبت هایی که می گویند وطن چیست؟ خاک چیست؟ ایران چیست؟ مخالفم، اینها همه به ضرر ماست. این صحبت ها در ایران شووینیسم ایجاد می کند، یعنی کرد می گوید من کردم، بلوچ می گوید من بلوچم، آذری می گوید من آذری ام. هر کسی می گوید ملیت من را زبانم مشخص می کند، ایران به این راحتی به دست نیامده است.*اسلام موجب همدلی مردم ایران شدوی با اشاره به نقش دین مبین اسلام در اتحاد ملی ایران تاکید کرد: دین مقدس اسلام با همه مردم کاری کرد که همه مردم یک دل شدند؛ اسلام در دل مردم جا دارد و از ایرانیت ما و هویت ما جدا نیست.این استاد دانشگاه افزود: اهل تسنن برادران ما هستند و باید به آنها توجه کرد، مهربانی کرد، محبت کرد، مگر در جنگ ایران و عراق از اهل تسنن کشته نشدند؟ زرتشتی ها مگر کشته نشدند، ارمنی ها مگر کشته نشدند؟ یهودی مگر کشته نشد؟ همه ما ایرانی هستیم و این مملکت به این آسانی به دست نیامده است. این مملکت را با ید با چنگ و دندان نگه داریم وگرنه نابود و تکه تکه می شود.معتضد در بخش دیگری از صحبت های خود افزود: ما شاهد بویم که زمان قوام السلطنه، آذربایجان از ایران جدا شد. در تاکستان شما باید شناسنامه نشان می دادید. برای عبور باید اجازه می گرفتید، برای رفتن به تبریز باید اجازه می گرفتید. از ما می پرسیدند در تبریز کسی شما را می شناسد؟ کردستان هم همینطوربود. اینها با هزار مشقت و کشته دادن به ایران برگشت. در زمان صدام قرار بود بر سر خوزستان هم همین بلا را بیاورند. اگر صدام به اهواز رسیده بود ما باید خواب نفت را می دیدیم و تبدیل به یک کشور فقیر و بیچاره می شدیم که باید نفت و بنزین را از خارج وارد کند.وی در پایان با بیان نقش فرهنگ ساز مطبوعات در میان مردم اشاره کرد و گفت: متأسفانه روزنامه ها، نشریات و رسانه ها پر از جنایت است، مرد زن را کشت، زن مرد را کشت، خوبی ها را باید منتقل کنیم، شادی ها را باید منتقل کنیم، مردم ما بسیار مردم خوبی هستند، مطبوعات ما باید این مسائل را بزرگ کنند.

انتزاع بحرين از ايران چرا و چگونه؟

تاریخ وقوع: جدا نمودن بحرین از ایران (1350 ش)


ايران در دهه 40 تا50 شمسي دچار دگرگونيهاي ويژه سياسي شد به‌طوري که علاوه بر ايفاء نقش حساس در منطقه خاورميانه و ايجاد منطقه ثبات، با کشورهاي همسايه روابطي دوستانه برقرار ساخت. او در اين دوران به دليل برقراري روابط حسنه با آمريکا و شرکت در پيمانهاي منطقه‌اي سعي کرد که بيش‌ از پيش به عنوان بازوي پرتوان آمريکا در منطقه عمل کند و با برقراري روابطي نزديک و تنگاتنگ با کشورهاي همسايه اقتدار سياسي منطقه را به دست آورد. به ويژه آنکه جنگ ‌سرد و درگيريهاي آمريکا و روسيه در کانال سوئز و کامبوج موجب شده بود که دولت نيکسون از دخالت مستقيم در خاورميانه چشم‌پوشي کند و تنها به نظارت دولتي به قول خود قدرتمند و وفادار اکتفا ورزد.در اين دوران مشکل اصلي ايران اختلافات و درگيري با حزب بعث عراق و سوريه بود. علي‌الخصوص عراق که در زمينه حاکميت در شط ‌العرب با ايران مشکل داشت. در خليج‌ فارس نيز ايران سالهاي سال بود که از حاکميت خود بر بحرين و جزاير سه‌گانه دم مي‌زد ولي در اصل مدت 150 سال بود که هيچگونه تسلط و حاکميتي بر آنها نداشت.بحرين از ديرباز به علت برخورداري از موقع جغرافيايي مناسب در خليج و بندرهاي طبيعي خوب اهميت داشت. ساکنان اصلي بحرين ايرانيان و فرزندان کوچندگان ايراني از ميان رودان (بين‌النهرين) بودند که بعدها به علت بدي آب‌ و‌هوا تعداد محدودي از عربها از جزيره عربستان به آنجا مهاجرت کردند. 1حاکميت ايران بر بحرين از قبل از اسلام بود و در عصر هخامنشيان «گرا» ناميده مي‌شد. همچنين اين مرواريد خليج ‌فارس در عصر ساساني «شماهيک» خوانده مي‌شد. 2 پس از اسلام نيز بحرين همچنان متعلق به ايران بود و از ايالات آن شمرده مي‌شد. به‌طوري که اين امر را در کتب و منابع مورخين اسلامي به عينه مي‌توان يافت. حمدالله مستوفي در نزهةالقلوب در سال 740 ق در شرح ايران از جزاير بحرين نام مي‌برد و در فارس‌نامه مي‌نويسد:«جزايري که در بحر فارس است از جزاير… [ايالت] فارس شمرده‌اند و بزرگترين آنها از کثرت مردم و نعمت، جزاير کيش و بحرين است. اکنون جزيره بحرين جزو فارس است و از ملک ايران».به هنگام آمدن اروپائيان در سده 16 به خليج‌فارس، بحرين تابع هرمز و خراجگزار  شاهزاده آن بود. پرتغاليها پس از چنگ انداختن بر هرمز توانستند بحرين را بگيرند. شاه ‌عباس اول پس از خاتمه دادن به غائله‌هاي داخلي با کمک کشتيهاي هند شرقي انگليس موفق شد پرتغاليها را ازبحرين بيرون کند. (1602م)شايان ذکر است که پس از آنکه واسکو دوگاما دريانورد پرتغالي راه دريايي هند را از جنوب آفريقا در اواخر سده پانزدهم کشف کرد، کشورهاي دريايي اروپايي مانند پرتغال، هلند، فرانسه و بريتانيا در پي تجارت با خاور زمين به خليج‌ فارس راه يافتند. هلنديها، فرانسويها و انگليسيها هر يک در جاي خود يک کمپاني بازرگاني در هند برپا کردند و به خليج‌ فارس به عنوان يک شاهراه دريايي چشم دوختند.انگليسيها نخست با برادران شرلي با شاه‌عباس بزرگ روابط بازرگاني برقرار کردند (1600م) و توانستند اجازه استفاده از بندر جاسک را به عنوان يک پايگاه 52 دريايي و سوختگيري کشتيهاي انگليسي به دست آورند. البته شاه ‌عباس دستور داد که هيچ‌گونه تأسيساتي در اين بندر برپا نشود که بعدها باعث ادعاي آنان بر مالکيت منطقه نگردد. (1777ـ1756م) 3دولت ايران پس از آزادسازي بحرين جزيره هرمز را مرکز دادوستد قرار داد. در اواخر دوره صفويان هلنديان نيز به عنوان رقيبي پر قدرت در منطقه خليج ‌فارس فعال شدند و با انگليسيها به رقابت پرداختند. 4سقوط صفويان موجب پريشاني امور سياسي جنوب ايران و شکل‌گيري حاکميتهاي محلي و استقرار قبايل مختلف عرب در سواحل ايران شد. عربهاي هوله از جمله اين قبايل بودند که توانستند از اين دوران استفاده کرده و بحرين را به مدت چندين سال تصرف کنند. با به قدرت رسيدن نادرشاه و اقدامات گسترده او در سرکوب قدرتهاي محلي، اوضاع خليج‌ فارس دگرگون شد. نادرشاه به حاکم فارس دستور داد تا به بحرين لشکرکشي کند و با آنکه هلنديها از کمک کردن به ايران خودداري کردند نيروهاي ايراني توانستند در غياب شيخ‌ بحرين، آنجا را به تصرف خود در آورند و فرمانده ايراني کليد قلعه‌هاي بحرين را به درگاه نادرشاه فرستاد. 5در سال 1783م که ايران گرفتار جنگهاي داخلي و زدوخوردهاي خونين با جانشينان کريم ‌خان‌زند بود اعراب قبيله عتوب مقيم شبه جزيره عربستان بحرين را تصرف کردند و يکي از شيوخ خود را براي حکمراني اين مجمع‌الجزاير منصوب کردند. اما هنگامي که آغامحمدخان قاجار توانست بنيان سلطنت و اقتدارش را تحکيم نمايد، شيخ نصرخان از رؤساي عشاير طرفدار ايران را به حکومت بحرين منصوب کرد. آغامحمدخان چند ماه قبل از اينکه به قتل برسد در اوايل 1797م به شيخ نصرخان دستور داد امنيت خليج ‌فارس را تأمين نمايد و سلطنت مسقط را که به خاک ايران دست‌اندازي مي‌کرد گوشمالي بدهد اما قتل ناگهاني پادشاه قاجار اين نقشه را بر هم زد و سلطان مسقط همچنان يکه‌تاز خليج‌ فارس باقي ماند. 6تا هنگامي که دولت مرکزي قدرتمند بود و مي‌توانست امنيت خليج‌ فارس را تأمين کند انگليسيها به مداخله‌گري در خليج ‌فارس نمي‌پرداختند و فقط در حوزه فعاليتهاي تجاري فعاليت مي‌کردند اما با شروع درگيريهاي ايران در جنگ با روسيه و قدرت گرفتن دزدان دريايي در کرانه‌هاي جنوبي خليج‌ فارس دولت انگلستان براي تأمين امنيت راه دريايي خود با هند دست به کار شد و رفته ‌رفته قدرت خود را در اين بخش دريايي برقرار نمودند. به خصوص آنکه دولت ايران به علت فقدان نيرويي‌ دريايي قادر به هيچ اقدامي در خليج ‌فارس و دفاع از حق حاکميت اتباع خود نبود. دولت انگليس علاوه بر پاسداري از منافع بازرگاني خود مي‌خواست از نفوذ قدرتهاي بيگانه در خليج ‌فارس جلوگيري کند چرا که مي‌توانستند خطر عمده‌اي براي هندوستان باشند. چنان که ناپلئون پس از حمله به مصر در 1798م به اميد دستيابي به هند با فتحعلي ‌شاه وارد مذاکره شد و خواستار پايگاهي در خليج‌ فارس براي حمله به هند گشت، انگليسيها به وحشت افتادند و با دادن وعده‌هاي دروغين به فتحعلي ‌شاه او را از دادن پايگاه منصرف ساختند.در اوايل 1819م ناخدا بروس فرمانده ناوگان انگليس در خليج‌ فارس قراردادي با حسنعلي‌ ميرزا فرمانفرما والي فارس امضاء کرد «تا وقتي که دولت ايران توان حفظ امنيت خليج ‌فارس را ندارد اين امر بر عهده دولت انگليس باشد» به اين ترتيب ايران از يکي از حقوق مهم و مسلم خود در خليج‌ فارس چشم‌پوشي کرد.به دنبال امضاي اين قرارداد ناوگاني مرکب از شش کشتي جنگي و سه هزار ملوان از بمبئي عازم خليج‌ فارس شدند. فرمانده ناوگان مزبور ژنرال سرويليام گرانت کامير بود که ابتدا رأس‌الخيمه را با نيروي توپخانه خود فتح کرد و سپس بقيه شيخ‌نشينهاي جنوب خليج ‌فارس را بدون برخورد و با مقاومت جدي، يکي بعد از ديگري تصرف نمود. 7 پس از خاتمه عمليات فرمانده نظامي انگليس با يکايک شيوخ وارد مذاکره شد. در فاصله ششم تا يازدهم ژانويه 1820 قراردادهايي با شيوخ عرب منعقد کرد که به موجب آن شيوخ يازده گانه متعهد شدند دست از جنگ و ستيز با يکديگر و راهزني دريايي بردارند. شيخ بحرين نيز در امضاي اين قرارداد شرکت نمود و اين امر مقدمه تحت‌الحمايگي انگلستان بر منطقه مزبور گرديد تا آنجا که در 31 مه 1861 با قراردادي مجمع‌‌الجزاير بحرين را که به تازگي در آن نفت کشف شده بود رسماً تحت‌الحمايه انگليس ساخت. 8دولت ايران بلافاصله پس از اطلاع از اين قرارداد به اين عمل اعتراض کرد. اما انگلستان توجهي به اين اعتراضات نمي‌نمود. 9‌ و در اين راستا حتي چند سال بعد با کمک پسر نوه شيخ ‌خليفه (شيخ عيسي) و قيام بر عليه او حکومت بحرين را تصاحب نمود. 10اين وضع تا روي کار آمدن رضاخان ادامه داشت. رضاخان پس از اشغال خوزستان و خاتمه دادن به کار شيخ ‌خزعل مجدداَ دعاوي ايران بر بحرين را عنوان نمود و اختلاف ايران و بحرين را در نوامبر 1927م به جامعه ملل ارجاع داد وليکن اين اقدامات به جايي نرسيد. شناسايي عراق که تحت‌الحمايه انگليس بود از 20 ارديبهشت 1307 و اختلافات مرزي بين ايران و عراق، و در نهايت اختلاف بر سر شط ‌العرب از عواملي بود که در عدم پيگيري حق حاکميت ايران بر بحرين مؤثر بود.پس از جنگ جهاني دوم ايران يکبار ديگر ادعاهاي خود را براي حاکميت بحرين مطرح ساخت و آن را به سازمان ملل ارائه داد. در 21 آبان 1331ش بحرين به عنوان استان چهاردهم مطرح شد اما خبر خروج نيروهاي انگليسي از خليج ‌فارس تئوري «ايجاد نيروي برتر منطقه‌اي» جهت کنترل خليج‌ فارس که در آن زمان توسط کشورهاي عرب منطقه به نام خليج ‌عربي مطرح مي‌شد، شاه و دولت ايران را وسوسه کرد تا در ازاي چشم‌پوشي از بحرين حاکميت بر جزاير سه‌گانه خليج‌ فارس در تنگه هرمز (تنب‌ بزرگ، تنب ‌کوچک و ابوموسي) را به دست آورد. از سوي ديگر استعمارگر پير با استفاده از رجال وابسته تئوري بي اهميت بودن بحرين براي ايران را به جهت اتمام نفت خام و کم اهميت شدن بازار فروش مرواريد را در بين درباريان و دولتمردان شايع ساخت و به اين ترتيب شاه که طمع کسب مقام ژاندارمي خاورميانه را داشت در پي چاره‌جويي و مذاکره با انگليس برآمد. با مطرح شدن خروج نيروهاي انگليس از خليج‌ فارس، اميرنشينهاي منطقه به تشکيل اتحاديه‌اي سياسي شامل بحرين، قطر و 7 اميرنشين سواحل متصالح مصمم شدند وليکن ايران در 1347ش مخالفت خود را با حضور در بحرين در اين اتحاديه اعلام داشت. 11اظهارات پادشاه عربستان مبني بر اينکه عربها بايد جاي انگلستان را در منطقه بگيرند و استقبال از عيسي ‌بن ‌سلمان آل‌ خليفه (حاکم بحرين) به عنوان يک کشور مستقل در رياض، موجبات اختلاف بين دو کشور عربستان ‌سعودي و ايران و لغو ديدار شاه از عربستان شد. 12 بالاخره در سال 1347ش شاه ايران در مصاحبه مطبوعاتي حاکميت بحرين را منوط به خواست‌ اهالي آنجا دانست و در نامه‌اي به دبيرکل سازمان ملل متحد خواستار کسب نظر و رفراندوم از مردم بحرين شد. 13 نماينده ويژه سازمان ملل پس از دو هفته تحقيق طي گزارشي اعلام کرد که «اکثريت مردم بحرين خواستار استقلال هستند.» شوراي امنيت نيز با توجه به گزارش نماينده ويژه در قطعنامه ش 278، به تاريخ 21 ارديبهشت 1349ش / 11 مه 1970م استقلال بحرين را به رسميت شناخت. 14در آذر 1350ش به محض خروج نيروهاي انگليس از خليج ‌فارس به دستور محمدرضا پهلوي نيروي ‌دريايي ايران وارد سه جزيره ايراني ابوموسي، تنب ‌بزرگ و تنب‌ کوچک شد و آنجا را تصرف کرد. شايان ذکر است که استقلال بحرين هرگز به رفراندم گذارده نشد و پس از انقلاب ‌اسلامي؛ در 1358ش تظاهراتي از سوي شيعيان بحرين به وقوع پيوست و مخالفتهايي انجام شد که تاکنون ادامه دارد.منبعـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ1. علي زرين‌قلم، سرزمين بحرين از دوران باستان تا امروز، تهران، 1377، فصل اول.2. حمدالله مستوفي، نزهت‌القلوب، تهران،‌1362، صص 22-23 و 136- 137.3. ماهنامه اطلاعات سياسي ـ اقتصادي، سال 1386، ش 244- 245، مقاله «چشم‌پوشي ايران از بحرين» نوشته هوشنگ مقتدر، ص 35 .4. دايره‌المعارف بزرگ اسلامي، ص 409 .5. مهدوي، تاريخ روابط خارجي، ص 110، تهران، 1368 .6. فريدون آدميت، جزيره بحرين، ص 113، نيويورک 1959 و زرين‌قلم، پيشين، ص 57 .7. آدميت، ص 214 .8. جهانگير قائم‌مقامي، بحرين و مسائل خليج ‌فارس، تهران، 1361، ص 16- 39 .9. همان، ص 45؛ جرج ناتانيل کرزن، ايران و قضيه ايران، تهران، 1367، ج2، ص 547 .10. احمد سديدالسلطنه، تاريخ مسقط و عمان و بحرين و قطر و روابط آنها با ايران، تهران، 1370، ص 7-236 .11. ايرانيکا، ج 3، ص 509.12. پيروز مجتهدزاده، امنيت و مسائل سرزميني در خليج‌ فارس، ص 158 .13. همان، ص 163 .14. روزنامه آيندگان، 11 ارديبهشت 1349 .

چه کسانی مسبب اصلی جدایی بحرین از ایران بودند؟

تاریخ وقوع: جدا نمودن بحرین از ایران (1350 ش)


اگر ایران همان‌طور که حاکمیت خود را بر اروندرود درمقابل عراق با یک تحرک نظامی تثبیت کرد، در مورد بحرین هم دست به چنین تحرکی می‌زد و حتی در منامه قشون پیاده می‌کرد، زده بود و برده بود و به سرنوشت آرژانتین (یعنی مقابله نظامی بریتانیا) دچار نمی‌شد. هر چند خلاف آن، یعنی نوعی واکنش نظامی بریتانیا و حتی عراق، هم در برابر این اقدام نظامی برای اعاده حاکمیت ایران بر بحرین، دور از ذهن نبود.مقدمهبحرین قسمتی از سرزمین ایران بود، اما در دوره انحطاط قاجاریه، دولت انگلستان از ضعف دولت مرکزی استفاده کرد و به موجب قراردادهایی که در سال های 1820 ، 1861 ، 1880 و 1892 با بحرین منعقد کرد، به تدریج بر نفوذ خود در آن سرزمین افزود و بعدها مدعی شد که از زمان قرارداد 1820 دولت انگلستان شیخ بحرین را مستقل می شناخته است. دولت ایران نسبت به این امر معترض بود و حتی در نوامبر 1927 مساله بحرین را به جامعه ملل ارجاع کرد، ولی راه حلی در این مورد به دست نیامد. پس از جنگ جهانی دوم لوایحی در ایران به تصویب رسید و به موجب آن دولت ایران موظف شد که نسبت به احقاق حقوق ایران در بحرین اقدام کند. همچنین دولت ایران در سال 1957 بحرین را به عنوان استان چهاردهم ایران اعلام کرد و در 1958 نیز از شیخ سلمان بن احمد الخلیفه شیخ بحرین خواست که وفاداری خود را به دولت ایران نشان دهد.دولت ایران در مورد حاکمیت خود بر بحرین چنین استدلال می کرد؛ 1- بحرین هرگز کشوری کاملاً مستقل نبوده و حاکمیت ایران بر این جزیره چندین قرن ادامه داشته است، به استثنای دوره کوتاه 1507 – 6021 میلادی که پرتغالی ها این جزیره را اشغال کردند. 2- ایران هرگز حاکمیت خود را بر بحرین به قدرت دیگری واگذاری نکرده و حاکم بحرین را به عنوان رئیس یک کشور به رسمیت نشناخته است. حتی شاه در مارس 1968 مسافرت خود را به عربستان سعودی به خاطر اعتراض به این کشور که از حاکم بحرین به عنوان رئیس یک کشور در دیدار از عربستان سعودی استقبال کرده بود، لغو کرد. 3- ایران حمایت بریتانیا را از بحرین به عنوان مداخله در امور داخلی جزایر و در نتیجه در امور داخلی خود تلقی کرده است.اما 20 سال بعد سیاست دولت ایران نسبت به بحرین تغییر کرد و ایران حاضر شد از حاکمیت خود نسبت به بحرین صرف نظر کند. عللی که برای این امر ذکر می شد، متعدد بود. گفته می شد که طی 150 سالی که بحرین از ایران جدا شده و تحت تسلط انگلستان بوده، سیاست عربی کردن سکنه ایرانی الاصل بحرین با موفقیت دنبال شده است و در نتیجه پیوند فرهنگی ایران با بحرین سست شده است. در مقاله حاضر با ذکر خلاصه ای از تاریخ بحرین، به بررسی برخی از علل استقلال بحرین و پذیرش آن از جانب ایران می پردازیم.تاریخ بحرینمجمع الجزایر بحرین از قدیم الایام بخشی از امپراتوری ایران پیش از اسلام بوده است،‌ ولی اعراب ساکن آن جزیره به علت دوری از شعاع عمل حکومت و نیروهای مرکزی ایران به طور مکرر مشکلات و دردسرهای زیادی برای حکومت مرکزی ایران ایجاد می‌کردند؛‌ بنابراین منطقه خلیج فارس را توأم با اغتشاش و آشوب و راهزنی ساخته بودند. تا اینکه شاپور دوم پادشاه ساسانی ( ملقب به شاپور بزرگ و ذوالکتاف ،‌309-337 م) با قوای کامل و کشتیهای متعدد جنگی به بحرین لشکرکشی کرد و شورشیها را با شدت عمل سرکوب کرد. به نحوی که تا زمان سقوط دولت ساسانی به دست اعراب ( 651.م)‌ آرامش کاملی در آنجا برقرار بود. عربها بعد از اسلام تشکیلات اداری سرزمینهای فتح شده را تغییر نمی‌دادند؛‌ زیرا تشکیلات اداری که جانشین آن کنند نداشتند به جای آن،‌ از مردم آن سرزمینها که آنها دارای تمدن و فرهنگی درخشان و بعضا بالاتر از تمدن اعراب بودند برای ایجاد و اداره تشکیلات اداری– اسلامی استفاده می‌نمودند و این روش به آنان کمک شایانی می‌کرد.1پس از حمله اعراب به ایران و اشغال این کشور،‌ بحرین کماکان جزء ایران اسلامی باقی ماند و تا قبل از به قدرت رسیدن سلسله صفویه- که پس از مدتهای طولانی ایران مجددا دارای یک حکومت واحد و متمرکز شد- سرزمین ایران شاهد حکومتهای غیرمتمرکز و محلی متعددی بود که همواره در رقابت قدرت و جنگ و نزاع با یکدیگر بودند،‌ بویژه اینکه ‌حمله وحشیانه و گسترده مغولها به ایران نیز (‌در سال 1220 .م )‌همه چیز را بکلی دگرگون و آشفته ساخت. تا اینکه در اوایل قرن شانزده میلادی با هجوم استعمار پرتغال به منطقه اقیانوس هند و خلیج فارس (‌در سال 1506 )،‌ بسیاری از نقاط استراتژیک منطقه و از جمله جزیره هرمز و مجمع‌الجزایر بحرین نیز (‌در سال 1521 ) به تصرف و اشغال آنها درآمد. پس از گذشت حدود یک قرن از اشغال پرتغالیها،‌ شاه‌عباس در سال 1602 با لشکرکشی به بحرین آنجا را از تصرف اشغالگران خارجی آزاد کرد و مجددا به ایران ملحق شد . پس از آن، ‌مجمع الجزایر بحرین مدت 180 سال در اختیار و تحت نظر کامل حکومت ایران بود. سپس،‌ در سال 1783 (‌یا 1782 ) شیخ احمد بن خلیفه ‌ از قبیله ‌بنی عتبه ‌ و از خاندان ‌خلیفه ‌ که از منطقه نجد در مرکز عربستان به کویت مهاجرت کرده بود‌ به این سرزمین حمله و پس از شکست سربازان ایرانی بر آن استیلا یافت. از آن پس،‌ حکومت بحرین با حمایت همه جانبه سیاسی– استعماری انگلستان در اختیار اعضای خاندان ‌ خلیفه ‌ ( آل خلیفه )‌ قرار گرفت.2باید به این نکته مهم اشاره کرد که وضعیت و ثبات حکومتها در ایران همواره مستقیما در اوضاع سیاسی و سرنوشت بحرین نیز تأثیر گذار بوده است،‌ چنانکه مثلا پس از فوت شاه عباس اول– پادشاه قدرتمند صفوی- ،‌ و ضعف جانشینان او، راهزنان دریایی عرب تبار مستقر در بحرین نیز شروع به دست‌اندزی به خلیج فارس و مناطق اطراف آن کردند و در واقع تا مدتی اثری از حاکمیت ایران بر بحرین باقی نماند. در خلال این مدت نیز استعمار کهنه و قدرتمند انگلیس در رقابت با قدرتهای استعماری دیگر در منطقه،‌ و نیز در راستای سوء استفاده از اوضاع آشفته و نابسامان منطقه و ضعف قدرتهای همجوار آن،‌ شیوخ عرب خلیج فارس را در کنترل و اراده خود در آورد و بالاخره در سال 1820 پس از قلع و قمع دزدان دریایی و برده فروشان،‌ قرادادها تحت الحمایگی را با رهبران شیخ نشینهای خلیج فارس و از جمله بحرین به امضا رساند.3شیخ سلمان بن احمد ( شیخ بحرین )‌ در ژانویه 1820 “‌قرارداد صلح عموی “‌ یا “‌ قرارداد اساسی “‌ (‌و در واقع همان قرارداد انقیاد و تحت الحمایگی )‌را با انگلستان امضا کرد.‌ او به علت استحکام قدرت و سلطه اش بر بحرین، ‌خود را تحت الحمایه انگلیس اعلام کرد و پرچم آن کشور را بر فراز مقر دارالحکومه خود برافراشت!‌ بدین ترتیب، ‌از این زمان به بعد تا مدت 150 سال، ‌بحرین زیر نفوذ و سلطه انگلستان قبل گرفت و طبعا حکومت ایران را با یک مشکل جدی سیاسی و ارضی روبرو کرد. پیرو آن،‌ دولت ایران (‌در زمان سلطنت ناصرالدین شاه)‌ طی یادداشتی به سفارت انگلستان در تهران به این اقدام دولت مذکور اعتراض کرد. دولت انگلستان در پاسخ این یادداشت، ‌اعلام کرد که هدف از امضای پیمان یاد شده، ‌برقراری نظم و امنیت در خلیج فارس بوده است و اگر دولت ایرن خود چنین مسئولیتی را برعهده گیرد، دولت انگلیس از آن استقبال خواهد کرد! در این پاسخ تصریح شده بود که اگر از شیخ بحرین حرکتی سر بزند که مستلزم اقدامات جدیدی از طرف دولت انگلیس باشد، ‌دولت ایران در جریان قرار خواهد گرفت!‌ پس از آن نیز مجددا شیخ بحرین در سالهای 1880 و 1892 قراردادهای تحت‌الحمایگی دیگری را (‌مشابه قراردادهای تحت الحمایگی با سایر شیخ نشینها)‌ با انگلستان به امضا رساند.4موضع گیری ایران نسبت به بحرین در طول تاریخدولت ایران در مدت یک و نیم قرن حاد شدن مسأله بحرین (‌1820 -1970 )‌ و دخالت و سلطه انگلستان بر آن جزیره،‌ هیچگاه جدایی بحرین از خاک ایران را نپذیرفت؛ ولی در عین حال قدرت انجام عمل حادی علیه انگلیس را نیز نداشت. بطوریکه در همین راستا، زمانی که دولت انگلستان (به‌عنوان دولتی که بحرین را تحت‌الحمایه داشت)، در 1306.ش (1927.م) قراردادی با عربستان‌سعودی درباره بحرین (و قطر و امارات متصالحه) امضا کرد، دولت ایران نسبت به آن معاهده رسماً اعتراض کرد و از آن به‌عنوان «تجاوز به تمامیت ارضی ایران» به جامعه ملل شکایت کرد. وزارت امورخارجه ایران، همچنین طی ارسال یادداشت اعتراض رسمی به سر رابرت کلاویو وزیر مختار بریتانیا در تهران به تاریخ اول آذر 1306 (22 نوامبر 1927) یادآور شد که: «مالکیت ایران بر بحرین محرز… است و … [ماده 6 معاهده] تا درجه‌ای که مربوط به بحرین است، برخلاف تمامیت ارضی ایران و با مناسبات حسنه‌ای که همیشه بین دو دولت همجوار موجود بوده است، منافات دارد. با این وجود دولت ایران به این قسمت از معاهده یادشده جداً اعتراض و انتظار دارد که اولیای دولت انگلستان به زودی اقدامات لازمه را در رفع آن اتخاذ فرمایند.»5همچنین، پیش از تصمیم‌ ناگهانی و بی‌سابقه محمدرضاشاه در اواخر سال 1348 به «تاخت‌زدن» حاکمیت ایران بر مجمع‌الجزایر بحرین با اعاده حاکمیت ایران بر جزایر ابوموسی و تنب بزرگ و کوچک، بحرین «جزء لاینفک ایران» قلمداد می‌شد. دولت ایران در آبان 1336 طی لایحه‌ای بحرین را رسماً استان چهاردهم کشورمان اعلام کرد. در همین راستا، در اوایل دهه 1340.ش «سازمان اطلاعات و امنیت کشور» (ساواک) در زمان ریاست سپهبد تیمور بختیار با کمک فکری فعالان حزب پان‌‌ایرانیست در آن تاریخ، طرحی ریخته بودند که برابر آن با تبلیغات وسیع در داخل و خارج بحرین، بحرینی‌ها را به ضرورت الحاق رسمی بحرین به ایران مشتاق کنند و تحرکات و تظاهراتی در بحرین و ایران برای انجام این الحاق انجام دهند و با تمهید مقدمات «اطلاعاتی ـ امنیتی» لازم (ازجمله اعزام مأموران ساواک به شکل مسافر، توریست و بازرگان به بحرین ازیک‌سو و تقویت نیروی دریایی ازسوی دیگر)، در یک روز معین شخص شاه و تیمور بختیار به همراه تعدادی دیگر از رجال سیاسی و فرماندهان نظامی در یک فروند هواپیما به‌ منامه حرکت کنند و در میان استقبال پرشوری که آنجا توسط بحرینی‌ها و ایرانیان زائر و مجاور بحرین از هیئت ایرانی به عمل خواهد آمد، در عمل بحرین را به تصرف نیروهای ایرانی در آورند.این نقشه را اسداله علم هم در زمان نخست‌وزیری‌اش (یعنی پس از برکناری منوچهر اقبال در تیرماه 1341 و پیش از روی کارآمدن حسنعلی منصور در اسفند 1342) در نظر داشته و حتی به سفیر انگلیس هم گفته است: «بگذارید این جزایر را با اعزام ایرانی‌ها به آنجا، ایرانی بکنیم و شما هم چشم روی هم بگذارید.»6توسل به تحرکات نظامی برای تثبیت حق حاکمیت ازسوی دولت‌های مختلف جهان بی‌سابقه نبوده و نیست، برای نمونه در سطح منطقه‌ای، ایران برای تثبیت حاکمیت خود بر اروندرود نیک از عهده برآمد و در اردیبهشت 1349 باوجود دعاوی عراق به «شط‌العرب» با پشتیبانی جت‌های جنگنده نیروی هوایی، کشتی ابن‌سینا را از اروندرود وارد خلیج‌فارس کرد و زد و برد. در مقابل وقتی صدام حسین به کویت حمله کرد با واکنش امریکا روبه‌رو شد و دوباره بازنده شد. در سطح بین‌‌المللی، هم دولت آرژانتین در اردیبهشت 1361 (مه 1982) با دعوی حاکمیت بر مجمع‌الجزایر فالکلندز(Falklands) در اقیانوس اطلس جنوبی در برابر حاکمیت استعماری انگلستان، آن جزایر را با پیاده‌نظام خود تصرف کرد، اما دولت محافظه‌کار بریتانیا در زمان نخست‌وزیری ماگارت تاچر با لشکرکشی و نیز غرق‌کردن کشتی آرژانتینی «بلگرانو» به مقابله مسلحانه پرداخت و ارتش آرژانتین را از آن جزایر بیرون راند و باز در آنجا مستقر شد. سوابق حاکمیت ایران بر بحرین با حاکمیت تاریخی آن در اروندرود کاملاً مشابه، بلکه از جهت حقوقی با نبود معاهده‌ای در باب بحرین (به خلاف اروندرود) قوی‌تر بود.باید احتمال داد که اگر ایران همان‌طور که حاکمیت خود را بر اروندرود درمقابل عراق با یک تحرک نظامی تثبیت کرد، در مورد بحرین هم دست به چنین تحرکی می‌زد و حتی در منامه قشون پیاده می‌کرد، زده بود و برده بود و به سرنوشت آرژانتین (یعنی مقابله نظامی بریتانیا) دچار نمی‌شد. هر چند خلاف آن (یعنی نوعی واکنش نظامی بریتانیا و حتی عراق) هم در برابر این اقدام نظامی برای اعاده حاکمیت ایران بر بحرین، دور از ذهن نبود؛ چنان‌که هنگامی که سپاه ایران در زمان محمدشاه قاجار، هرات را به سرداری سلطان مراد میرزا حسام‌السلطنه فتح کرد، دولت استعماری انگلیس در سواحل خلیج‌فارس نیروی دریایی به مانور پرداخت و به دولت ایران اولتیماتوم داد که از هرات عقب‌نشینی کند.اما مسئله بحرین در دوره محمدرضاشاه که انگلستان بسیار ضعیف شده بود، با وضع هرات در زمان محمدشاه قاجار که انگلستان بزرگترین امپراتوری روی زمین بود، قابل قیاس نیست، یعنی با عنایت به تصمیم سال 1968.م دولت انگلیس به خروج از شرق کانال سوئز که شامل خلیج‌فارس هم می‌شد، به احتمال قریب به یقین در صورتی‌که ایران بحرین را بازپس می‌گرفت، دولت انگلیس درآستانه عقب‌نشینی از شرق سوئز و تشکیل فدراسیون «امارات متحده عربی» متوسل به لشکرکشی نمی‌شد. امریکا هم در آن تاریخ جز یک پایگاه نیروی دریایی که در بحرین داشت، در خلیج‌فارس مطلقاً ادعایی نداشت و تمام هم و غم آن جلوگیری از نفوذ شوروی بود، از این‌رو به احتمال قوی، همچنان که در داخل ایران پایگاه‌هایی برای زیر نظر گرفتن شوروی داشت، با ادامه آن پایگاه در بحرین هم با ایران کنار می‌آمد. عراق هم در اروندرود که منافع مستقیم داشت، راه به جایی نبرده بود و احتمال این‌که با نداشتن دسترسی به خلیج‌فارس قادر به مانور نظامی در برابر ایران در دریاها باشد، نزدیک به صفر بود، از این‌رو اگر نیروی دریایی دست به تحرکی زده بود، به احتمال قوی بدون خونریزی و برخورد نظامی به هدف ملی خود می‌رسید.با این اوصاف، قدرت و نفوذ انگلستان در سال 1923 با خلع شیخ عیسی از حکومت بحرین افزایش یافت و به ویژه با انتصاب “چارلز بلگریو ‌” ‌به عنوان مشاور انگلیسی حاکم جدید، و چندی بعد با انتقال پایگاه دریایی انگلیس از بندر باسعیدو (‌در غرب جزیره قشم ) به بحرین و انتقال مقر نماینده سیاسی انگلیس در خلیج فارس از بوشهر به بحرین،‌ این قدرت و نفوذ وسیعتر و با ثبات تر شد. مقارن این تحولات و پس از انتقال سلطنت از سلسله قاجار به پهلوی،‌ ایران خواستار اعاده حق حاکمیت خود بر این سرزمین شد. در مقابل،‌ حکومت بحرین نیز با مشورت و خط دهی مشاوران و کارگزاران انگلیسی مقیم بحرین بر آن شد تا ساختار جمعیتی و مذهبی این شیخ نشین کوچک را حتی الامکان با اکثریت دادن به عربها سنی مذهب از کشورهای عربی به بحرین تشویق شد و هزاران تن فلسطینی و اعراب دیگر از کشورهای مختلف عرب به بحرین هجوم آوردند. یکی از ویژگیهای مهم بحرین عبارت از ترکیب جمعیتی (‌نژادی )‌ و مذهبی آن است.با توجه به پیشینه تاریخی بحرین و وابستگی آن به ایران ،‌تعداد زیادی از ساکنان آن ایرانی تبار هستند که در بخشهای گوناگون کشور مشغول به کار هستند. چنانکه با وجود تغییر و تحولات گسترده در این امر در خلال دهه‌های گذشته ، حتی بر اساس منابع آماری کشور انگلستان 20 درصد بافت نژادی آن را در پایان دهه 1980 ایرانیان تشکیل می‌دادند! ضمنا حدود 60-70 درصد مسلمانان بحرین را شیعیان و تنها 30- 40 درصد آنان را سنیان تشکیل می‌دهند . در حالی که با وجود اکثریت شیعیان، ‌قدرت سیاسی در دست مذاهب است و این امر یکی از نقاط ضعف امنیت ملی آن کشور است. همین امر گاه به گاه مشکلاتی سیاسی برای بحرین به وجود آورده است،‌ چنانکه مثلا در سال 1953 شیعیان بحرین که از افزایش سریع مهاجرت کارگران عرب سنی مذهب و تغییر مصنوعی ساختار جمعیتی نگران و ناراضی بودند،‌ شورش کردند. لذا برخورد بین گروههای شیعه و سنی بحرین توسعه یافت و پس از چندی رهبران گروهها با تشکیل ‌” کمیته وحدت ملی “‌ ( لجنه الاتحاد الوطنی ) به یک آرامش نسبی رسیدند.7در دوران سلطنت محمدرضا شاه ،‌ حداقل در دو برهه زمانی مسأله مالکیت و حاکمیت ایران بر بحرین به صورت حادتر مطرح شد. در اسفند 1329 در لایحه مربوط به ملی کردن صنعت نفت ایران که برای تصویب به مجلس شورای ملی ارائه شد،‌ “‌شرکت نفت بحرین “‌ نیز در طرح ملی شدن قرار داشت؛‌ چرا که مجمع الجزایر بحرین بخشی از سرزمین ایران را تشکیل می‌داد بار دوم در آبان ماه 1336 هیأت وزیران با حضور شخص شاه لایحه‌ ای را برای تقدیم به مجلس آماده کردند که به وضوح نشان دهنده حق و ادعای مالکیت ایران به بحرین بود. در این لایحه کشور از نظر اداره سیاسی به چهارده استان تقسیم می‌شد که بحرین استان چهاردهم را تشکیل می‌داد. بدین ترتیب،‌ از دیدگاه ایران، ‌منطقه بحرین از استان فارس جدا می‌شد و خود استان مستقلی را تشکیل می‌داد.این اقدام ایران مورد اعتراض مطبوعات و دولت انگلستان و نیز نارضایتی اعراب قرار گرفت. علیقلی اردلان وزیر امور خارجه وقت ایران در سخنرانی خود در مجلس شورای ملی در پاسخ به اظهارات مقامات انگلیسی در مجلس عوام آن کشور، اظهار داشت که حق حاکمیت ایران بر بحرین از اواخر قرن هجدهم به بعد تنها بر مبنای ادعای محض نبوده است، ‌بلکه “‌در واقع و بنا به دلایل و شواهد عینی،‌ ایران بر بحرین حکومت می‌رانده است و شیوخ [بحرین]‌ نیز هر زمان که آزاد بوده‌اند و حکومت مرکزی [ایران]‌ نیز قدرتمند بوده است،‌ خودشان را خراجگذار و تابع حکومت ایران دانسته‌اند”‌؛‌ ولی در پاسخ به اعتراض اعراب اعلام کرد، “‌ برادران عرب ما باید بدانند که بحرین جزئی از پیکر ماست و مسأله بحرین از جمله منافع حیاتی ایران به شمار می‌آید”. 8اهمیت سیاسی– استراتژیک بحرین در دهه 1960 افزایش یافت،‌ به ویژه اینکه ایران شاهد افزایش فعالیتهای انقلابی اعراب در سواحل خلیج فارس در خلال سالهای 1964- 1965 بود؛‌ ولی حضور نظامی انگلیس در منطقه و نیز بندر عدن تا اندازه‌ای ترس ایران را کاهش می‌داد؛‌ ولی در نوامبر 1967،‌ نیروهای انگلیسی پیرو جنگلهای داخلی یمن از بندر استراتژیک عدن (نزدیک باب المندب و ابتدای جنوبی دریای سرخ )‌ خارج شدند و پیرو آن،‌ جمهوری دموکراتیک خلق یمن، یمن جنوبی، به عنوان یک کشور سوسیالیستی افراطی شکل گرفت. این کشور بزودی از جنبشهای انقلابی و چپگرای منطقه به حمایت برخواست و در این راستا با ایران و نیز کشورهای میانه رو (و غرب گرای ) عرب به عنوان “‌کشورهای مرتجع “‌ شروع به مقابله و مخالفت کرد.خروج انگلستان از خلیج فارس و وضعیت بحرینانگلستان پس از خروج از عدن (‌یمن جنوبی)‌،‌نیروهایش را به بحرین منتقل کرد و بدین ترتیب پس از عدن، ‌مجمع الجزایر بحرین به عنوان پایگاه مهم انگلستان در شرق سوئز و خلیج فارس مطرح شد. مدتی بعد در ژانویه 1968 ،‌پس از اینکه انگلستان اعلام کرد که نیروهایش را تا پایان سال 1971 از شرق سوئز خارج خواهد کرد،‌ دولت ایران از این تصمیم استقبال کرد و اعلام کرد که از حق حاکمیت خود بر بحرین منصرف نشده است. سپس،‌ با طراحی و هدایت انگلستان قرار شد فدراسیونی متشکل از نه شیخ نشین جنوب خلیج فارس و از جمله بحرین در قالب یک کشور واحد پس از خروج نیروهای انگلیسی از منطقه تشکیل شود،‌ بویژه شیخ بحرین با ابراز ناخشنودی از مسأله خروج آتی نیروهای انگلیسی ،‌و ادعای مالکیت ایران بر بحرین آن را یک مشکل امنیتی برای آینده مجمع الجزایر دانست و بنابراین حل این مشکل را پیوستن بحرین به فدراسیون یاد شده دانست.عکس‌العمل ایران نسبت به تشکیل این فدراسیون با شرکت بحرین قابل پیش بینی بود؛‌ چرا که بر خلاف موضعگیری همه کشورهای عرب، ‌ایران با تشکیل چنین فدراسیونی مخالفت کرد. اردشیر زاهدی وزیر امور خارجه ایران در تاریخ 17 تیرماه 1347 در بیانیه رسمی شدیداللحنی اعلام داشت: “‌ایجاد چیزی به نام فدراسیون امارات خلیج فارس با شرکت جزایر بحرین از دیدگاه ایران مطلقا قابل قبول نیست”. محمدرضا شاه نیز به نوبه خود اعلام کرد ایجاد این فدراسیون چیزی جز یک اقدام استعماری و امپریالیستی و تلاش برای بازگشت انلگیس به منطقه از “‌درب پشتی ” منطقه نیست. او هشدار داد که ایران در صورت لزوم برای حفظ منافع تاریخی و حقوق سرزمینی خود قدرتمندانه اقدام خواهد کرد.9در این میان‌، مذاکرات آشکار و پنهان میان ایران، ‌انگلستان، ‌عربستان سعودی و آمریکا انجام می‌گرفت. یکی از مواضع موجود بر سر حل مسأله بحرین– جدا از سیاستهای استعماری انگلستان– حمایت عربستان سعودی (‌به عنوان کشور عرب با نفوذ منطقه) ‌از خواسته‌ها و آمال شیخ بحرین و نیز مرز آبهای سرزمینی و فلات قاره دو کشور بود. تضاد منافع دو کشور چنان بود که شاه برنامه دیدار رسمی‌اش از عربستان سعودی را در اوایل سال 1968.م (‌1347.ش) به تعویق انداخته بود. بالاخره با مذاکرات طرفین اولین قدم قابل توجه در حل اختلافات دیرین دو کشور بر سر مرز فلات قاره و مالکیت جزایر فارسی و عربی در تاریخ 24 اکتبر 1968 با امضای یک موافقتنامه انجام گرفت. مذاکرات و توافقهای پنهانی بین ایران و انگلستان و آمریکا و نیز امضای توافقنامه فوق باعث شد ایران در مورد مسأله بحرین کوتاه بیاید و تا اندازه‌ای عقب نشینی سیاسی کند.10محمدرضا شاه و جدایی بحرین از ایرانشاه در دیدار رسمی خود از هندوستان، ‌در یک مصاحبه مطبوعات در “دهلی نو”‌ در تاریخ 4 ژانویه 1969 اعلام کرد که “‌اگر مردم بحرین خواهان پیوستن به کشورم [ایران]‌ نباشند‌ ایران از ادعاهای سرزمینی اش نسبت به این جزیره خلیج فارس دست خواهد کشید”. وی گفت چنانچه سیاست بین المللی خواهان آن باشد،‌ ایران نیز خواست مردم بحرین را می‌پذیرد. شاه تأکید کرد که ایران مخالف استفاده از زور برای حل مسأله ارضی بحرین است. وی در پاسخ به این سوأل که آیا او پیشنهاد انجام یک انتخابات عمومی یا رفراندومی در رابطه با کسب نظر مردم بحرین را دارد یا خیر پاسخ داد:‌ من نمی خواهم دراین زمان وارد جزئیات مربوط به این سوال بشوم؛ ولی هر نوع وسیله ای که بتواند به یک روش رسمی و مورد پذیرش شما و ما و تمامی جهان نشانگر خواست مردم بحرین باشد،‌ مطلوب خواهد بود. وی در ادامه پاسخ به سؤال فوق اشاره کرد که بحرین 150 سال پیش به وسیله انگلیس از ایران جدا شد و اکنون خودش در حال ترک خلیج فارس است، ولی انگلیس نمی‌تواند آنچه را که از ایران بازستانده بدون رضایت این کشور به طرف دیگری بدهد و در عین حال،‌ ایران پس از خروج انگلستان در پی اشغال بحرین نخواهد بود،‌ بنابراین چنین حالت و دوره‌ای یک وضعیت غیر امنیتی ایجاد خواهد کرد.11این سخنان و اظهار نظرهای رسمی شاه نشان دهنده رسیدن به یک نقطه سازش و توافق منطقه‌ای بین شاه و قدرتهای بزرگ و در عین حال زمینه سازیهای لازم افکار عمومی برای حل نهایی مسأله بحرین از طریق جدایی آن از خاک ایران بود. در آن شرایط زمانی ایران نمی‌توانست از طریق نظامی بحرین را بازستانی کند،‌ این اقدام عواقب خطرناکی برای ایران در پی داشت. مسلما انگلستان به عنوان یک قدرت بزرگ استعماری اجازه چنین اقدام جسورانه‌ای را به ایران نمی‌داد،‌ ضمن اینکه این کار تمام کشورهای عربی را (‌اعم از تندرو و محافظه کار )‌ علیه ایران متحد و هم پیمان می‌ساخت. این در حالی بود که ایران در آن دوران درگیریهای ارضی و مرزی و سیاسی گسترده ای با عراق داشت. از طرف دیگر این اقدام نظامی ایران برخلاف اصول سازمان ملل متحد بود که ایران نیز عضو فعال آن به شمار می‌رفت.بنابراین شاه با توجه به سازشهای پنهانی انجام شده و شرایط زمانی،‌ راه حل سیاسی را برگزید. چنانکه حدود نه ماه پس از مصاحبه دهلی نو‌،‌ شاه در زمستان سال 1348 (‌اوایل 1970) مجددا در مصاحبه‌ای خواستار حل مسأله بحرین از طریق کسب نظر مردم بحرین به طور رسمی به وسیله سازمان ملل متحد شد. بالاخره پیشنهاد رسمی شاه از طریق گفتگوهای بعدی ایران با انگلستان و دبیرکل سازمان ملل (‌اوتانت ) ‌در اوایل سال 1970 به نتیجه نهایی رسید ایران در تاریخ 9 مارس 1970 (‌9 اسفند 1348 ) ‌رسما مساعی جمیله دبیرکل سازمان ملل را برای استعلام نظرهای واقعی مردم بحرین از طریق انتصاب یک نماینده ویژه خود برای انجام این مأموریت خواستار شد.انگلستان در تاریخ 20 مارس موافقت رسمی خود را با انجام پیشنهاد دولت ایران به اوتانت دبیرکل سازمان ملل اعلام کرد. وی نیز در همان روز پس از مشورت با نمایندگان ایران و انگلستان اعلام کرد “‌که او مساعی جمیله خود را تأخیر انجام خواهد داد “‌. پیرو آن، ‌او شخص “‌ویتوریو وینتسپیر گیچیاردی “‌ (‌دیپلمات ایتالیایی )‌ معاون دبیرکل و مدیر کل دفتر اروپای سازمان ملل در ژنو را به عنوان نماینده ویژه خود در کسب آراء‌مردم بحرین منصوب کرد. ضمنا وی از سوی ایران و انگلستان در راه انجام دادن مسئولیت خود و ابراز نظر و تصمیم نهایی‌اش در مورد حل مسأله بحرین،‌ اختیار تام گرفت. نماینده ویژه دبیرکل در امور بحرین،‌ در رأس یک هیأت پنج نفری عازم آن جزیره شد و از 29 مارس تا 18 آوریل 1970 به نظر خواهی گزینشی و گفتگو با گروههای منتخب سیاسی– اجتماعی بحرین پرداخت. ذکر این نکته ضروری است که برخلاف ادعای برخی منابع خارجی مبنی بر مراجعه به آراء‌ عمومی از طریق (‌رفراندوم )‌ یا انتخابات عمومی، ‌این امر صحت ندارد،‌ بلکه به همان روش محدود گزینشی یاد شده انجام گرفت. پس از نظرخواهی از مردم بحرین،‌ گیچیاردی داده‌ها و نتایج کسب شده را در گزارشی به دبیرکل تسلیم کرد تا بر اساس آن تصمیم نهایی درباره سرنوشت بحرین اتخاذ شود. در گزارش مذکور آمده بود:‌ هیأت اعزامی دریافتند که مردم بحرین پیشنهاد و درخواست ایران و انگلستان برای نظرخواهی و مساعی جمیله سازمان ملل را در این راه مورد ستایش و تقدیر قرار دادند،‌ هیچ گونه تلخکامی و خصومتی از سوی مردم بحرین نسبت به ایرانیها مشاهده نشد و اظهار امیدواری شده بود که “‌ادعای [مالکیت]‌ ایران [بر بحرین]‌ یکباره و برای همیشه کنار رود “‌.ضمنا آمده بود که مردم بحرین پس از حل مسأله بحرین، ‌خواستار روابط نزدیکتر خود با سایر کشورهای عرب و نیز ایران هستند، ‌اینکه خواهان یک “‌کشور مستقل و با حاکمیت کامل ” سیاسی هستند و بالاخره اینکه اکثریت تام مردم احساس می‌کنند که بحرین یک کشور عربی است. ضمنا در گزارش نوشته شده بود که هیأت اعزامی به تفاوتهای مختصری در نظر جمعیت شهری و روستایی بحرینی‌ها پی برده‌اند،‌ از جمله در مورد ایرانی تبارها، ‌افراد دارای تحصیلات بالا و گروهها دیگر اجتماعی؛ ولی این تفاوتها از نظر نتیجه‌گیری نهایی اعضای هیأت جنبه حاشیه‌ای (‌و نه اساسی )‌داشتند.12رئیس هیأت اعزامی ‌گزارش خود را با این نتیجه گیری به پایان رسانده بود کسب نظر و مشورتهای وی در بحرین “‌او را متقاعد کرده است که اکثریت تام مردم بحرین خواهان شناسایی هویتشان در یک شورا کاملا مستقل و دارای حق حاکمیت و آزاد برای ایجاد روابطشان با سایر کشورها می‌باشند”‌. گزارش یاد شده از سوی دبیر کل به شورای امنیت ارجاع شد و شورای امنیت نیر با استناد به نتیجه گیری نهایی گزارش تدوین شده مفاد آن را راجع به استقلال بحرین و جدایی‌آن از خاک ایران در تاریخ 30 آوریل 1970 مورد تأیید و تصویب قرار داد. ایران نیز در ماه مه (‌اردیبهشت 1349 ) برای شناسایی رسمی قطعنامه شورای امنیت در مورد استقلال بحرین در جدایی از خاک کشور دست زد. چنانکه هیأت دولت قطعنامه‌ای را به منظور تصویب تصمیم شورای امنیت به مجلس شورای ملی تقدیم کرد.این قطعنامه در تاریخ 24 اردیبهشت 1349 با 187 رأی مثبت و چهار رای منفی (از کل 101 نماینده حاضر ) به تصویب مجلس شورای ملی رسید. مجلس سنا نیز در 28 اردیبهشت ماه آن را به اتفاق آراء (60 رأی کل نمایندگان ) تصویب کرد نمایندگان مخالف از سوی جناح پان ایرانیسم به رهبری محسن پزشکپور رهبری می‌شدند.13 حاکم بحرین برای اولین بار در آذرماه 1349 (دسامبر 1970) ‌از ایران بازدید کرد و موافقتنامه اولیه مربوط به فلات قاره دو سرزمین به امضا رسید. موافقتنامه اصلی و نهایی پس از مسافرت اردشیر زاهدی (‌وزیر امور خارجه )‌ به بحرین در خرداد ماه 1350 امضا شد. این موافقتنامه برای ایران و هم برای بحرین از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بود،‌ چرا که تعداد میدانهای نفتی واقع در مناطق نشانه گذاری شده قابل توجه بود از نظر بحرین و ناظران نفتی نیز همکاریهای ایران و بحرین در زمینه اکتشاف استخراج نفت در مناطق همجوار خط نشانه‌گذاری شده اهمیت فراوان داشت.نتیجه گیری اعلامیه استقلال بحرین در تاریخ 14 اوت 1971 منتشر شد. دولت ایران تنها یک ساعت پس از استقلال بحرین آن را به رسمیت شناخت. یک روز بعد (‌15 اوت )‌،‌ بحرین و انگلستان یک قرار داد دوستی با هدف (مشورت ) در مواقع ضروری با یکدیگر امضا کردند! بدین ترتیب،‌ مسأله بحرین پس از یک و نیم قرن منازعه و کشمکش به نقطه حل رسید دلیل آن نیز از نظر سیاسی،‌ سازش و توافق پنهانی انجام شده بین ایران و قدرتهای غربی بر سر نقش آتی ایران در منطقه خلیج فارس و اعطای امتیاز به ایران درباره یک مسأله دیگر ارضی کشور یعنی جزایر سه گانه بود. در واقع باید گفت بحرین قربانی یک بده و بستان سیاسی شد و آخرین بخش جدا شده از خاک ایران در دوران معاصر بود.اما باز پس گرفتن جزایر سه‌گانه به این آسانی صورت نگرفت. دولت ایران در برابر تبلیغات گسترده عراقیها که او را به امپریالیسم و سلطه‌جویی متهم می‌کردند سخت ایستادگی کرد و شاه در اوایل خرداد 1349 اعلام کرد که ایران هیچ گونه نقشه امپریالیستی در خلیج فارس ندارد و آماده امضای یک پیمان دفاعی با کشورهای منطقه است تا ثبات آن را پس از خروج انگلیسیها در آذر 1350 تأمین نماید. ولی در ضمن حق دارد به تقویت نیروی نظامی خود برای رویارویی با رژیم‌های “ماجراجوی” خاورمیانه بپردازد.موضع سرسختانه ایران مورد حمایت ترکیه و پاکستان و کشورهای غربی قرار گرفت. اما در عین حال ایران از ترس اینکه مبادا عراق بیش از پیش بسوی شوروی کشانده شود،‌ در صدد یافتن راه‌حل مسالمت‌آمیزی برای مسئله اروندرود برآمد و از طریق اورخان اورالب معاون وزارت خارجه ترکیه به عراق پیشنهاد کرد حاضر است نیروهایش را از مرز عراق عقب بکشد مشروط بر اینکه عراق هم عینا چنین کند. ضمنا در صدد جلب دوستی سایر کشورهای منطقه خلیج‌فارس در آمد. هنوز استقلال بحرین اعلام نشده بود که منوچهر ظلی معاون وزارت امور خارجه ایران در رأس یک هیئت “حسن نیت” به آن کشور رفت و برای نخستین بار در 23 خرداد 1349 یک هیئت بحرینی از ایران بازدید کرد. مقررات روادید بین دو کشور لغو شد و یک سال بعد ضمن دیداری که زاهدی وزیر امور خارجه ایران از بحرین کرد قرارداد مربوط به تعیین حدود فلات قاره بین دو کشور امضاء شد.منبعپی نوشتها:1. اصغر جعفری ولدانی، بررسی تاریخی اختلافات مرزی ایران و عراق، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه، چاپ دوم1370، ص310.2. همان، ص311.3. اصغر جعفری ولدانی، نگاهی تاریخی به جزایر ایرانی تنب و ابوموسی، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه، چاپ اول1376، صص301-300.4. همان، ص301.5. م.ع. منشور گرگانی، نفت و مروارید، سیاست انگلیس در خلیج فارس و جزایر بحرین، تهران: انتشارات مظاهری، 1325، صص130-129.6. اسدالله اعلم، یادداشتها، انتشارات مازیار، 1383، ص292.7. اصغر جعفری ولدانی، بررسی تاریخی اختلافات مرزی ایران و عراق، پیشین، صص312-311.8. اصغر جعفری ولدانی، نگاهی تاریخی به جزایر ایرانی تنب و ابوموسی، پیشین، ص302.9. جهت مطالعه بشتر مراجعه کنید به: اصغر جعفری ولدانی، کانونهای بحران در خلیج فارس، موسسه کیهان، چاپ اول1371.10. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، نشر البرز، چاپ سوم 1375، ص363.11. همان، صص365-364.12. اصغر جعفری ولدانی، بررسی تاریخی اختلافات مرزی ایران و عراق، پیشین،ص313.13. همان، ص315.

عمليات كوچك عاشوراي 1 (1364ش)

تاریخ وقوع: 23 مرداد


عمليات كوچك عاشوراي 1 در منطقه تكاب در شمال كردستان توسط سپاه پاسداران(1364ش)عمليات كوچك عاشوراي 1 در منطقه تكاب در شمال كردستان توسط سپاه پاسداران(1364ش)عمليات عاشوراي 1 در تاريخ 23 مرداد 1364 در منطقه عملياتي تكاب و صائين دژ در شمال كردستان و با هدف سركوبي عناصر ضد انقلابي و مزدوران رژيم بعثي عراق، توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامي انجام شد. در اين عمليات، صدها تن از عوامل دشمن كشته و زخمي شده و تعدادي نيز به اسارت سپاه اسلام درآمدند. همچنين مقدار زيادي سلاح سبك نيز به غنيمت رزمندگان درآمد.

وفات آیةاللَّه «نجفي كاشاني» (1365 ش)

تاریخ وقوع: 23 مرداد


رحلت فقيه و مفسر جليل آيت ‏اللَّه "علي نجفي كاشاني" (1365 ش)رحلت فقيه و مفسر جليل آيةاللَّه «شیخ علي نجفي كاشاني» (1365 ش)آيةاللَّه شيخ علي‏ نجفي‏ كاشاني در حدود سال 1300 ش (1338 ق) در كاشان به دنيا آمد و تحت نظر پدرش كه از علماي كاشان بود، مقدمات علوم اسلامي را فرا گرفت. وي در بيست و دو سالگي براي ادامه تحصيل به نجف رفت و در مدت كمتر از ده سال تمام دوره سطح و خارج را گذراند و به اجتهاد دست يافت. استادان آيت‏ اللَّه نجفي كاشاني در اين دوره، حضرات آيات سيدابوالقاسم خويي، سيدمحسن حكيم و سيدعبدالهادي شيرازي بودند. ايشان سپس راهي ايران شد و پس از سه سال اقامت در قم و شركت در درس آيت ‏اللَّه بروجردي، در نهايت در كاشان سكني گزيد. آيت‏ اللَّه نجفي كاشاني در آنجا به تفسير قرآن روي آورد و در طي بيش از سي سال، دو مرتبه قرآن را از ابتدا تا انتها تفسير نمود كه دور دوم هجده سال به طول انجاميد. ايشان نه تنها در فقه، اصول، رجال، درايه، كلام، ادبيات، معاني بيان، تجويد و تفسير قرآن تبحر داشت بلكه در علم هيئت و نجوم قديم هم تدريس مي‏نمود. صدق بزرگترين فضيلت، برداشتي از نماز، افسانه ‏ها يا كرامات خيالي و چند جلد تفسير قرآن و… از آثار ايشان است. اين عالم بزرگوار سرانجام در بيست و سوم مرداد 1365ش برابر با شب عرفه سال 1406 ق در 67 سالگي در كاشان درگذشت و به جوار رحمت حق شتافت.

نامه ششم «صدام» به «رفسنجاني» (1369 ش)

تاریخ وقوع: 23 مرداد


ارسال نامه "صدام حسين" حاكم عراق به حجت‏الاسلام "هاشمي رفسنجاني" رئيس جمهور ايران (1369ش)ارسال نامه «صدام حسين» حاكم عراق به حجةالإسلام «هاشمي رفسنجاني» رئيس جمهور ايران (1369ش)پس از قبول قطعنامه 598 توسط ايران و شروع آتش‏ بس، صدام حسين رييس جمهور منفور عراق پس از آن كه كشور كويت را به اشغال خود درآورد و خود را در برابر تهديدات جديدي از سوي قدرت‏هاي غربي حس مي‏كرد، در تاريخ 23 مرداد 14 ( 1369 آوريل 1990)، ششمين نامه ‏اش را براي حجت ‏الاسلام هاشمي رفسنجاني رييس وقت جمهوري اسلامي ايران ارسال كرد و بر پذيرش كامل و بدون قيد و شرط مفاد قرارداد 1975 الجزاير تأكيد نمود. در اين نامه خطاب به رييس‏ جمهور ايران آمده است: “با اين تصميمِ ما، ديگر همه چيز روشن شده و به اين ترتيب همه آنچه را كه مي‏خواستيد و بر آن تكيه مي‏كرديد تحقق مي‏يابد و ديگر اقدامي جز مبادله اسرا باقي نمي‏ماند.” اين عمل صدام حسين يك پيروزي بزرگ سياسي و نظامي براي ايران بود. پس از پنج روز، نيروهاي عراقي به مرزهاي بين‏ المللي عقب نشيني كردند. به دنبال عقب‏ نشيني نيروهاي عراق از اراضي ايران، هيئتي تحت عنوان “هيأت نظارت بر عقب‏ نشيني و نصب علايم مرزي” تشكيل شد. وظيفه اين هيئت، نظارت بر عقب‏ نشيني كامل نيروهاي عراقي، پاك‏سازي ميادين مين، تعيين محل و نصب ميله‏ هاي مرزي جديد بر اساس عهدنامه 1975م بود. بدين ترتيب، پس از تماس‏ها و مذاكرات و تبادل ده نامه بين رؤساي جمهوري دو طرف در طي چهار ماه، مقدمات و تسهيلات لازم جهت ورود به مرحله جديد، يعني عادي سازي روابط دو طرف، به نحو كاملاً مساعدي فراهم شد.

آيةاللَّه«شاهرودي»و رياست قوه قضاييه(1378ش)

تاریخ وقوع: 23 مرداد


انتصاب آيت‏ اللَّه "سيدمحمود هاشمي شاهرودي" به رياست قوه قضاييه با حكم مقام معظم رهبري (1378 ش)انتصاب آيةاللَّه «سيدمحمود هاشمي شاهرودي» به رياست قوه قضاييه با حكم مقام معظم رهبري (1378 ش)آیةالله سید محمود هاشمی شاهرودی (زادهٔ ۱۳۲۷ ـ نجف) فقیه شیعه و سیاست‌مدار ایرانی عراقی است. او در حال حاضر عضو شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام، نماینده استان خراسان و نایب رئیس اول مجلس خبرگان رهبری و عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم است. آیةالله هاشمی شاهرودی سابقه ریاست قوه قضائیه جمهوری اسلامی ایران از سال ۱۳۷۸ تا ۱۳۸۸، ریاست مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق و عضویت در حزب الدعوه عراق را نیز در کارنامه دارد.