images-min

روزشمار5شهریور مصادف با 18 محرم الحرام 1443


شهریور روستایی ست که در استان اردبیل، شهرستان اردبیل، بخش مرکزی، دهستان سردابه قرار داره، بر اساس سرشماری سال 1385 جمعیّت این روستا 474 نفر با 118 خانوار بوده .- علت معرفی این روستا مصادف بود اخبار روز پنجم شهریورماه سال1400


مناسبتها 5شهریور1400

روز داروسازي

ولادت «زكرياي رازي» (244 ش)

ولادت «غلامرضا تختی» (1309 ش)

استعفای دولت آموزگار و آمدن شریف امامی (1357 ش)

تعويض تاريخ شاهنشاهی به هجری شمسي(1357ش)

اعلام ملي شدن كليه معادن كشور (1359 ش)

وفات مدرس افغانی (1365 ش)


مناسبت های 18 محرم الحرام 1443

ولادت آیةالله سید احمد خوانساری (1309 ق)

وفات آیةالله محمد حسن مامقانی (1323 ق)

وفات علامه طباطبایی (1402 ق)

وفات آیةالله شیخ مجتبی محمدی عراقی (1422 ق)

وفات آیةالله حاج آقا علی صافی گلپایگانی (1431 ق)


روز داروسازي

روز داروسازيبه پاسداشت مقام علم و دانش و گراميداشت فرزانگان ايران زمين، پنجم شهريور سالروز ولادت ابوبكر محمد بن زكرياي رازي از مشاهير بزرگ جهان اسلام و علم طب و داروسازي، در جمهوري اسلامي ايران به عنوان روز داروسازي نام‏گذاري شده است.


روز بزرگداشت و تولد “محمد بن زكرياي رازي” دانشمند نامدار جهان اسلام (244ش)

محمد بن زكرياي رازي در سال 251 هجري قمري در شهر ري متولد شد. در اوان جواني به فراگيري علم كيميا و شيمي پرداخت و در اثر بخار و دود ناشي از زرگري، چشم‏هايش وَرَم كرد و براي معالجه، نزد طبيبي رفت. آن طبيب پانصد اشرفي طلا به عنوان حق معالجه از او گرفت و به رازي گفت: كيميا همين است نه عمليات تو. محمد بن زكريا، از آن پس ترك كيمياگري كرد و در سن چهل‏سالگي به تحصيل طب پرداخت تا آن‏كه مرجع تمامي اطباي زمان خود شد. شهرت او در ميان همگان به حدي رسيد كه عَرَب‏ها او را طبيب المسلمين و به مناسبت اين‏كه كتاب‏هاي او به زبان عربي است، جالينوس العَرَب، خوانده‏اند. رازي بعدها به سرپرستي بيمارستان‏هاي معروف عصر خود از قبيل بيمارستان بغداد و ري برگزيده شد. همچنين كشف الكل از جمله نتايج تحقيقات او در كيميا بوده است. براي محمد بن زكرياي رازي، 56 كتاب در طب، 33 كتاب در علوم طبيعي، 17 كتاب در فلسفه، 14 كتاب در الهيات، 22 كتاب در كيميا و ده‏ها اثر ديگر در علوم مختلف ذكر كرده‏اند كه تا 184 عنوان بر شمرده شده است. سرانجام اين دانشمند بزرگ مسلمان در 60 سالگي جان به جان آفرين تسليم كرد و در ري مدفون گشت. سالروز تولد اين پزشك شهير مسلمان و ايراني، برابر با پنجم شهريور، در جمهوري اسلامي ايران به عنوان روز بزرگداشت اين شخصيت برجسته علمي نامگذاري شده است.


ولادت «غلامرضا تختی» (1309 ش)

ولادت «غلامرضا تختی» (1309 ش)

تاریخ وقوع: 5 شهریور


جهان پهلوان غلامرضا تختي در شهريور 1309 ش در يکي از محلات جنوبي تهران و در خانواده‏اي متوسط به دنيا آمد. وي از کودکي به ورزش روي آورد و ورزش را فقط براي سلامتي و تندرستي بدن مي‏خواست. او در عين حال به نجاري مشغول بود تا اين که در بيست سالگي در اولين مسابقات قهرماني کشتي کشوري شرکت کرد. از آن پس شهره عام و خاص گرديد و در ميدان‏هاي جهاني مدال‏آور شد. تختي سرشار از پاکي و صداقت بود و دلي بي‏باک و جسور داشت. او داراي قلبي رئوف و مالامال از عشق مردم بود و در زندگي خود، بيش از قهرماني به انسان زيستن و از خودگذشتگي مي‏انديشيد. تختي با وجود قهرماني در ميادين بين‏المللي کشتي، هيچ گاه فروتني و تواضع خود را در برابر مردم از دست نداد. وي در دوران قهرماني خود، 9 مدال طلا و نقره جهاني و بازي‏هاي المپيک را کسب کرد و از جمله ورزشکاران ايراني است که بيشترين مدال‏هاي طلا و نقره را در بازي‏هاي مهم بين‏المللي، به ارمغان آورده‏اند. جهان پهلوان تختي از مريدان آية‏اللَّه سيدمحمود طالقاني به شمار مي‏رفت و در ملي شدن صنعت نفت حضوري فعال داشت. وي هم‏چنين در جمع‏آوري کمک‏هاي مردمي به زلزله‏زدگان بويين‏زهرا در شهريور 1341، نقش مهمي ايفا کرد به طوري که حساسيت رژيم را دربرداشت. رژيم که کمابيش از فعاليت‏هاي سياسي تختي آگاهي پيدا کرده بود، براي به سلطه کشيدن او، رياست فدراسيون کشتي کشور را به او پيشنهاد نمود؛ ولي او اين پيشنهاد و حتي پيشنهاد براي به دست گرفتن شهرداري تهران يا نمايندگي مجلس را نيز رد کرد. در نهايت، رژيم سفاک پهلوي چون هيچ راهي براي نفوذ به تختي نيافته بود و هم‏چنين محبوبيت روزافزون تختي در ميان مردم و مخالفت وي با رژيم وابسته شاه، طاغوتيان را خشمگين کرده بود، سرانجام باعث شد تا عوامل رژيم پهلوي در توطئه‏اي مشکوک، وي را در هفدهم دي ماه 1346 در 37 سالگي به قتل برسانند. هرچند که در آن زمان، مرگ تختي را، خودکشي عنوان کردند، ولي اين توطئه رژيم با آگاهي يافتن مردم از اصل ماجرا، نقش بر آب گرديد. پيکر جهان پهلوان تختي با حضور خيل دوستداران و مشتاقان، در شهر ري به خاک سپرده شد.

زندگینامه غلامرضا تختی(1309ش)

زندگینامه

تاریخ وقوع: ولادت «غلامرضا تختی» (1309 ش)


غلامرضا تختي در روز 5 شهريور 1309 در خانواده‌اي متوسط در محله خاني‌آباد در تهران به دنيا آمد. «رجب خان» (پدر تختي) غير از وي دو پسر و دو دختر ديگر نيز داشت که همه آنها از غلامرضا بزرگ‌تر بودند. «حاج قلي»، پدر بزرگ غلامرضا، فروشنده خواربار و بنشن بود. از قول رجب خان، تعريف مي‌کنند که حاج قلي در دکانش بر روي تخت بلندي مي‌نشست و به همين سبب در ميان اهالي خاني‌آباد به حاج قلي تختي شهرت يافته بود. همين نام بعدها به خانواده‌هاي رجب خان منتقل شد و به نام خانوادگي آنها تبديل شد. رجب‌خان با پولي که از ماترک پدرش به دست آورده بود، در محل سابق انبار راه‌آهن زميني خريده و يک يخچال طبيعي احداث کرده بود واز همين راه مخارج زندگي خانواده پرجمعيت خود را تأمين مي‌کرد. نخستين واقعه‌اي که در کودکي غلامرضا روي داد و ضربه‌اي بزرگ و فراموش نشدني بر روح او وارد کرد، آن بود که مرحوم پدرش براي تأمين معاش خانواده ناچارشد خانه مسکوني خود را گرو بگذارد. شادروان تختي به لحاظ مشکلات خانوادگي فقط 9 سال در دبستان و دبيرستان منوچهري خاني‌آباد درس خواند و در سال 1329 به سبب علاقه به کشتي و ورزش باستاني به باشگاه پولاد رفت.

تختي در دوران زندگي ورزشي‌اش رکورددار شرکت در المپيک‌ها و کسب بيشترين مدال از اين آوردگاه بود. درچهار دوره المپيک حضور داشت و حاصل آن يک طلا، دو نقره و يک عنوان چهارم بود که در کشتي ايران اين امر اتفاق نادري است. جهان پهلوان علاوه بر قهرماني، به لحاظ منش و رفتار انساني و سجاياي اخلاقي پسنديده و جوانمردي و نوع دوستي شهره خاص و عام بوده‌است. او زندگي خود را وقف مردم کرده بود. شادروان تختي در ورزش باستاني و کشتي پهلواني نيز داراي تبحر و مهارت بود، چنان که سه بار پهلوان ايران شد و هر بار کشتي‌گيران نامداري را مغلوب کرد. وي چهار ماه پس از بازگشت از آخرين سفر خود (توليدو، 1966) در آبان ماه سال 1345 زندگي مشترک خود را با همسرش آغاز کرد که حاصل آن تولد بابک در سال 1346 بود. پس از گذشت چهار ماه از تولد فرزندش، خبر درگذشت وي تحت عنوان خودکشي اعلام شد و همه را در اندوهي عظيم و بهتي شگفت‌انگيز فرو برد. در مورد قتل و يا خودکشي وي دلايلي همچون ناراحتي‌هاي روحي و مشکلات مالي آوردند ولي هيچ گونه بازرسي براي قتل وي به صورت جدي شکل نگرفته است.


استعفای دولت آموزگار و آمدن شریف امامی (1357 ش)

استعفای دولت “جمشيد آموزگار” و تشكيل دولت عوام فريب “جعفر شريف‏ امامي” (1357 ش)

پس از ناكامي دولت جمشيد آموزگار در كنترل ناآرامي‏هاي مردمي عليه رژيم پهلوي، محمدرضا شاه، جعفر شريف امامي، عامل سرسپرده خود را براي تشكيل دولت، مأمور كرد. وي قصد داشت تا با عوام فريبي، اعتراضات گسترده‏اي را كه در سراسر كشور رو به فزوني مي‏رفت، كنترل كند بنابراين درصدد برآمد تا با دادن وعده‏هاي پوچ، مردم را آرام سازد. او در ابتدا دستور لغو تاريخ مجعول شاهنشاهي و جايگزيني تاريخ هجري را صادر كرد و سپس فرمان تعطيلي قمارخانه‏ها را داد. شريف امامي كابينه خود را دولتِ آشتي ملي عنوان نمود و قصد داشت با رياكاري خود را به علما نزديك سازد. اما اين كارها تأثيري بر انقلاب جوشان مردمي نداشت و برپايي اجتماع عظيم روز عيد فطر سال 1357 و روزهاي بعد، و نيز كشتار مردم تهران در جمعه خونين هفدهم شهريور، چهره واقعي او را آشكار ساخت. او كه به دروغ، خود را دوستدار ملت مي‏خواند تنها دوازده روز پس از كسب قدرت، كشتار كم سابقه‏اي را در تهران به راه انداخت. وي سرانجام پس از قتل عام دانش‏آموزان و دانشجويان در سيزدهم آبان 57، با بر جاي گذاشتن پرونده‏اي سياه و ننگين و آغشته به خون ملت غيور و مسلمان ايران، مجبور به كناره‏گيري گرديد.


تعويض تاريخ شاهنشاهی به هجری شمسي(1357ش)

تعويض تاريخ موهوم شاهنشاهی به سال هجری شمسي (1357 ش)

محمدرضا پهلوی كه مي‏دانست اتكاي اصلي مخالفانِ رژيم، اسلام است، درصدد برآمده بود تا ريشه‏هاي اين مكتب را خشك كند. به همين جهت در شهريور سال 1354 ش در مراسم افتتاح مجلس دوره بيست و چهارم، در سخناني عنوان كرد كه قصد دارد فرهنگ ايراني را از عوامل بيگانه‏اي كه در اين فرهنگ راه يافته‏اند، نجات دهد. در اين راستا، مجلس سنا و مجلس شوراي ملي در يك اجلاس مشترك به رياست جعفر شريف امامي تصويب كردند كه مبدأ تاريخ، از هجري شمسي به شاهنشاهي تغيير يابد و آغاز سلطنت در ايران و جلوس كوروش هخامنشي به عنوان مبدأ تاريخ ايران عنوان گرديد. اين قانون ننگ‏آور با مخالفت و تحريم بسياري از مردم و علما مواجه گرديد و سرانجام با روي كار آمدن دولتِ عوام فريب شريف امامي و به منظور فريب افكار عمومي در شهريور 1357، ملغي شد. هرچند، كار رژيم از اين نمايش‏هاي ساختگي گذشته بود و چيزي نمي‏توانست، انقلاب توفنده مردم مسلمان را از حركت باز دارد.


اعلام ملي شدن كليه معادن كشور (1359 ش)

تا پيش از پيروزي انقلاب اسلامي، برخي از معادن كشور توسط بخش خصوصي اداره مي‏شد يا امتياز آن در انحصار بيگانگان قرار داشت. با پيروزي انقلاب و تدوين قانون اساسي، كليه معادن كشور ملي اعلام شده و مطرح گرديد كه تحت هيچ عنوان به مالكيت بخش خصوصي تعلق نمي‏گيرند. به موجب اين قانون، حق اجازه بهره‏برداري از معادن تنها در صلاحيت دولت قرار دارد و از سوي دولت به برخي بخش‏هاي دولتي نظير استانداري‏ها واگذار مي‏گردد، هر چند بخش خصوصي مي‏تواند به عنوان مقاطعه‏كار در عمليات اكتشاف معادن شركت نمايد و با دولت قرارداد منعقد كند.


وفات مدرس افغانی (1365 ش)

زندگینامه

تاریخ وقوع: وفات مدرس افغانی (1365 ش)


مرحوم حضرت علامه آیةالله العظمی مدرس افغانی(رضوان الله علیه) در روستای(خاربید) از توابع بخش(جاغوری) در استان غزنین،به سال 1284 هجری شمسی،از پدر و مادری با تقوا پا به هستی گذاشتند.پدرشان(مراد علی)فرزند خود را (محمد علی) نامید.همین کودک در روزگاری بس سخت و طاقت فرسا،در دوران ستم حاکمان افغانستان،به همراه پدر به روسیه گریخت.در حالیکه هنوز،نوزادی شیر خوار بود.این پدر و پسر پس از رسیدن به روسیه،مواجه شدند با انقلاب کمونیستی بلشویکها به رهبری(لنین) و به حکومت رسیدن آن ها، و آغاز نابودی دین و دیانت..

به هرحال،پدر برای سلامتی خود و فرزند خردسالش چاره ای نداشت جز مسافرت به ایران،لذا از راه سرخس خود را به پناه بی پناهان حضرت ثامن الائمه(ع) مشهد می رساند.در جوار ملکوتی حضرت امام رضا (علیه السلام)،استاد در مکتب خانه های همین شهر،قرآن را می آموزد و در سن 15 سالگی،به تحصیل علوم مقدماتی مشغول می شود و مدت سه سال،از محضر پر فیض ادیب نیشابوری اول و دوم کسب فیض می کند.

ایشان 18 ساله بودند که پدرشان رخ در نقاب خاک می کشد،و این فرزند آواره را با دنیایی از غم و مشکلات تنها می گذارد،ولی این جوان 18 ساله با آن جثه ریز ،هیچ گاه از مشکلات نهراسید.ایشان در همین ایام،با پای پیاده عزم سفر می کند و این بار،مقصد،جوار ملکوتی مولا امیرالمومنین (علیه السلام) و سید الشهدا امام حسین (علیه السلام) است.

در این سفر عاشقانه که به همراه دوستانشان بودند،آنان از راه باز می مانند ولی این جوان افغانی با عزمی راسخ و با هزارن مشقت،پس از سپری کردن بیابان های نیشابور و سبزوار و عبور از مازندران و تهران،خودشان را به قم می رسانند.

در بین راه قم و تهران،ایشان مریض می شوند و توان ادامه دادن راه را از دست می دهند.نزدیک به یک ماه در کاروانسرایی حدود 30 کیلومتری قم،با درد و مرض،یکه و تنها دست و پنجه نرم میکنند.مسافرینی که از آنجا می گذشتند،مختصر غذایی به ایشان می رساندند.تا این که بعد از گذشت چند هفته،خبر به حاج شیخ عبدالکریم حائری(ره) در قم می رسد.به دستور ایشان،علامه مدرس(ره) را به قم می آورند و بعد از مداوا،در مدرسه دارالشفا جای می دهند……

بعد از مدتی،دوباره طوطی طبعشان هوای حوزه علمیه نجف میکنئد.ضمن تشکر از مرحوم حضرت آیت الله العظمی حائری(ره)،با پای پیاده به راه می افتند.با رسیدن به مرز عراق،دستگیر و دوباره به ایران بازگردانده می شوند.این کار چندین بار تکرار می گردد،ولی دست از طلب بر نمی دارند،تا این که خود را به کاظمین می رسانند.مدتی در این شهر برای تامین معاش،کار می کنند و سپس عازم کربلا می گردند.بعد از توقف کوتاه مدت در آن شهر و تازه کردن نفس،به سوی مقصد و مقصود خود،یعنی همجواری به مولای متقیان حضرت امیر المومنین (علیه السلام) به راه می افتند و در جوار امن الهی،به آرامش می رسند.

بعد از مدت کوتاهی،در نجف،شروع به تحصیل می کنند.گرفتاریهایی که ایشان در این شهر با آن ها مواجه شده اند،خود مرثیه ناسروده زندگی استاد است،افسوس که این مختصر جای سرودن آن مرثیه ها و فریاد ها نیست که دل و جان هر شنونده را به آتش می کشد.امید است سوته دلی یا دل به دلداری داده ای پیدا شود و آن مرثیه سراسر غم را بگشاید.

گرچه خود استاد،دل به این چیزها نداده بود،ولی دوران زندگی ایشان جدا طاقت فرساست و جز انسانی که دل به دلدار داده باشد و تحصیل علم را وظیفه و عبادت بداند،کس دیگر را تاب تحمل ان مشکلات نیست.هیچ چیز باعث تحمل این مشقات نمی شود مگر آن عشق و عاشق و معشوق با علم و عالم و معلوم همراه باشد که ،جدا استاد چنین دل و جانی داشت.آنهایی که استاد را ندیده بودند شاید این گونه تعبیرات برایشان سخت باشد.ولی آن مرد ،مجسمه تواضع،تندیس تقوا،بی ریا و بی شیله پیله بود و بی توجه به دنیا و آنچه که در اطرافش می گذشت.حقیر با حضرتش دم خور بودم.روزی جسارت کرده به استاد عرض کردم:که چرا دکمه قبایش را نمی بندد؟بعد از اینکه یک لطیفه بارمان کرد،فرمود:ثم ماذا؟

خیلی دل به این چیزها ندادم…..

به هر حال،زندگی در نجف که در آن هنگام،فاقد هرگونه امکاناتی حتی برای توانمندان بود،چه رسد به استاد که از مال دنیا بی بهره بود،بسیار سخت بود.باری در نجف،از محضر حضرات آیات عظام میرزا حسین نایینی،آقا ضیاءالدین عراقی،سید ابوالحسم اصفهانی،محمد حسین کاشف الغظاء و بعدها از محضر سید ابوالقاسم خویی،بهره های علمی و معنوی می برد و از همین بزرگواران،اجتهادنامه ها و اجازه نامه هایی دریافت می کنند.

در سال 1318 هجری شمسی،به دستور آقا سید ابوالحسین اصفهانی(ره) مرجع وقت یعنی یعد از 34 سال،دوباره به وطن خود رهسپار می شوند.استاد بعد از 5 سال،دوباره به نجف باز می گردند.این بار سامرا را به دستور همان مرجع،برای تدریس انتخاب می کنند.مدت 2 سال به تدریس ادامه می دهند و دوباره،به عنوان وکیل تام الاختیار سید ابوالحسن اصفهانی(ره) به افغانستان مراجعت می کنند.

در سال 1326 هجری شمسی،آقا سید ابوالحسن اصفهانی(ره) دعوت حق را لبیک گفتند و مرحوم علامه مدرس(ره) بعد از یک سال اقامت،دوباره به نجف باز می گردند و مشغول تدریس میشوند.از سال 1326 تا 1353 هجری شمسی در نجف اقامت می گزینند و در این بین،بخاطر مخالفت آقای حکیم با رژیم عراق، مدتی در همین رابطه زندانی می شوند.تا این که در سال 1354 هجری شمسی عازم ایران می شوند و بعد از زیارت حضرت امام رضا (علیه السلام)؛حوزه علمیه قم را برای تدریس انتخاب می کنند و حلقه های درس ایشان مجمع صدق و صفا و فضل و هنر می گردد.وجود شریفشان شمع جمع ادیبان بود و سرمشق فاضلان.در مدت عمر شریفشان که حدود 80 سال و اندی بود،ضمن تدریس،آثار گران بهایی مانند مطول ،سیوطی،صمدیه،حاشیه ملا عبدالله و نیز تعلیقه ای بر جامع المقدمات و تعدا زیادی نوار درسی و تفسیر ادبی از قرآن،از خودشان به یادگار می گذارند.

آری محمد علی،آن کودک افغانستانی در سال 1365 هجری قمری با نام علامه مدرس افغانی(ره) در قم،رخ در نقاب خاک کشیدند و حوزه های علمیه ایران و نجف و افغانستان و پاکستان در عزایش به سوگ نشستند.ایشان را چنان تشیع جنازه کردند که گویی همگان ایشان را می شناختند.

ایشان بعد از سپری کردن زندگی سراسر رنج و مشقت و با تحمل کم لطف هایی که در این اواخر در حق ایشان روا داشتند،برخوردهایی که جدا دل هر انسان آزاده ای را به درد می آورد،از این دنیای خاکی عبور کردند و در باغ بهشت قم_که بهشت روضان جای ایشان باد_به آرامش رسیدند.


زندگینامه خواندنی

تاریخ وقوع: وفات مدرس افغانی (1365 ش)


ولادت

علامه الحاج شیخ  محمد علی مدرس افغانی فرزند مرادعلی  در سال 1284 خورشیدی در قریه خربید المیتو  ولسوالی جاغوری از توابع ولایت غزنی کنونی چشم  به جهان گشود.

محمدعلی مدرس درآن زمانیکه اصلا در مناطق دور دست جاغوری  مکاتب رسمی دولتی فعالیت نداشت، تحصیل ابتدائی را  در نزد پدر مرحومش و عالم منطقه مشهور به شیخ خربید فراگرفت و در آغاز نوجوانی همراه با پدرش عازم ایران شد  و در مشهد مقدس رضوی تحصیلات خود را ادامه داد. شرح نظام را نزد ادیب اول و سایر متون درسی ادبی را از عالم معروف شیخ محمد تقی هروی مشهور به ادیب نیشابوری آموخت.

وی در حدود سال 1304 خورشیدی رهسپار حوزة علمیة نجف شد. پس از تحمل مشكلات و سختی‌های بسیار و خستگی طاقت فرسا با پای پیاده به نجف می‌رسد و با كمال فقر و تهی دستی به دنبال مدرسه و درس به این جا و آن جا سر می‌زند، اما موفق به پیدا كردن خوابگاه و مدرسه نمی‌شود. شب‌ها را در صحن امیرالمومنین (علیه السلام) به صبح میرساند و روزها را به درس و مباحثه و فراگیری دانش می‌گذراند. وی مدت‌ها به جای كفش، مقوایی را با نخ به پاهایش بسته برای نظافت خود و شستشوی لباس‌هایش روزهای جمعه به پانزده كیلومتری نجف رفته  در نهر فرات به شستشوی خود و تنها لباسی كه بر تن داشت می‌پرداخت و پس از خشك شدن لباس‌ها و استحمام، به حوزه بر می‌گشت. مدتی را به این منوال سپری كرد تا این كه روزی پس از توسل و دعا در حرم امیرالمومنین (علیه السلام) از سوی بیت حضرت آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی دعوت می‌شود و پس از تفقد، شهریه‌ای برایش مقرر می‌شود و به این ترتیب بهبودی نسبی در وضعیت اقتصادی  وی حاصل می‌شود.

مهاجرت و سرگردانی، فقر و تنگدستی، مشكلات سفر و یتیمی و تنهایی، او را مانند فولاد آبدیده كرد و در پرتو استعداد درخشان و سعی فراوانی كه داشت پله های علم و معرفت را پیمود و به سرعت سطوح متوسط و عالی را نزد علمای بزرگ و مدرسین نامی همچون شیخ محمد رشتی، شیخ بادكوبی و سایران به پایان رساند. سپس در دروس خارج فقه و اصول نزد علمای بزرگ همچون  سید ابوالحسن اصفهانی، سید محسن حكیم، ضیاء الدین عراقی، محمد علی كاظمی شركت جست. پس از حدود بیست سال تحصیل و تحقیق، در سال 1318 شمسی از سوی مرجع تقلید وقت مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی عازم كشور شد. وی خود در این باره گفته است: من در حالی كه روحانی جوان بودم از نجف اشرف به دستور آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی مرجع تقلید وقت، به افغانستان رفته در جاغوری وطن اجدادی ام اقامت گزیدم و مدرسه‌ای بنا نهادم و مشغول تدریس و تربیت طلاب شدم.

وی پس از ساختن مدرسة علمیه، مدت پنج سال به تدریس علوم اسلامی و تربیت طلاب علوم دینی و ارشاد مردم پرداخت و در كارهای اجتماعی و حل تخاصمات مردم و رفع مسائل حقوقی و مرافعات آنان شركت فعال و حضور چشمگیر داشت. حضور فعال در جریان قیام تاریخی پسر گاو سوار و آشتی دادن وی با دولت، از جمله آن‌ها است. و پس از پنج سال به دلیل مشكلات اقتصادی و سیاسی به حوزة علمیة نجف برگشته تدریس علوم اسلامی را آغاز كرد.

مقام رفیع علمی پژوهشی، مهارت در تدریس و آموزش، بیان رسا و لهجه شیرین و سخت كوشی و نظم وی موجب شد تا به سرعت طلاب و شاگردان فراوان درس‌های او را برگزیده به تدریج شهرت فراوان و ماندگار به دست آورد. او كه تا آن زمان به شیخ محمد علی غزنوی معروف بود از سوی حوزویان و طلاب به مدرس ملقب شده همگان او را به این لقب خطاب كردند؛ در نتیجه دیری نپایید كه عنوان مدرس حوزة علمیة نجف به او اختصاص یافت.

كثرت جمعیت علما و طلابی كه در درس‌های وی شركت می‌كردند در حوزه علمیة نجف كم‌نظیر بود. این مطلب از گزارش شاهدان و زائرانی كه در ایام زیارت در درس‌های مراجع و علمای مهم شركت جسته اوضاع حوزه علمیه را بررسی می‌كردند یا مدرسان نامی را می‌خواستند از نزدیك ببینند به دست می‌آید. آقای محقق خراسانی نوشته است: زائری از تبریز كه در ایام زیارت در دروس علما و مدرسان متعدد حضور یافته بود می‌گفت پر جمعیت‌ترین درس‌های حوزة علمیه؛ درسهای آیات عظام: حكیم، خوئی و مدرس افغانی هستند.   این مورد را شمار از شاگردان مدرس مرحوم که اکنون از علمای بزرگ هزاره  بشمار میروند نیز تائید نموده اند.

آقای مدرس پس از اتمام تحصیل و پرداختن به تدریس و تربیت نیز از تنگدستی مالی و فقر رنج می‌برد؛ از این رو مجبور به گرفتن شهریه متناسب بلكه اندك از طلاب و علم آموزان با بضاعت شد. البته این امر هر چند در حوزه‌های علمیه بی‌سابقه  بود، اما در شمار شاگردان  و كثرت اصحاب درس وی هیچ گونه تأثیری بر جای نگذاشت. به طوری كه روزی مرجع بزرگ تقلید حضرت آقای خویی از جلو مدرسه یی كه نامبرده در حال تدریس در آن بود عبور كرده از كثرت شاگردان وی تعجب كرد و آن را در یكی از روزهای بعد با وی در میان گذاشت. مرجع یاد شده براساس روابط دوستانه و گفتگوی صمیمانه كه با وی داشتند گفته بود كه آقای مدرس! اصحاب زیادی جمع كرده‌ای، درست خوب گرفته است. عدة شاگردان شما با اصحاب درس ما برابری می‌كند! وی در جواب با لحن مزاح گونه گفته بود: بلی در كمیت تفاوتی نمی‌كند؛ تنها تفاوت در این است كه شما پول می‌دهید و شاگرد جمع كرده‌اید ولی من از شاگردانم پول می‌گیرم!

علامه مدرس در كنار تدریس به تدوین شروح مفید و با ارزش كتاب‌های درسی به ویژه كتاب‌های ادبیات اقدام كرد و با تخصص ادبی و قلم شیوایی كه داشت موفق شد آثار ماندگار و ارزنده‌ای به زبان علمی عربی بنویسد و از این رهگذر نیز خدمات بزرگی به جهان علم به ویژه حوزه‌های علمیه اسلامی انجام داد كه فهرست آن را در صفحات بعد می‌آوریم.

وی در سال 1353 شمسی به دست مأموران بعثی عراق مورد آزار و اذیت قرار گرفت و آنان پس از یورش به منزلش مقداری از نوشته‌ها و اجازه نامه‌های مراجع سابق را پاره كرده وآتش زدند ومدرس را تهدید می‌كنند تا میان ترك عراق و تعطیلی درس و بحث یكی را انتخاب كند. از این لحاظ مدرس، در سال 1354 به ایران منتقل شده برنامه درسی و تحقیقی خویش را در حوزة علمیة قم آغاز كرد و علاوه بر تدریس ادبیات عرب از سیوطی تا مطول و تحقیق علوم اسلامی و تداوم شرح نویسی، اجازه داد تا درس‌های وی بر روی نوار ضبط شود و بدین وسیله دانش وی نه تنها از محضر وی فراتر رفته غایبان حلقه درس وی را نیز در برگرفت كه با استفاده از نوارهای درسی ایشان، اتاق‌های مدرسه، منزل و مسجد را مدرس خویش قرار داده از درس‌های استاد استفاده كنند، بلكه طلاب متعدد شهرستان‌های دور و نزدیك به جمع آنان پیوسته با صدای استاد مدرس كسب فیض كرده و رشد می‌یافتند.

مرحوم مدرس از مجتهدان با نام و مراجع تقلید معروف حوزة علمیه نجف اجازه نامه اجتهاد داشت. مطالب و نكات موجود در آن‌ها به خوبی مقام بلند دانش وی را در علوم اسلامی نشان می‌دهد.

آیت الله محمد علی كاظمی خراسانی در اجازه نامه خود نوشته است: جناب عالم فاضل، مهذب كامل و پاك و مورد اعتماد، شیخ محمد علی غزنوی از جمله كسانی است كه عمرش را صرف تحصیل علوم شرعیه كرده است؛ در حالی كه تحصیل او با بحث و  كوشش، تلاش و اجتهاد همراه بوده است، او در محضر علما حاضر شد و از آن ها با فهم و تدبر استفاده كرده بحمدالله به مرتبة اجتهاد رسیده و مورد وثوق و اعتماد است.

اجازه نامة فوق كه به تأیید حضرت آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی رسیده در تاریخ یازدهم جمادی الاول 1364 قمری صادر شده است و مرحوم خراسانی در اجازه نامة دیگری مقام ارجمند علمی علامه را بیش‌تر ارج نهاده او را از همراهانش پیشگام شمرده است.

مرحوم آیت الله خوئی در اجازه نامه خویش مرحوم علامه مدرس را دانشمند فاضل، ادیب كامل، عماد علمای اعلام و برگزیده فضلای كرام دانسته است

شیخ آقا بزرگ تهرانی در اجازه نامه اش که به عربی نوشته شده در مورد مدرس افغانی جملات ذیل را نوشته است: فانه الشیخ الفاضل الكامل ابوالمكارم و الفضائل، المحقق المدقق و المعلم الاستاد الفائق و المصنف الماهر الباهر الثقة السند و الصفی الو فی مولانا الشیخ محمد علی المدرس الافغانی النجفی … التی تشهد بها تصانیفه من قبیل…

آقای دكتر محمد هادی امینی فرزند علامه عبدالحسین امینی مؤلف الغدیر درباره وی این طور نظر داده است: محمد علی بن مراد علی الافغانی عالم فاضل ادیب جلیل محقق خبیر درس فی النجف الاشرف الفقه و الاصول و تصدی لتدریس السطوح و مقدمات العلوم الادبیه و قرأ علیه الكثیر من الفضلاء و كانت له عدة جلسات تدریسیه منقلة و أسس مدرسة دینیه للطلاب الافغانیین.

آیت الله محمد عیسی محقق خراسانی نگاشته است: ان سماحة العلامه الحجة الشیخ محمد علی بن مراد علی المدرس الافغانی لمن مفاخر الحوزة الاسلامیه و اساتیدها الذین نذر انفسهم فی سبیل خدمة الدین و نشر العلوم الاسلامیة و تربیة الطلاب و المحصلین فی هذه الحوزة المقدسة ذات المجد و الفخامة و هو فی حین انه الا دیب الوحید و البیانی الفرید اصولی فاهم و فقیه عارف و فلسفی قاهر و متكلم ماهر و مفسر جلیل و قد با شر جمیع هذه العلوم بالدراسة و التحلیل كما انه كتب و الف فی الكثیر منها.

علامه محمدعلی مدرس افغانی ضمن دارابودن درجه عالی علمی  بیشتر داشته های علمی اش را تحریر و برای نسل های اینده  به یادگار گذاشته است .

تالیفات

1- مكررات المدرس (شرح سیوطی)

2- الكلام المفید للمدرس و المستفید (شرح صمدیه )

3- المدرس الافضل فیها یرمز و یشار الیه فی المطول (شرح مطول در 7 جلد)

4- رفع الغاشیه من غوامض الحاشیه (شرح حاشیه ملا عبدالله)

5- اعراب سورة الفاتحه

6- الشواهد المنتخبة للكتاب السیوطی

7- تصحیح و تعلیفة جامع المقدمات

8- القواعد الادبیة فی توضیح شرح عوامل فی النحو

9- القواعد النحویة در شرح عوامل فی النحو

بنا بر نظر برخی از فضلایی كه سالیان طولانی از محضر علامه مدرس افغانی استفاده كرده‌اند، یكی از ابتكارات وی تأسیس مؤسسة نوار است تا درس‌هایش ضبط شده و كسانی كه امكان حضور در درس‌های او را نداشتند، همین طور طلاب شهرستان‌ها و كشورهای دیگر استفاده كنند. دلیل این ابتكار هم این بوده كه بسیاری از حوزه‌های اطراف و سایر كشورها از ایشان  نوار می‌خواسته‌اند… اكنون حوزه های علمیه از علامه مدرس در حدود سه هزار نوار در دست دارد که  شامل این درسها میشوند.

1 – شرح امثله 2- صرف میر 3- عوامل جرجانی 4- عوامل ملا محسن 5- منطق كبری 6- شرح انموذج 7- كتاب الهدایة 8- كتاب الصمدیه 9- سیوطی 10- شرح جامی 11- مختصر المعانی 12-المطول؛ 13- مغنی البیب 14- حاشیه ملا عبدالله 15- معالم الدین16- شرح باب حادی عشر (در كلام).

مهم‌تر از ابتكار فوق، نوآوری علامه مدرس در باب تدریس و آموزش است كه قابل تقدیر و تقلید است. حجة السلام و المسلمین احدی امیر كلاتی یكی از مدرسان حوزة علمیة قم و از شاگردان مبرز ایرانی علامه مدرس، مطالب باارزشی درباره ویژگی‌های استادش از جمله سبك نو و روش ابتكاری وی در تدریس گفته است كه به دلیل اهمیت آن، قسمت‌هایی از آن را عینا نقل می‌كنیم:

در دوره‌هایی كه در خدمت اساتید معظم حوزه بودیم ویژگی‌های خاصی را در این استاد می‌دیدیم، كه نه تنها حقیر دیده‌ام بلكه خیلی از برادران دیگر وقتی كه به كلاس بالاتر می‌رفتند و استاد، آن كلاس (درس) را تدریس نمی‌فرمودند مأیوس می‌شدند یا می‌گفتند ما نمی‌فهمیم یعنی روش درسی دیگر اساتید را نمی‌پذیرفتند یا می‌گفتند بیان آنها بیان جامعی نیست كه بتوان مطلب را از آن بگیریم. چیزهایی كه باعث شده این استاد بزرگوار در اعماق فكر بچه‌ها نفوذ كرده بود سه عامل بود: عامل اول تخصص و تبحر خاصی كه استاد بزرگوار در كتب درسی داشت. فرضا اگر می‌خواست عوامل فی النحو را تدریس كند از نویسنده آن كتاب بهتر وارد بود به لطایف و دقایق و نكته‌های عبارت آنقدر مهارت داشت كه وقتی به درس ایشان می‌رسیدیم یك وجدی در حضور ایشان برای شاگردان پیدا می‌شد از نخستین ویژگی ایشان این بود كه تخصص داشت یعنی یك مردی بود متخصص به تمام معنا…

عامل دومی كه در درس ایشان بسیار منحصر به فرد بود، بیان ورود در بحث و خروج از بحث بود ممكن بود ایشان داستانی از ناصر الدین شاه شروع كنند و بگویند در حالی كه درس شروع نشده بود بعضا بعضیها شگفت زده می‌شدند می‌گفتند حالا وقت گفتن داستان ناصر الدین شاه نیست وقتی داستان تمام شد می‌فهمیدند عجب! در ضمن این داستان مطلبی كه در عبارت است هم حل شد، یا یك وقتی از ابتدا می‌گفتند من می‌خواهم چهار مطلب بگویم هم گوش می‌دادیم به آن مطالب، می‌دیدیم با پایان مطالب ایراد شده از سوی ایشان چند صفحه از كتاب حل شده است. این خصیصه‌های ورود و خروج را كمتر استادی دارند و اتفاقا بارها از ایشان شنیده بودم كه می‌فرمود؛ این خصیصه منحصر به من است كه طوری به درس وارد شوم كه محصل نفهمد چگونه وارد شده‌ام و طوری از درس خارج شوم كه محصل احساس خستگی نكند…

عامل سوم در جذابیت و ویژگی تدریس استاد، اینكه ایشان در ادبیات اگر لازم می‌دیدند از فلسفه نقل می‌كردند، از معانی و بیان نقل می‌كردند از اصول نقل می‌كردند، از فقه نقل می‌كردند معلوم بود كه ایشان در تمام این جنبه‌ها معلومات عمیقی داشتند یا درس گفته بودند یا تحقیق داشتند…

نامبرده در ادامه راجع به شخصیت علمی و جهانی علامه مدرس می‌گوید: در واقع شخصیت علمی استاد، جهانی است و در حوزه وسیع جهان اسلام جایگاه بلندی دارد… من روزی در منزل ایشان بودم چند نفری نشسته بودند، بعد از اینكه صحبتهایی شد و آنها رفتند خودشان فرمودند این‌ها از دانشگاه الازهر آمده بودند وقتی كه المدرس الافضل چاپ شد و یك نسخه‌اش به دست دانشگاه الازهر رسید و بعد در آنجا مكرر چاپ شد خود آنها گفتند ما فكر نمی‌كردیم علمای شیعه معانی و بیان بلد باشند ولی شما دست اساتید را از پشت بسته‌اید. كه ما امروز در الازهر با بودن كتابهای شما مشكلات زیاد خود را حل می‌كنیم…

وی پس از برشمردن امتیازات و ویژگی‌های آثار استاد از جمله المدرس الافضل و بیان این نكته كه بیش‌ترین مراجعین كتب ایشان دانشمندان و علم پژوهان عرب است، اضافه می‌كند:

بسیاری از دانشمندان امروز بار ادبی خود را از او كسب كرده‌اند شركت غیر حضوری در درس ایشان استفاده از نوارهایی درسی شان است تقریبا مجموعة نواری كه از ایشان داریم بیش از سه هزار نوار است از این جمع نوار كه از ایشان باقی مانده بسیار از كشورها استفاده می‌كنند در پاكستان بخش نوار ایشان باز است… آقایان الازهر خواستند كه امر بدهید یك دوره نوار شما را ببریم با این كه درسهای استاد فارسی است و مجموعه را بردند…

آقای احدی امیر كلائی در ادامه، از روابط نزدیك علمای نامی عرب با استاد خاطراتی را درباره مناظرت استاد مدرس با شماری از آنان كه به پیروزی استاد مدرس منجر شده است بیان می‌دارد و در پایان، یكی از خصوصیات منحصر به فرد مدرس را عدم توجه به شهرت و نام و پرنمودن خلأهای موجود در حوزه‌های علمیه تشیع دانسته است و افزوده است:

خصیصه‌ای را كه ایشان داشتند فكر نمی‌كنم اكنون كسی داشته باشد. ایشان چند برگ مؤید اجتهاد داشتند و با توجه به اینكه یك مجتهد مسلم بودند، همیشه درس مقدمات و ادبیات می‌گفتند و حاضر بودند همه طعن‌ها را بخرند اما طلبه را پرورش دهند نكته‌ای را بارها از ایشان می‌شنیدم كه می‌فرمودند من فقط آرزو دارم كه روز قیامت بالای پرونده‌ام بنویسند این آدم از خادمین طلاب است دیگر كاری ندارم كه جامع المقدمات بگویند یا هر چیز دیگری…

مدرس مردی بود دارای ارادة پولادین و عزم استوار، شجاع، مهربان، متواضع، قانع و دارای همت بلند كه تا آخرین لحظه خصوصیات یك عالم عامل و روحانی ژرف اندیش زاهد را حفظ كرد و در تاریخ معاصر افغانستان به استاد الكل و شیخ الاساتید شهرت یافته كه توانست الگوی مناسبی باشد برای دانش پژوهان و علم جویان سخت كوش و  متدین و محرومیت چشیده.

مرحوم مدرس به نام وطن ، مردم و زادگاهش سخت عشق میورزید و در حوزه های علمیه نجف و قم فقط دنبال طلبه های بود که تازه وارد بودند و اشنایی با کسی نداشتند . مدرس خود درخدمت انها بود و انهارا برای شمولیت در مدارس حوزه و پیدا نمودن خوابگاه کمک میکرد، جون خودش این رنج هارا دیده بود .

حجت الاسلام محمد جمعه اسدی مدیر مسئول جامعه امام صادق کوئته پاکستان  که یکی از شاگردان علامه مدرس بوده  روزی در مورد استادش چنین میگفت :

ما جند تن طلبه های افغانی در اواخردهه 1340 خورشیدی وارد شهر نجف شدیم و در یک مسافر خانهء اطاق گرفتیم .

بعد از ارامش  من با یکی از دوستانم برای خرید آذوقه از مسافرخانه بیرون شدیم ، در مسیر راه با مرد قدکوتاهی برخوردیم که لباس کهنه و چهره نهایت غریبانه داشت و از ما سوال کرد که بچه های که تازه از افغانستان امده اند کجا جا گرفته اند ؟

ما شماره اطاق را گفته و براه خود ادامه دادیم . وقتیکه از خرید برگشتیم رفقای ما گفتند که استاد مدرس امده بود و به ما وعده داد که برایتان در حوزه شمولیت میگیرم و اطاق هم برایتان جستجو میکنم . بعد وقتیکه مسخصاتش را گفتند متوجه شدیم که همان مردی بوده که از ما ادرس گرفت .

اقای اسدی  علامه مدرس را یکی از نوابغ  علمی حوزه های علمیه میداند .

میگویند که  دولت ایران  حاضر شد برای ایشان شناسنامه ایرانی بدهد ، اما به شرطیکه تخلص افغانی اش را به خراسانی  تبدیل کند، اما ایشان این پیشنهاد را نپذیرفت و تا دم مرگ افغانی ماند .

وفات

علامه مدرس پس از 81 سال عمر و بیش از نیم قرن علم اندوزی، تدریس، تحقیق، تألیف و سعی و تلاش، در پنجم سنبله 1365 خورشیدی در شهر قم ایران در دیار مهاجرت و درعالم دوری از وطن دارفانی را وداع گفته و به لقا الله پیوست. با آن كه تشییع جنازه وی با عجله و در بعد از ظهر روز وفاتش صورت گرفت اما ازدهام  تشییع كنندگان و تنوع آن كه از ملیت‌های گوناگون عراقی، افغانی، ایرانی، پاكستانی، لبنانی، سوری و هندی بودند همگان را به حیرت واداشته بود و مجالس ترحیم كه بعد از آن در مساجد متعدد قم و شهرستانهای ایران و كشورهای اسلامی برگزار شد و انعكاس خبر رحلت وی در مطبوعات كشورهای عربی از جمله عراق، ایران، لبنان، هندوستان و پاكستان و احزاب جهادی افغانستان، پاكستان، هند و غیره صدمة غیر قابل جبرانی را كه اسلام و جهان علم به علت فقدان او به خود دید به نمایش گذاشت.