بیست و دوم مرداد

میگویند پشه به دماغ نمرود رفت و مغزش خورد و مرد؟درست است کا چنین امده؟
پرسشگر محترم با سلام و تشکر از ارتباطتان با این مرکز.دراین رابطه باید عرض کرد:نمرودواژه ای عبری به معنی سخت و نیرومند است.(1) و حضرت ابراهیم علیه السلام در زمانى چشم به جهان گشود که نمرود بن کنعان آن پادشاه جبار و ستمگر بر بابل حکومت مى کرد و خود را خداى بزرگ بابل معرفى مى نمود.(2) بنابر روایات و تفاسیر و آنچه در تواریخ آمده، نسب او نمرود بن کنعان بن سنجاریب بن کوش بن حام بن نوح است.(3)
درقرآن نامی از نمرود نیامده فقط در یک آیه از او یاد شده است: درهسوره بقر آیه 256 که در آن محاجه و مخاصمه – محاجة و احتجاج به معنى استدلال متخاصمین و حجت آوردن بر اثبات حقانیت خود و ابطال دیگر است (4) – نمرود با ابراهیم می باشد. و نمرود اولین کسى است که به جبر ستم ادعاى ربوبیت کرد و با ابراهیم در این خصوص استدلال نمود.
از امام صادق علیه السلام روایت شده: این ماجرا (محاجه) بعد از انداختن ابراهیم در آتش واقع شده و محاجه و مخاصمه نمرود با ابراهیم از روى طغیان و سرکشى بوده و به اعتبار این که خداوند به او ملک و حکومت اعطاء کرده خود را رب مردم پنداشته و ملک در این جا به معناى نعمتهای دنیوی است که خداوند آن را در دنیا بر مومن وکافر عرضه مى دارد، اما ملک به معناى تملیک امر و نهى و تدبیر امور مردم و وجوب ااطاعت مردم، اعطاى آن از جانب خداوند فقط بر کسانى جایز است که اهل صلاح وسداد و رشد و هدایت باشند که مسلما چنین کسانى جز پیامبر و اهل بیت طاهرین او نخواهند بود که ایشان به همه احتیاجات مردم از ابتدا تا انتها آگاهى و علم دارند.(5)
«أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذی حَاجَّ إِبْراهیمَ فی رَبِّهِ أَنْ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ إِذْ قالَ إِبْراهیمُ رَبِّیَ الَّذی یُحْیی وَ یُمیتُ قالَ أَنَا أُحْیی وَ أُمیتُ قالَ إِبْراهیمُ فَإِنَّ اللَّهَ یَأْتی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذی کَفَرَ وَاللَّهُ لایَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ»: آیا ندیدى کسى را که با ابراهیم درباره پروردگارش ستیز کرد به جهت آن که خدا به او پادشاهى داده بود. هنگامى که ابراهیم گفت: پروردگار من کسى است که زنده مى کند و مى میراند. او گفت: من نیز زنده مى کنم و مى میرانم! ابراهیم گفت: همانا خدا آفتاب را از مشرق مى آورد پس تو آن را از مغرب بیاور! پس او که کافر بود مبهوت شد و خدا گروه ظالمان را هدایت نمى کند.
در این مناظره وقتى ابراهیم خداى خود را چنین معرفى کرد که او مى تواند زنده کند و بمیراند، نمرود با یک مغالطه آشکار به او گفت: من نیز چنین قدرتى دارم و دستور داد دو نفر را که در زندان بودند و محکوم به اعدام بودند آوردند یکى را بخشید و دیگرى را کشت و به ابراهیم گفت: دیدى که کسى را که محکوم به مرگ بود بخشیدم و در واقع او را زنده کردم و آن دیگرى را کشتم پس من نیز قدرت زنده کردن و میراندن را دارم.
ابراهیم در برابر این مغالطه روشن که مورد تأیید و تحسین درباریان قرار گرفت چیزى نگفت، چون هر چه مى گفت او را هو مى کردند ولى براى کوبیدن نمرود و محکوم کردن او مطلب دیگرى را مطرح کرد و آن این بود که گفت: پروردگار من خورشید را از مشرق مى آورد، اگر راست مى گویى تو آن را از مغرب بیرون آور! در اینجا بود که نمرود سرگشته و حیران شد و حرفى براى گفتن پیدا نکرد. (6)
از امام صادق علیه السلام نقل شده است که ابراهیم به نمرود گفت: اگر راست مى گویى، آن کسى را که کشته اى زنده کن و پس از آن، به او گفت: خدا خورشید را از مشرق مى آورد و تو آن را از مغرب بیاور.
«فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ»: نمرود که کافر شده بود متحیر و سرگردان گشت و دیگر بیانى و دلیلى نداشت که بگوید.
سؤال: ممکن بود نمرود متقابلا همین درخواست را از ابراهیم بنماید که تو بگو، خدایت خورشید را از مغرب بیاورد، پس چرا چنین درخواستى نکرد؟ پاسخ: دو جواب براى این سؤال گفته اند:
نمرود وقتى آن همه آیات و نشانه هاى الهی در حرکات ابراهیم دید، ترسید که اگر درخواستى کند فورى ابراهیم آن را نیز عملى کند و نمرود بیش از پیش رسوا شود.
خداوند آن چنان نمرود را در برابر عظمت ابراهیم خوار و سبک و کوچک کرد که دیگر نتوانست سخنى بگوید و سؤالى نماید.
در تفسیر ابن عباس چنین آمده است: خداوند بر نمرود پشه اى را مسلط کرد روى لب نمرود نشست و گزید نمرود خواست با دست پشه را دور کند پشه به بینى نمرود رفت و از آنجا به مغزش رسید و چهل شب او را عذاب و آزار می داد تا هلاک شد.
محمدبن خالد با سند خود ازامام صادق علیه السلام نقل مى کند که فرمود: چهار کس پادشاهى روى زمین را بدست آوردند که دو نفرشان مؤمن و دو نفرشان کافر بودند: اما دو نفر مؤمن حضرت سلیمان بن داود وذوالقرنین بودند و اما دو نفر کافر نمرود و بخت نصر بودند و نام ذوالقرنین عبداللَّه بن ضحاک بن سعد بود.
از حضرت امام علی علیه السلام پرسیده شد: اولین کسى که دینار و درهم را سکه زد که بود؟ فرمود: نمرود بن کنعان بعد از نوح.
امام صادق علیه السلام فرمود: هولناکترین و دشوارترین کیفرها درروزقیامت، کیفر هفت نفر است: فرزند آدم( قابیل) است که برادرش (هابیل ) را کشت؛ نمرود که با حضرت ابراهیم علیه السلام در رابطه با خدا (و خداپرستى) به جدال و (کینه توزى) پرداخت؛ دو تن از بنی اسرائیل که قوم خود رایهودی ونصرانی کردند؛فرعون که (ادعاى خدایى کرد) و گفت: «منم خداى بزرگ شما»؛ و (بالاخره) دو تن از این امت ، که وضع یکى از آن ها بدتر از دیگرى است و (جایگاهشان) در تابوت شیشه یى که در زیر فلق (شکافى است در برزخ ) دریاهایى از آتش قرار دارد.
——————————————————
1-تفسیرنمونه ، ج 10، ص: 398.
2-بحارالانوار ، ج 11، ص: 57.
3- اطیب البیان فی تفسیرالقرانج 2، ص: 219.
4-قصص القرآن ص 161.
5-کوثر، ج 3، ص: 475.
6 — مجمع البیان ، ج 3، ص: 122.
سخنرانی ابن زیاد علیه امام حسین «ع» (61 ق)
تاریخ وقوع: 4 محرم
ابن زیاد در سال 61 هجرى قمرى، در کوفه بر منبر رفت و معاویه و یزید را ستود و اظهار مسلمان بودن کرد و مردم را به جنگ با امام حسین علیهالسلام تحریک نمود.
روز چهارم ماه محرم الحرام
۱-فتوای شریح قاضی به قتل امام حسین علیه السلام
در این روز از سال ۶۱ ه ابن زیاد با استناد به فتوایی که از شریح قاضی گرفته بود، در مسجد کوفه خطبه خواند و مردم را به کشتن امام حسین علیه السلام تحریص کرد.
فتوای شُرَیح قاضی فتوایی منتسب به شُرَیح بن حارث کندی قاضی کوفه در زمان وقوع حادثه عاشورا است که مضمون آن جواز کشتن امام حسین(ع) است. این فتوا در منابع قدیمی نیامده است و برخی عالمان و پژوهشگران، آن را بیاساس و ساختگی میدانند.
متن فتوای شریح
فتوای شریح قاضی به عنوان یکی از عوامل زمینهساز واقعه کربلا شهرت زیادی دارد و بسیاری از روضهخوانها آن را تکرار میکنند.[۲] شُریح بن حارث کِندی معروف به شریح قاضی، از دوران عمر بن خطاب خلیفه دوم تا سال ۷۸ قمری قاضی کوفه بود.[۳]
بر اساس آنچه در بخش تعلیقات ترجمه کتاب الالفین آمده است، متن فتوای منتسب به شریح قاضی چنین است:
«بهدرستی که حسین بن علی در میان مسلمانان تفرقه افکند و با امیرالمومنین (یزید) مخالفت کرده و از دین خارج شده است. این مطلب برای من ثابت و محقق شده است. پس حکم کردم به دفع و کشتن او برای حفظ شریعت پیامبر اسلام.»[۴]
منابع نقل فتوا
بنا به گفته محمد صحتی سردرودی، عاشوراپژوه شیعه، فتوای شریح با تفاوتهایی اندک در کتابهایی مثل جواهر الکلام فی سوانح الایام نوشته حسن اشرف الواعظین در قرن چهاردهم قمری و ترجمه الالفین نوشته شده در قرن پانزدهم قمری نقل شده است.[۵] قاضی طباطبائی نیز آن را در کتابهای ثمرات الانوار و مزامیر الاولیاء که در قرن چهاردهم قمری نوشته شدهاند، آورده است.[۶] بر اساس کتاب تاریخ جامع سید الشهداء نیز ماجرای فتوای شریح در کتابهایی مثل کتاب تذکرة الشهدا اثر ملاحبیبالله کاشانی نوشته شده در قرن چهاردهم نقل شده است.[۷] این داستان از عبدالنبی عراقی نجفی (درگذشته ۱۳۴۴ش) نیز نقل شده است که او هم در قرن چهاردهم زندگی میکرد.[۸]
منکران صدور فتوا
به گفته محمد صحتی سردرودی، در متن کتاب الالفین نوشته علامه حلی چنین مطلبی وجود ندارد و آنچه مترجم در بخش تعلیقات آورده، در هیچ کتاب متقدمی ذکر نشده است.[۹] صحتی همچنین ۳۱ کتاب از منابع پیشین را نام میبرد که در آنها اشارهای به فتوای شریح نشده است.[۱۰] قاضی طباطبائی نیز در کتاب تحقیق درباره اربعین منابع این فتوا را کاملا بیارزش میداند.[۱۱] نویسنده کتاب ثارالله نیز فتوای شریح را شایعه توصیف کرده است. به گفته وی نام شریح در مقاتل فقط در دو مورد ذکر شده است که هر دو مورد مربوط به دستگیری هانی بن عروه است.[۱۲]
در لغتنامه دهخدا نیز در ذیل عنون شریح آمده است که این داستان در منابع معتبر نیامده است.[۱۳] نویسندگان کتاب تاریخ جامع سید الشهداء نیز فتوای شریح را فاقد سند معتبر میدانند و نوشتهاند که این ادعا فقط در منابع قرن چهاردهم قمری شایع شده است.[۱۴]
پانویس
1-وجدانی، ترجمه الالفین، ۱۴۰۹ق، ص۱۰۰۴.
2-قاضی طباطبائی، تحقیق در اول اربعین سید الشهداء، ۱۳۶۸ش، ص۶۱.
3-خدایی، «شریح قاضی زندگینامه و عملکرد»، ص۹۹-۱۲۴.
4-وجدانی، ترجمه الالفین، ۱۴۰۹ق، ص۱۰۰۴.
5-صحتی سردرودی، تحریفشناسی عاشورا و تاریخ امام حسین، ۱۳۹۴ش، ص۲۰۲.
6-قاضی طباطبائی، تحقیق در اول اربعین سید الشهداء، ۱۳۶۸ش، ص۶۲-۶۳، پانویس.
7-گروهی از تاریخپژوهان، تاریخ قیام و مقتل جامع سیدالشهداء، ۱۳۹۲ش، ج۱، ص۵۳۰، پانویس.
8-گروهی از تاریخپژوهان، تاریخ قیام و مقتل جامع سیدالشهداء، ۱۳۹۲ش، ج۱، ص۵۳۰، پانویس.
9-صحتی سردرودی، تحریفشناسی عاشورا و تاریخ امام حسین، ۱۳۹۴ش، ص۲۰۱.
10-صحتی سردرودی، تحریفشناسی عاشورا و تاریخ امام حسین، ۱۳۹۴ش، ص۲۰۱.
11-قاضی طباطبائی، تحقیق در اول اربعین سید الشهداء، ۱۳۶۸ش، ص۶۴.
12-عندلیب، ثارالله، ۱۳۷۶ش، ص۱۲۶.
13-دهخدا، لغتنامه، ۱۳۷۳ش، ج۲۶، ص۳۴۹
14- گروهی از تاریخپژوهان، تاریخ قیام و مقتل جامع سیدالشهداء، ۱۳۹۲ش، ج۱، ص۵۳۰، پانویس.
منابع
- خدایی، سید علیاکبر، «شریح قاضی زندگینامه و عملکرد»، فصلنامه تاریخ اسلام، شماره ۷، پاییز ۱۳۸۰.
- دهخدا، علیاکبر، لغتنامه، تهران، دانشگاه تهران، چاپ اول، ۱۳۷۳ش.
- صحتی سردرودی، محمد، تحریفشناسی عاشورا و تاریخ امام حسین، تهران، مرکز چاپ و نشر بینالملل، ۱۳۹۴ش.
- عندلیب، حسین، ثارالله، قم، انتشارات در راه حق، ۱۳۷۶ش.
- قاضی طباطبائی، سید محمدعلی، تحقیق در اول اربعین سید الشهداء، قم، نشر بنیاد علمی و فرهنگی شهید آیة الله قاضی طباطبائی، چاپ سوم، ۱۳۶۸ش.
- گروهی از تاریخ پژوهان، تاریخ قیام و مقتل جامع سید الشهداء، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ هشتم، ۱۳۹۲ش.
- وجدانی، جعفر، ترجمه الالفین، قم، انتشارات هجرت، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق.