تاسوعا1

سوالات و شبهاتی که باید در مورد عباس بن علی علیه السلام بدانیم

آیا حضرت ابوالفضل العباس همسر داشتند، که بود؟ آیا ایشان فرزند هم داشتند و آنها نیز در کربلا بود‌ه‌اند؟ اگر نبودند، چگونه از دنیا رفتند؟

حضرت عباس، پیش از علمداری، ابوالفضل بودند

پاسخ به شبهات آب آوردن حضرت ابوالفضل (ع)

حضرت عباس در هنگام آب آوردن چه رجزی می خوانده است؟

شکوه عزّت و معرفت حضرت ابوالفضل (علیه السلام) در کلام معظم له

تاسوعای حسينی – تاسوعا به چه معناست

 شمر ؛ دایی تنی حضرت عباس (ع) و دایی ناتنی امام حسین (ع)

حضرت ابوالفضل باب‌الحوائج ائمه(ع) بود/ راز مقامات بالای عباس‌بن‌علی(ع)

آیا حضرت ابوالفضل العباس همسر داشتند، که بود؟ آیا ایشان فرزند هم داشتند و آنها نیز در کربلا بود‌ه‌اند؟ اگر نبودند، چگونه از دنیا رفتند؟

حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام و روحی فداه، با دختری به نام «لبابه» ازدواج نمود. 

لبابه، دختر «عبیدالله بن عباس»، پسر عموی پیامبر اعظم (صلوات الله علیه و آله) بود. مادر لبابه، «ام حکیم جویری» نام داشت که «دختر خالد بن قرظ کنانی» بود. 

نه تنها پدر و مادر لبابه هر دو اهل ایمان و فضل بودند، بلکه شخص خانم لبابه نیز از با تربیتی که در خانه والدین و سپس خانه‌ی حضرت عباس (ع) یافته بود، خود از بزرگان اهل فضیلت به شمار می‌آمد. 

ظاهراً آن حضرت در سن بیست سالگی با خانم لبابه ازدواج کرده‌اند. حاصل این ازدواج نیز دو پسر به نام‌های «عبیدالله و فضل» بود و البته در برخی تواریخ از دو فرزند دیگر به نام‌های «محمد و قاسم» نیز نام برده‌اند.

اسنادی دال بر شهادت محمد در کربلا وجود دارد. و برخی اقوال دیگر تأکید دارند که فرزندان ایشان هیچ کدام در کربلا حضور نداشتند. هیچ سندی دال بر این که همسر ایشان در کربلا حضور داشته باشد نیز وجود ندارد، مضافاً بر این که نام ایشان جزء اسرای کربلا نیز ثبت نگردیده است. 

بنا بر اسناد تاریخی، لبابه سال‌ها پس از شهادت همسرش، به عقد فرزند امام حسن علیه‌السلام به نام «زید» درآمد و از این ازدواج فرزند دختری به نام «نفیسه» به دنیا آمد و برخی اقوال فرزندی به نام «حسن» را حاصل دیگر این ازدواج می‌دانند و معتقدند «حسن بن زید» فرزند حضرت عباس (ع) نیست، بلکه نوه‌ی امام حسن علیه السلام است. 

در هر حال در اقوال مستند تاریخی آمده است: عبید‌الله فرزند عباس که کنیه‌اش ابومحمد بود، شخصیتی با کمال‌، ورع‌، سخی، شجاع و بامروت به حساب می‌آمد که در سن 55 سالگی درگذشت و فرزندان حضرت عباس نسب‌شان به او می‌رسد. و ملاقات ایشان با امام سجاد علیه‌السلام نیز دلیل دیگری بر زنده بودن این فرزند پس از واقعه‌ی کربلا دارد. 

یکی از فرزندان عبیدالله، ابو محمد حسن اکبر می‌باشد که از علما و محدثان بزرگ اسلام است. او دارای 8 پسر بود که پراکنده شدن آنها در سرزمین مختلف اسلامی چون: حجاز، مصر، فارس، بغداد، بصره، شام، مغرب، سمرقند و یمن، سبب گردید تا اولاد و نسل آن حضرت در کشورهای مختلف گسترش یابد و بسیاری از آنان نیز از شخصیت‌های برجسته‌ی علمی، سیاسی، قضایی و … بوده‌اند. 

بر اساس اسناد تاریخی، عبیدالله در سن 55 سالگی از دنیا رفت، اما از تاریخ رحلت خانم لبابه،‌ اطلاع دقیقی نداریم.

منبع: ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات

حضرت عباس، پیش از علمداری، ابوالفضل بودند

چهارم شعبان، سالروز میلاد حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام را تبریک و تهنیت عرض نموده و از خداوند متعال توفیق معرفت، محبت و مودت اهل بیت علیهم السلام و تأسی به باب الحوائج، حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام را در یاری امام زمان‌مان، حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف، مسئلت می‌نمایم.

دلایل مثبت و منفی بسیاری سبب گردیده تا نه تنها تمامی مسلمانان، بلکه حتی شیعیان نیز که با محبت و مودت اهل بیت علیهم السلام رشد یافته و زندگی می‌کنند و دل‌شان همیشه متوجه بقیع، نجف، کربلا، کاظمین و مشهد مقدس است، و ذهن، فکر و نگاه‌شان به سمت ظهور است آن طور که باید و شاید، آنها را نشناسند.

از دلایل مثبتی که خودش حجابی برای شناخت شده است، عظمت نهضت حسینی (ع) در کربلا و عمق فاجعه در عاشورا و پیامدهای آن در طول تاریخ می‌باشد؛ از این رو هر گاه نامی از امام حسین، حضرت عباس، حضرت زینب، حضرت علی اکبر و … علیهم السلام، به میان آید، ذهن‌ها و دل‌ها سریع متوجه کربلا و عاشورا می‌گردد، این در حالی است که امام حسین علیه السلام، فقط در دهه‌ی اول محرم، امام حسین (ع) نبودند و قبل از شهادت، چهار سال در جوار پیامبر اکرم، 25 سال در دوران خفقان، 5/4 سال در دوران حکومت امیرالمؤمنین، ده سال در دوران امام حسن [علیهم السلام] نیز حسین بن علی علیه السلام بودند و خودشان نیز تا قبل از کربلا و عاشورا، ده سال امام امت بودند.

در مورد حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام نیز همین طور است، تا نام مبارک‌شان می‌آید، اذهان و قلوب متوجه کربلا، علمداری، سقایت، دست‌های بریده و … می‌شود و البته برخی هم مدحی از چشم و ابرو و زور بازو می‌گویند (که البته دارای جمال و قمر بنی‌هاشم نیز بودند)، حاجت‌داران نیز از او به “باب الحوائج” یاد می‌کنند.

این در حالی است که ایشان فرزند امیرالمؤمنین، دست پرورده‌ی مولی الموحدین، امام علی علیه السلام بودند، 14 سال داشتند که پدر عظیم الشأن ایشان در محراب و با توطئه‌ی معاویه‌ای و به دست خوارج ترور شده و به شهادت رسیدند و ده سال دوران امام حسن و ده سال دوران امامت برادر دیگرشان، امام حسین [علیهماالسلام] را درک کردند و در هر سه دوره، ایشان ابوالفضل، باب الحوائج و علمدار امام زمان خویش بودند.

باید با تأمل و بصیرت بیاندیشیم که “ابوالفضل” یعنی چه و از چه زمانی و چرا ایشان را «پدر فضل و دانش» لقب دادند؟ آیا به خاطر همراهی با امام حسین علیه السلام در کربلا، علمداری، سقایت و شهادت بود؟! و حال آن که ایشان را از کودکی “ابوالفضل” می‌خواندند، چنان که حضرت زینب علیهاالسلام را از همان دوران امیرالمؤمنین علیه السلام، “عقیله” می‌خواندند.

حضرت ابوالفضل، بنده‌ی خاص خدا و دست پرورده‌ی مولی الموحدین، در علم، دانش، حکمت، اخلاق و فضیلت بودند و از همان کودکی، اسوه‌ی توحید. روزی حضرت علی علیه السلام، عباس خرد سال را در کنار خود نشاند و به او گفت : بگو یک‌. عباس گفت‌: یک‌. امام فرمود‌: بگو دو . عباس از گفتن خودداری کرد. وقتی امام علت را جویا شد جواب داد : شرم می‌کنم با زبانی که خدا را به یگانگی خوانده‌ام‌، دو بگویم.

حضرت ابوالفضل علیه السلام، ولایت شناس بود و بالتبع دشمن شناس – آن هم نه شناختی که صرفاً به تفسیر، تحلیل، درس، کتابت و به اصطلاح تئوری خلاصه شود؛ بلکه اوج معرفت، ایمان، اخلاص و مودت خود را در میدان عمل به ظهور رسانده و تجلی می‌دادند و همیشه به موقع، با بصیرت و با شجاعت، در صحنه‌های رویایی با دشمن حاضر بودند و به همین دلیل او را به رزمندگی بیشتر می‌شناسند.

در جنگ صفین، با این که شاید نوجوانی 12 ساله بودند، در کنار پدر با لشکر معاویه، آن چنان می‌جنگید که همه خوف رویارویی با او را داشتند – در دوران ده‌ساله‌ی امامت حضرت امام حسن علیه السلام، علمدار جنگ نرم بودند، در دوران ده ساله‌ی امام حسین علیه السلام نیز همین‌طور  و بالاخره در کربلا؛ و می‌دانیم که ایشان در کربلا نیز فقط جنگ‌آوری شجاع نبودند، بلکه نمودهای درایت، بصیرت، ادب، اخلاق، شجاعت، ایثار و اخلاص ایشان، کمتر از علمداری یا سقایت نبود.

ابوالفضل:

در روایات تاریخی می‌خوانیم که عده‌ای به امام سجاد علیه السلام گفتند: «پدر شما با 72 تن قیام کرد و به شهادت رسید، شما نیز قیام کنید، آخرش همه شهید می‌شویم!» ایشان فرمودند: «پدرم هفتاد و دو یار داشتند، من اگر هفت یار داشتم، قیام می‌کردم» – مشهور است که امام صادق علیه السلام هزاران شاگرد داشتند؛ به ایشان عرض شد: «جد شما با این تعداد اندک قیام کردند، شما چرا قیام نمی‌کنید و حال این که ما با این تعداد انبوه هستیم؟!»، ایشان فرمودند: «اگر به تعداد بزغاله‌های این گله نیز یار داشتم، قیام می‌کردم» روای گوید: پس از نماز، آنها را شمردم، شانزده رأس بودند.

پس مسئله، تعداد نفرات نبوده و نیست، بلکه این است که قیامی به امامت سیدالشهداء – به عظمت کربلا در روز عاشوا – در مقابله با اسلام معاویه‌ای و یزیدی، برای نجات مسلمین در تمامی زمان‌ها و مکان‌ها، فقط با تعدادی کم یا زیاد از سلحشوران و جنگ‌آوران مخلص، محقق نمی‌گردد، بلکه یاران و انسان‌های کاملی، چون امام سجاد علیه السلام، حضرت زینب علیهاالسلام و ابوالفضل العباس علیه السلام می‌خواهد تا برای همیشه، الگو، معلم و اسوه‌ی جهانیان در “تولا و تبرا”، علم، حکمت و بصیرت، صبر و استقامت، دشمن شناسی، موقع شناسی، اخلاق و اخلاص و … باشند.

در عظمت وجودی حضرت ابوالفضل العباس، همین بس که با تأمل دقت کنیم: وقتی حضرت ابراهیم علیه السلام، به بت‌شکنی از یک سو و بنای کعبه و تطهیر آن از مظاهر جهل، شرک و ظلم، قیام می‌کنند، دست راست و علمداری چون حضرت اسماعیل علیه السلام دارند – وقتی حضرت موسی علیه السلام، از جانب خداوند سبحان مأمور می‌شود که علیه فرعون و فرعونیت قیام نماید، دست راست و برادری چون هارون علیه السلام لازم دارد – وقتی پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله، به عنوان خاتم الانبیاء و المرسلین، مأمور می‌شود تا دین و حکومت جهانی توحیدی را پایه‌گزاری نمایند – تمامی مظاهر جهل و شرک و ظلم را بشناسانند و راه نابودی آنها و فلاح بشری را برای تمامی اعصار و قرون نشان دهند – کتاب عظیم قرآن مجید که “تبیان کلّ شیء” است را به عنوان معجزه‌ی آخرالزمان، که از سنخ “علم و کلام” است را به جهانیان ابلاغ نمایند و …، برادر و علمداری چون امیرالمؤمنین، امام علی علیه السلام را لازم دارند … و وقتی سیدالشهداء، امام حسین علیه السلام مأمور می‌شوند تا امّت جدشان را از اسلام معاویه‌ای و یزیدی برهانند، به اعوجاجات، خرافه‌ها و گرایشات قبیله‌ای ولی به نام اسلام پایان دهند – تمام توحید، تمام عشق و اخلاص، تمام قرآن و تمام اسلام را در یک صحنه برای جهانیان به نمایش بگذارند، برادر، دست راست و علمداری چون “باب الحوائج، ابوالفضل العباس” را لازم دارند، چنان که رساندن پیامشان و پویایی و تداوم راهشان، مستلزم برخورداری از جانشینان و یارانی چون امام سجاد علیه السلام و زینب کبری علیهاالسلام می‌باشد.

 منبع: www.iranpn.com

پاسخ به شبهات آب آوردن حضرت ابوالفضل (ع)

حضرت ابوالفضل علیه‌السلام برای رفع تشنگی لشگر امام حسین علیه‌السلام به دل دشمن می‌زنند و مشکی را از آب رودخانه پر می‌کنند، اما در مسیر برگشت هر دو دست ایشان قطع می‌شود و سپس به شهادت می‌رسند.

اما این وقایع چگونه ممکن است اتفاق بیفتند؟

پاسخ به شبهه

درست زمانی‌که همه اصحاب و بنی‌هاشم شهید شده بودند، امام حسین علیه‌السلام تصمیم گرفتند در آخرین لحظات به کمک برادرشان کمی آب به خیمه‌ها برسانند. از این حیث حضرت ابوالفضل علیه‌السلام از راست و امام از چپ به لشگر زدند تا آنها را پخش کنند و در این حال بلند بلند رجز می خواندند تا از سالم بودن هم آگاه شوند و قرار بر این بود تا امام لشگر را مشغول کند و حضرت ابوالفضل علیه‌السلام به شط زده و آب بیاورد.

در این حین امام و حضرت ابالفضل دلاورانه می جنگیدند. تا ایشان مشک را پر از آب کرد و از شط خارج شد. کنار شط، نخلستان است و بسیاری از لشگریان دشمن (خصوصاً تیراندازان) در میان نخل ها موضع گرفتند تا در برگشت به حضرت حمله غافلگیرانه کنند.

در محن الابرار و یک شب و روز عاشورا و نفس المهموم و مقاتل دیگر آمده: که حضرت عباس علیه‌السلام برای اینکه دستش برای مبارزه آزاد باشد بند مشک را به شانه می‌اندازنند یعنی بند حلقه‌ای بوده و روی شانه می‌افتاده است. از همین رو وقتی دست حضرت قطع می‌شود؛ مشک به زمین نمی‌افتد، چون بند آن در شانه حضرت بود و حضرت عباس علیه‌السلام با دست چپ مشک را برمی‌دارند و بند آن را در شانه چپ قرار می‌دهند.

وقتی دست چپ حضرت قطع می‌شود، همچنان مشک به زمین نمی‌افتد، چون دست چپ حضرت از مچ قطع شد و دست راست ایشان از نزدیک کتف، پس حضرت ابوالفضل علیه‌السلام با کج کردن سرشان، بند مشک را به دندان می‌گیرند. منبع: مهر

حضرت عباس در هنگام آب آوردن چه رجزی می خوانده است؟

آیا رمز تکبیری درهنگام آوردن آب بین حضرت عباس واهل حرم وجودداشته یاخیر؟پاسخ اجمالی

در زمان های قبل در جنگ ها جنگجویان برای روحیه دادن به یاران خود و تضعیف روحیه دشمن شعار ها و رجز هایی داشته اند امام حسین و اصحاب و یارانش نیز در روز عاشورا شعار ها و رجز های بسیار پر معنا و کوبنده ای داشته اند ازجمله برادر بزگوارشان حضرت ابو الفضل العباس در برهه های مختلف روز عاشورا شعارها و رجز های زیبا و منحصر به فردی داشته که با خواندن آن عباس به لشکریان امام حسین بویژه به زنان و کودکان روحیه می داده و آنان را از زنده بودن خود آگاه می کرده است. که به بخش هایی از آنها اشاره می کنیم:

وقتى که کودکان از فرط عطش، ناله برآورده بودند، امام حسین (ع)، عباس را براى آوردن آب به شریعه فرات فرستاد. وى در مقابل 4000 سرباز که در اطراف شریعه سنگر گرفته بودند، چنین رجزخوانى کرد:

أُقاتِلُ القومَ بقلبٍ مُهتَدى                                  اَذُبُّ عَن سِبطِ النبىِّ احمد…

من اینک با قوم کافر، با قلبى هدایت یافته در ستیزم و از حریم فرزند پیامبر اکرم (ص)دفاع مى کنم! با شمشیر برّان، بر سرهایتان مى کوبم تا از نبرد با سرور من، حسین (ع)، کنار بروید! من عباس، فرزند على مرتضى هستم، که همواره مورد تأیید بود.

عباس، سرباز را از یمین و یسار مى راند و چه بسیار نامردان مردنمایى را که از دم تیغ گذراند و فرمود:

لا أَرهبُ الموتَ إذا الموتُ زَفا

حتى أوارى فى المصالیت لقا

إِنّى اَنَا العباس اغدُو بالسِّقاء

ولا اَهابُ الموتَ یومَ المُلْتَقى

من از مرگ، آن هنگام که صلا بردارد، بیمى ندارم تا اینکه پیکر من نیز در میان دلیرمردان به خاک افتد.

من عباسم که کارم، سیراب سازى تشنگان است و از مرگ در هنگام مصاف با دشمن ترسى ندارم.

آن گاه که داخل شریعه شد، دست زیر آب برد تا بنوشد، وشلى آب را روى آب ریخت و از آن ننوشید و بدین گونه وفادارى خود را نشان داد:

یا نَفسُ مِن بعدِ الحُسین هُونى

مِن بعده لاکُنتِ اِنْ تَکونى…

هذَا الحسین وارِدُ المَنونِ

و تَشْرَ بینَ بارِدَ المعین

تاللّه ما هذا فِعالُ دینى

اى نفس! پس از حسین خوار باش و پس از او مبادا که زنده باشى. حسین، شربت مرگ را مى چشد و حال آنکه تو آب سرد و گوارا مى نوشى؟ این کردار از من بعید است؟

نه از آیین من است و نه از کردار مردِ راست باور.

آن گاه که باران تیر و نیزه بر او باریدن گرفت و زیدبن ورقا بر او حمله کرد و دست راست آن حضرت را برید، حضرت، شمشیر را به دست چپش داد و این رجز را خواند:

واللّه إِن قَطَعْتُمُوا یَمِینى

إِنِّى اُحامى اَبَدا عَن دینى…

وَ عن امامِ صادِقِ الیَقینِ

نَجْلِ النَّبِىِّ الطاهِرِ الأمین

به خدا سوگند! اگر دست راستم را قطع کنید، همانا جهادکنان از دینم حمایت مى کنم! نزد امام درستکار باتقوایى که فرزند پیامبر پاک و امین حمایت خواهم کرد.[1]

این بخشی از رجز ها و شعارهای آن حضرت در روز عاشورا است ، اما اینکه آن حضرت شعار تکبیر را رمز زنده بودن خود در هنگام آب آوردن قرار داده باشد ، ما به چیزی دست نیافتیم و لی می توان گفت شعارهایی مانند تکبیر و”لاحول ولا قوة الا بالله” از شعارهای اصلی و عمومی سپاه امام حسین(ع) بوده و با توجه با اینکه عبید الله بن زیاد و عمالش مانند عمربن سعد و دیگران به اسم اسلام و مبارزه با خارجی ها (خروج از دین) با امام حسین(ع) می جنگیدند، بعید نیست لشکریان یزید نیز چنین شعار هایی داده باشند.


[1]. قسمتى از رجز حضرت ابوالفضل علیه السلام در روز عاشورا

شکوه عزّت و معرفت حضرت ابوالفضل (علیه السلام) در کلام معظم له

باید مواظب باشيم دين فروش نشويم، نه ارزان نه گران، در اين وادى ما بايد به كسى اقتداء كنيم كه فروشنده نباشد

بی شک حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام، پرچم دار قیام عاشورا و مظهر دلدادگی به معبود، و نمود عینی عزّت و معرفت در راه صیانت از اسلام نبوی(صل الله علیه و آله و سلم) و پشتیبانی و حمایت همه جانبه از ولایت امام حسین(علیه السلام) است. بدیهی است آن حضرت به عنوان بزرگ مردی حماسه ­آفرین که در قیامت، شهیدان بر مقام او رشک می­ برند خصایص بی نظیری را دارا است که در این نگاشته و با بهره­ گیری از اندیشه­ های ارزشمند و ژرف اندیشانۀ حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(مدظله)، تبیین و ترسیم مقولۀ عزّتمندی و معرفت  حضرت عباس(علیه السلام) در واقعۀ عاشورا به مخاطبان گرامی ارائه می گردد:

پشتیبانی از ولایت؛ شاکلۀ ذاتی تحقق عزّت و معرفت

بدیهی است ما بايد قدردان پدران و اجداد خويش باشيم كه ما را با نعمت ولايت‏ و خاندان اهل‏ بيت عليهم السلام آشنا كردند، تا افتخار پيروى و تبعيّت‏ از آن بزرگواران را داشته باشيم و در سايه هدايت­ هاى آنان قرار بگيريم‏،[1] در تشریح این نعمت بزرگ الهی باید به سیرۀ عملی حضرت ابوالفضل(علیه السلام) به عنوان الگوی بدیل در واقعۀ عاشورا اشاره نمود که در غروب تاسوعا آنگاه كه دشمن به يكباره از صحرا كنده شد و به سوى اردوگاه امام حركت كرد، امام براى مواجهه و گفتگو با آنان، برادرش قمر بنى‏ هاشم، عباس‏ عليه‏ السلام‏ را با بيست سوار فرستاد؛ لذا حضرت عباس(علیه السلام) با یارانش در برابرشان می ایستد.[2]آن حضرت‏ سوار بر اسب به سمت دشمن برگشت و هنگامى كه رو در روى سپاه قرار گرفت، به آنان خطاب كرد و فرمود: «اى مردم! ابا عبداللَّه عليه السلام يك امشب را از شما مهلت مى‏ خواهد».[3]

ردّ امان نامه؛ تجلّی عزت و معرفت حضرت عباس(علیه السلام)

بزرگ و پيشواى ستم‏ ناپذيران جهان كه درس غيرت و برگزيدن مرگ در سايه شمشيرها را بر ذلّت و خوارى به مردم جهان داد، حسين بن على- عليهما السلام- بود. بر او و يارانش امان عرضه كردند، ولى آنان تن به ذلّت ندادند».[4]،[5] نه تنها امام حسين عليه السلام بلكه تمام يارانى كه با او در عاشوراى 61 هجرى كشته‏ شدند، در اوجى از عزّت نفس و نستوهى شربت شهادت را نوشيدند[6]. ردّ امان‏نامه «شمر» توسّط حضرت ابوالفضل‏ العباس عليه السلام‏[7] نمونه‏ اى از اين حقيقت است.[8]

در تبیین شکوه عزتمندی و معرفت طلبی حضرت عباس(علیه السلام) نسبت به امام حسین(علیه السلام)، در غروب روز تاسوعا و در رد امان نامه باید گفت؛ وقتی كه شمر در روز نهم محرم براى قمر بنى ‏هاشم حضرت عباس‏ عليه‏ السلام‏ امان نامه آورد[9] عباس علیه السلام به شدت آن را رد كرد،[10] هم چنین هنگامی که آن حضرت با سخنان زهیر بن قین مبنی بر لزوم یاری حضرت سیدالشهداء(علیه السلام) مواجه گردید، عباس(علیه السلام) اینگونه گفت: آیا تو مى‏ خواهى مرا بر يارى برادرم تشجيع كنى (من بيش از اين آماده فداكارى هستم)».[11]،[12]

لذا دشمن بدن‏هاى آنان را مثله و قطعه قطعه كرد، ولى نتوانست از عزّت و سربلندى و عظمت روحى آنان چيزى بكاهد.[13] آن شاعر عرب چه زيبا اين حقيقت را ترسيم كرده است:

قَدْ غَيَّرَ الطَّعْنُ مِنْهُمْ كُلَّ جارِحَةٍ

إِلَّا الْمَكارِمَ فِي أَمْنٍ مِنَ الْغِيَرِ

«ضربه‏ ها (ى نيزه و شمشير) تمام بدن آنان را دگرگون ساخت؛ ولى عظمت روحى و بزرگوارى آنان را هرگز دست خوش تغيير نكرد».[14]

وفاداری به حضرت سیدالشهداء؛شکوه معرفت حضرت عباس (علیه السلام) در شب عاشورا

بدون شك صحنه اعلان وفادارى اصحاب در شب عاشورا از زيباترين وباشكوه ‏ترين صحنه‏ هاى تاريخ بشرى است.[15] که ولایتمداری و وفاداری و معرفت حضرت عباس(علیه السلام) در شب عاشورا و پس از سخنان صريح و آزادمنشانه ابى عبداللَّه عليه‏ السلام‏ مبنی بر برداشتن بیعت از یاران و اصحابش بی نظیر است ، لذا ابتدا عبّاس‏ بن على به امام عليه السلام عرض كرد: براى چه دست از تو برداريم؟ براى اين‏كه پس از تو زنده بمانيم؟ خدا نكند هرگز چنين روزى را ببينيم!!.[16]

آنگاه برادران امام و فرزندان و برادرزادگان او و فرزندان عبداللَّه بن جعفر (فرزندان حضرت زينب) به پيروى از عبّاس يكى پس از ديگرى، سخنان مشابهى گفتند،[17] طبعاً امام عليه السلام از اين همه وفادارى و پايمردى و شهامت در انتخاب بهترين راه‏ و بهترين سرنوشت شاد شد.[18]

هم چنین در این زمینه می­توان به فرازی از سخنان حضرت زينب عليها السلام اشاره نمودكه فرمود: «شب عاشورا از خيمه خود بيرون آمدم ودر خيمه عبّاس‏ عليه‏ السلام‏ ، ناگاه همهمه و صداى غرّايى شنيدم، همانجا پشت خيمه ايستادم و به داخلش نظر انداختم ديدم عموزادگان و برادران و برادرزادگانم گِرد عبّاس‏- كه چون شيرى بر زانويش تكيه زده بود- حلقه زده‏ اند، و او خطبه‏ اى مشتمل بر حمد و ثناى الهى و سلام و درود بر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ايراد كرد، كه مانند آن خطبه را جز از امام حسين عليه‏ السلام‏ نشنيده بودم، عبّاس‏ عليه‏ السلام‏ در پايان افزود: اى برادران! برادرزادگان! و عموزادگانم! هنگامى كه سپيده دم طلوع كرد چه مى ‏كنيد؟ عرض كردند: فرمان فرمان تو است، هر چه تو فرمايى همان كنيم.[19]

عبّاس(علیه السلام) در ادامه فرمود: اين اصحاب با امام پيوند خويشاوندى ندارند و بار سنگين را جز صاحبانش بر نمى‏ دارند. هنگامى كه سپيده صبح آشكار شد اوّلين كسى كه به ميدان نبرد مى‏ شتابد، شماييد.[20] ما بايد پيش از آنان كشته شويم تا مردم نگويند. اصحاب خود را پيش انداختند و چون آنان كشته شدند، خود با شمشيرهايشان ساعت به ساعت مرگ را به تأخير انداختند. بنى هاشم از جاى برخاسته شمشير از غلاف بيرون كشيدند و در برابر برادرم عبّاس گرفته، گفتند: «ما همگى تحت فرمان تو هستيم».[21]

حماسۀ آب؛ شکوه عظمت و ایثار حضرت ابوالفضل(علیه السلام)

عبّاس‏ بن على عليه‏ السلام‏ پرچمدار لشكر برادرش امام حسين عليه السلام بود. هنگامى كه ديد تمام ياران و برادران و عموزادگان شربت شهادت نوشيدند، گريست و به شوق ديدار پروردگار جلو آمد و پرچم را بر گرفت و از برادرش امام حسين عليه السلام اجازه ميدان خواست.[22] امام عليه السلام (كه از فراق برادر سخت ناراحت بود) به سختى گريست به گونه‏ اى كه محاسن شريفش از اشك ديدگانش ‏تر شد، و فرمود:

«يا أَخي كُنْتَ الْعَلامَةَ مِنْ عَسْكَري وَ مُجْمِعَ عَدَدِنا، فَإِذا أَنْتَ غَدَوْتَ يَؤُلُ جَمْعُنا إِلَى الشِّتاتِ، وَ عِمارَتُنا تَنْبَعِثُ إِلَى الْخَرابِ‏؛ برادر جان! تو نشانه (شكوه و عظمت و) برپايى سپاه من و محور پيوستگى نفرات ما هستى. اگر تو بروى (و شهيد شوى)، جمعيّت ما پراكنده، و ويران مى‏ گردد».[23]

عبّاس عليه السلام عرض كرد: «فِداكَ رُوحُ أَخيكَ يا سَيِّدي! قَدْ ضاقَ صَدْري مِنْ حَياةِ الدُّنْيا، وَ أُريدُ أَخْذَ الثَّارِ مِنْ هؤُلاءِ الْمُنافِقِينَ‏؛ جان برادرت فدايت، اى سرورم! سينه‏ام از زندگانى دنيا به تنگ آمده است، مى‏ خواهم از اين منافقان انتقام (آن خون‏هاى پاك را) بگيرم!».[24]امام عليه السلام فرمود:«إِذا غَدَوْتَ إِلَى الْجِهادِ فَاطْلُبْ لِهؤُلاءِ الْأَطْفالِ قَليلًا مِنَ الْماءِ؛ اينك كه آهنگ ميدان دارى براى اين كودكان، آبى تهيّه كن».[25]

عبّاس عليه السلام رهسپار ميدان شد و آنان را موعظه كرد و از عذاب خدا ترساند، ولى اثرى نبخشيد.[26] به نزد برادرش بازگشت و ماجرا را گزارش داد، كه ناگهان صداى العطش كودكان به گوشش رسيد، بى درنگ بر اسب شد و نيزه و مشك را برداشت و به سوى فرات روانه شد. چهار هزار تن از مأموران فرات، آن حضرت را محاصره كردند و هدف نيزه‏ ها قرار دادند ولى آن حضرت دلاورانه لشكر دشمن را شكافت و هشتاد نفر از آنان را به خاك هلاكت افكند، و وارد فرات شد.[27]«فَلَمَّا أَرادَ أَنْ يَشْرَبَ غُرْفَةً مِنَ الْماءِ ذَكَرَ عَطَشَ الْحُسَيْنِ وَأَهْلِ بَيْتِهِ فَرَضَّ الْماءَ وَمَلَأَ الْقِرْبَةَهنگامى كه خواست مقدارى آب بياشامد تشنگى امام حسين عليه السلام و اهل‏بيتش را به خاطر آورد، آب را روى آب ريخت، مشكش را پر كرد؛ آنگاه مشك را بر دوش راست خود نهاد و به‏ سوى خيمه رهسپار شد وچنين گفت: «اى نفس (عباس)! زندگى پس از حسين عليه السلام خوارى و ذلت است، مبادا پس از او زنده بمانى. اين حسين است كه شربت مرگ مى‏ نوشد و تو مى‏ خواهى آب سرد و گوارا بنوشى؟! هيهات! چنين كردارى، از آيين من نيست و نه كردار شخص راست باور».[28]

حصول عزت؛ در پرتو پیوند دین گرایی و  شهادت طلبی

از جمله مولفه­ های عزتمندی حضرت ابوالفضل(علیه السلام)، می­توان به حمایت کامل از اسلام نبوی(صل الله علیه و آله و سلم) به بهای شهادت در مسیر قرب الهی اشاره نمود، لذا پس از شهادت عده‏ اى از بنى‏ هاشم، حضرت ابوالفضل عليه السلام برادران خويش- عبداللَّه، عثمان و جعفر- را احضار كرد و فرمود: برويد جان خود را فداى برادر و امام خويش نماييد تا شما را در پيشگاه خدا به حساب آورم و انتقام شما را از دشمنان بگيرم.[29]

هم چنین آن سردار شجاع کربلا هنگامى كه مرگ فرا رسيد گفت؛ مرا از آن باكى نيست، تا آن هنگام كه شمشيرها مرا درخاك افكنند. من جانم را سپر فرزند زاده پيامبر پاكيزه خوى قرار داده‏ ام، من همان عباسم كه سمت سقائى دارم، و از سختىِ نبرد، واهمه‏ اى ندارم».[30]،[31]

از این رو وقتی که دشمن دست های حضرت عباس(ع) را قطع نمود آن حضرت این رجز را خواند؛

وَاللَّهِ إنْ قَطَعْتُمُ يَميني‏

إِنِّي أُحامِي أَبَداً عَنْ دينِي‏

وَ عَنْ إِمامٍ صادِقِ الْيَقينِ‏

نَجْلِ الْنَّبِيِّ الطَّاهِرِ الْأَمينِ‏

«به خدا سوگند! اگر چه دست راستم را قطع نموديد، ولى من پيوسته از دينم حمايت مى‏ كنم و از امامى صادق الايمان كه فرزند پيامبر پاك و امين است، حمايت مى‏ كنم».[32]

بنابراین باید گفت در هر گام درسى است، درسى از فضيلت و ايثار، درسى از شجاعت و شهامت و از خودگذشتگى.

به راستی چه كسى در آن صحنه بى‏ نظير فداكارى حاضر بود كه رسيدن عبّاس را به منبع آب و ننوشيدن و تشنه شهيد شدن را گزارش دهد؟! امام حسين عليه السلام يا فرزندانش از دور تماشا مى‏ كردند؟! يا امام‏ان بعد به الهام الهى خبر دادند؟ يا فرشتگانى كه ناظر اين منظره ايثار بى نظير بودند پيام آوردند؟ و يا به صورتى ديگر؟!هر كه بود و هر چه بود، در پيشانى تاريخ ثبت شد و براى هميشه براى رهروان راه حق به يادگار ماند.[33]

سخن آخر:

باید مواظب باشيم دين فروش نشويم، نه ارزان نه گران، در اين وادى ما بايد به كسى اقتداء كنيم كه فروشنده نباشد، به حسين بن على (عليه السلام) اقتداء كنيم كه جان و ياران خود را مى‏ دهد،ولى دين نمى‏ دهد، حاضر به اسارت زن و بچه خود مى‏ شود ولى عقيده خود را از دست نمى‏ دهد،[34] به برادرش ابوالفضل‏ (عليه السلام) اقتداء كنيم كه وقتى شمر ذى الجوشن براى او امان‏ نامه مى‏ آورد تا دين خود را به دنيا بفروشد دست ردّ به سينه آنها مى‏ زند و از عقيده و آئين خود محافظت مى‏ كند.[35]

لذا تبلور شاخصه ­های کلیدی در پشتیبانی و حمایت کامل از دین، ولایت پذیری و وفاداری شدید نسبت به امام حسین(علیه السلام) در واقعۀ عاشورا باعث می­ گردد تا پس از شهادت حضرت عباس(علیه السلام)، امام حسين عليه السلام جملۀ مشهور «الْانَ إِنْكَسَرَ ظَهْري‏ وَقَلَّتْ حِيلَتي‏؛ اينك كمرم شكست و راه چاره بر من محدود شد».[36] را بیان فرمایند؛ هم چنین امام زين العابدين عليه السلام نیز در حال دفن عمويش پس از گريه­ای سوزناك با جملۀ «عَلَى الدُّنْيا بَعْدَكَ الْعَفا يا قَمَرَ بَني هاشِمٍ‏ وَعَلَيْكَ مِنّي السَّلامُ مِنْ شَهيدٍ مُحْتَسَبٍ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكاتُهُ‏؛ اى قمر بنى‏هاشم! بعد از تو خاك بر سر دنيا، بر تو درود مى‏ فرستم و رحمت و بركات خداوند را براى تو طلب مى‏ كنم».[37]،[38] ارزش ایثار و فداکاری حضرت عباس(علیه السلام) و اوج شکوه عزت و معرفت آن حضرت را برای همگان تبیین و تثبیت نمودند.

پژوهش؛ تهیه و تنظیم:

معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی)مدظله)


[1] سوگندهاى پر بار قرآن ؛ ص371.

[2] عاشورا ريشه ‏ها، انگيزه ‏ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص454.

[3] عاشورا ريشه ‏ها، انگيزه ‏ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص390.

[4]  شرح نهج ‏البلاغه ابن ابى ‏الحديد، ج 3، ص 249.

[5] عاشورا ريشه ‏ها، انگيزه ‏ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص32.

[6] همان.

[7] ارشاد مفيد، ص 440.

[8] عاشورا ريشه ‏ها، انگيزه ‏ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص32.

[9] عاشورا ريشه‏ ها، انگيزه ‏ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص447.

[10] عاشورا ريشه‏ ها، انگيزه‏ ها، رويدادها، پيامدها، ص: 448.

[11] مقتل الحسين مقرّم، ص 209.

[12] عاشورا ريشه‏ ها، انگيزه ‏ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص448.

[13] عاشورا ريشه ‏ها، انگيزه ‏ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص33.

[14] همان.

[15] عاشورا ريشه‏ ها، انگيزه ‏ها، رويدادها، پيامدها، ص: 449.

[16] عاشورا ريشه ‏ها، انگيزه ‏ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص396.

[17] عاشورا ريشه ‏ها، انگيزه ‏ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص396.

[18] همان.

[19] عاشورا ريشه‏ ها، انگيزه ‏ها، رويدادها، پيامدها، ص: 404.

[20] عاشورا ريشه‏ ها، انگيزه ‏ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص404.

[21] عاشورا ريشه ‏ها، انگيزه ‏ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص404.

[22] عاشورا ريشه‏ ها، انگيزه ‏ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص493.

[23] همان.

[24] عاشورا ريشه ‏ها، انگيزه ‏ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص493.

[25] همان.

[26] همان.

[27] همان.

[28] عاشورا ريشه‏ ها، انگيزه ‏ها، رويدادها، پيامدها، ص: 494.

[29] عاشورا ريشه ‏ها، انگيزه ‏ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص489.

[30] اعيان الشيعة، ج 1، ص 608 و رجوع كنيد به: مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 117 و بحارالانوار، ج 45، ص 40.

[31] عاشورا ريشه‏ ها، انگيزه ‏ها، رويدادها، پيامدها، ص: 494.

[32] عاشورا ريشه ‏ها، انگيزه ‏ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص495.

[33] عاشورا ريشه‏ ها، انگيزه ‏ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص496.

[34] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج‏2 ؛ ص395.

[35] همان.

[36] عاشورا ريشه‏ ها، انگيزه ‏ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص495.

[37]  مقتل الحسين مقرّم، ص 320 و ارشاد مفيد، ص 471.

[38] عاشورا ريشه ‏ها، انگيزه ‏ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص552.

تاسوعای حسينی – تاسوعا به چه معناست

تاسوعای حسينی
تاسوعا از «تسع» گرفته شده است و به معنی نهم و منظور از آن نهم محرّم سال 61 هجری قمری می باشد. ماه محرّم، ماه غم و اندوه اهل‏ بيت(عليهم السلام) و شيعيان آنهاست و ماه شهادت و يادآورى دلاورى‏ ها و شجاعت‏ ها و ايثارهاى سيّدالشّهدا امام حسين(عليه السلام) و ياران باوفاى او در كربلاست‏.(1) بیشتر اتفاقات مصیبت بار محرم در روز عاشورا اتفاق افتاده است، اما در روز «تاسوعا» نیز حوادث مهمی رخ داده است.

روز محاصره شدن امام حسین(ع) و یاران ایشان
مردم کوفه که خود از امام حسین(علیه السلام) دعوت کرده بودند نه تنها او را یاری نکردند بلکه مقابل او قرار گرفتند. در روز تاسوعا لشکر مجهزی به دستور ابن زیاد از کوفه وارد کربلا شد. همچنین شمر همراه با نامه‏ اى از سوى عبيداللَّه بن زياد خطاب به عمر بن سعد وارد كربلا شد كه بر حسين(عليه السلام) و يارانش سخت بگير! تا تسليم شوند و وادار به بيعت گردند و در صورت امتناع، همه آنها را به قتل برسان.

عمرسعد بعد از آن که نامه را دریافت کرد به امید آنکه امام حسین(علیه السلام) تسلیم شود فردی را به سوی ایشان فرستاد. امام حسین(ع) به فرستاده عمرسعد گفت: «از طرف من به امیرت بگو، من خود به این دیار نیامده‌ ام، بلکه مردم این دیار مرا دعوت کردند تا به نزدشان بیایم و با من بیعت کنند و مرا از دشمنانم بازدارند و یاریم نمایند، پس اگر ناخشنودند از راهی که آمده‌ ام باز می‌ گردم».(2) امام حسين(ع) حاضر به پذيرش ذلّت بيعت با دشمن نشد؛ ولى از آنان خواست كه آن شب را به وى مهلت دهند، تا به عبادت و دعا و نماز بپردازد، و فردا در معركه نبرد با آنان روبه‏ رو خواهد شد.(3)،(4)

«شيخ كلينى» از امام صادق(عليه السلام) نقل مى‏ كند كه آن حضرت فرمود: «روز تاسوعا، روزى است كه امام حسين(عليه السلام) و يارانش را در كربلا محاصره كردند و دشمنان براى جنگ با آن حضرت اجتماع نمودند، و پسر مرجانه و عمر بن سعد از زيادى لشكر خويش خوشحال شدند، و امام حسين(ع) و اصحابش را در آن روز ضعيف شمردند، و يقين كردند كه براى امام حسين(ع) ياورى نخواهد آمد و مردم عراق وى را كمك نخواهند كرد؛ آنگاه فرمود: «بِأبي المُسْتَضْعَفُ الغَريبُ»(5)؛ (پدرم فداى آن ضعيفِ غريب باد).(6)

روز وفاداری حضرت ابوالفضل(ع)
یکی از صحنه های زیبایی که در این روز شاهد آن هستیم فداکاری و وفاداری حضرت ابوالفضل العباس(علیه السلام) است. گرچه شهادت حضرت ابوالفضل(ع) مانند سایر شهدای کربلا در روز عاشورا و دهم محرم سال 61 هجری قمری بوده است؛ اما روز نهم محرم را اختصاص داده اند به یادبود حضرت ابوالفضل(ع) که تا آخرین لحظه کنار برادرش ایستاد و علمدار سپاه ایشان بود.

در این روز شمر ملعون برای حضرت عباس(علیه السلام) و برادرانش امان نامه آورد. آن لعین خود را نزدیک خیام با جلالت حضرت ابا عبد الله(علیه السلام) رسانید و بانگ بر آورد: «أَيْنَ بَنُو أُخْتِنَا»؛ (پسران خواهر ما کجایند؟) ولی آن بزرگواران جواب ندادند. امام حسین(علیه السلام) فرمود: جواب او را بدهید اگرچه فاسق است.

حضرت عباس(علیه السلام) در جواب فرمودند: چه می گویی؟ شمر گفت: من از جانب امیر برای شما امان نامه آورده ام. شما خود را به خاطر حسین به کشتن ندهید.

حضرت عباس(ع) با صدای بلند فرمود: «لعنت خدا بر تو و بر امیر تو [و بر امان تو] باد. ما را امان می دهید در حالی که پسر رسول خدا را امان نباشد؟».(7)

از حضرت زینب(علیها السلام) نقل شده است که فرمود: «شب عاشورا از خیمه خود بیرون آمدم تا از حال برادرم حسین(علیه السلام) و یارانش با خبر شوم. دیدم امام(علیه السلام) در خیمه خود تنها نشسته و با پروردگارش راز و نیاز مى کند و قرآن تلاوت مى کند. پیش خود گفتم آیا سزوار است برادرم در چنین شبى تنها بماند؟ به خدا سوگند! مى روم و برادران و عموزادگان خود را به این خاطر سرزنش مى کنم. پس به خیمه عبّاس(علیه السلام) آمدم ناگاه همهمه و صداى غرّایى شنیدم، همانجا پشت خیمه ایستادم و به داخلش نظر انداختم دیدم عموزادگان و برادران و برادرزادگانم گِرد عبّاس ـ که چون شیرى بر زانویش تکیه زده بود ـ حلقه زده اند، و او خطبه اى مشتمل بر حمد و ثناى الهى و سلام و درود بر پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) ایراد کرد، که مانند آن خطبه را جز از امام حسین(علیه السلام) نشنیده بودم، و در پایان افزود: اى برادران! برادرزادگان! و عموزادگانم! هنگامى که سپیده دم طلوع کرد چه مى کنید؟ عرض کردند: فرمان فرمان تو است، هر چه تو فرمایى همان کنیم.

عبّاس فرمود: این اصحاب با امام پیوند خویشاوندى ندارند و بار سنگین را جز صاحبانش بر نمى دارند. هنگامى که سپیده صبح آشکار شد اوّلین کسى که به میدان نبرد مى شتابد، شمایید. ما باید پیش از آنان کشته شویم تا مردم نگویند. اصحاب خود را پیش انداختند و چون آنان کشته شدند، خود با شمشیرهایشان ساعت به ساعت مرگ را به تأخیر انداختند.

بنى هاشم از جاى برخاسته شمشیر از غلاف بیرون کشیدند و در برابر برادرم عبّاس گرفته، گفتند: «ما همگى تحت فرمان تو هستیم».

زینب(علیها السلام) افزود: «وقتى که این یکپارچگى و عزم راسخ و تصمیم قلبى آنان را دیدم، دلم آرام گرفت و خوشحال شده اشکم سرازیر شد.(8).(9)

تلاش های زهیر بن قین در غروب تاسوعا
غروب تاسوعا هنگامى كه دشمن به يكباره هجوم آورد و حضرت عباس با بيست نفر از ياران در برابرشان مى‏ ايستد، از جمله چهره‏ هاى ماندگار در آن صحنه، زهير بن قين است.

در آن فرصت، زهير به عزرة بن قيس- يكى از كسانى كه براى امام حسين(عليه السلام) نامه نوشته بود ولى اينك در سپاه ابن سعد به سوى خيمه‏ هاى امام حمله كرده است- رو كرد و گفت: «اى عزره مراقب باش از آنانى نباشى كه گمراهان را بر كشتن پاكدامنان يارى مى‏ كنند».

عزره گفت: اى زهير! تو تاكنون از شيعيان اين خانواده نبودى، بلكه هواخواه عثمان بودى!

زهير گفت: «از اين موقعيت كه الان دارم با تو صحبت مى‏ كنم، نمى ‏بينى كه شيعه حسين(عليه السلام) هستم، به خدا سوگند كه من نه نامه‏ اى براى حسين نوشتم و نه پيكى برايش روانه كردم و نه به او وعده يارى داده ‏ام، در راه با او مواجه شدم، موقعيت او را نزد رسول اللَّه(صلى الله عليه و آله) ملاحظه نمودم و در پيشگاه خداوند احساس كردم كه بايد با او همراه گردم و ياريش كنم».(10)

در عصر این روز امام حسین (علیه السلام) در جمع یاران خطبه ای قرائت فرمودند، و اصحاب اعلام وفاداری نمودند. بدون شك اتفاقات صحنه اعلان وفادارى اصحاب در غروب تاسوعا و شب عاشورا از زيباترين و باشكوه‏ ترين صحنه‏ هاى تاريخ بشرى است.(11)

من راز و نياز با محبوب را دوست دارم‏
پس از بى نتيجه ماندن راه ‏هاى مسالمت‏ آميز و تسليم ناپذيرى امام حسين(عليه السلام)، عمر بن سعد براى گرفتن بيعت اجبارى و يا كشتن امام و يارانش در عصر تاسوعا فرمان حمله را صادر كرد. با اين فرمان هزاران تن سواره و پياده به سمت اردوى اباعبداللَّه(ع) روانه شدند، صداى همهمه آنها در بيابان كربلا پيچيد و به گوش لشكريان امام(ع) رسيد.

حضرت عبّاس بن على(عليه السلام) محضر امام(عليه السلام) شرفياب شد و عرض كرد: «اى برادر! دشمن بدين سو مى‏ آيد».

امام حسين(عليه السلام) برخاست و فرمود: «يا عَبَّاسُ! ارْكَبْ بِنَفْسِي أَنْتَ- يا أَخِي- حَتّى‏ تَلْقاهُمْ فَتَقُولَ لَهُمْ: ما لَكُمْ؟ وَ ما بَدالَكُمْ؟ وَ تَسْأَلْهُمْ عَمَّا جاءَ بِهِمْ؟»؛ (اى عبّاس! جانم به فدايت اى برادر! سوار شو و برو از آنها بپرس! هدف آنها چيست؟ چه روى داده است؟ و بپرس: چه دستور تازه ‏اى به آنان داده شده؟).

«قمر بنى هاشم» عبّاس، با بيست سوار كه زهير بن قين و حبيب بن مظاهر از جمله آنان بودند، در برابر سپاه دشمن آمد و پرسيد: «شما را چه شده است؟ و چه مى‏ خواهيد؟».

گفتند: به تازگى فرمان امير به ما رسيده است كه به شما بگوييم يا حكم او را بپذيريد [به طور كامل تسليم شويد] يا آماده كارزار باشيد.

عبّاس فرمود: «شتاب مكنيد تا نزد [برادرم] ابى عبداللَّه(عليه السلام) بروم و پيام شما را به ايشان برسانم».

آنان پذيرفتند و گفتند: «پيام ما را به ابى عبداللَّه برسان و پاسخش را به ما ابلاغ كن».

عبّاس(عليه السلام) به تنهايى نزد امام(عليه السلام) برگشت و ماجرا را به عرض رساند و همراهانش همانجا [در برابر سپاه دشمن] ماندند و به نصيحت سپاه ابن سعد پرداختند.

هنگامى كه عبّاس(عليه السلام) پيام ابن سعد را به عرض امام(عليه السلام) رساند، امام(ع) به برادر خطاب كرد و فرمود: «ارْجَعْ الَيْهِمْ فَانِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تُؤَخِّرَهُمْ إِلى‏ غُدْوَةٍ وَ تَدْفَعَهُمْ عَنَّا الْعَشِيَّةَ لَعَلَّنا نُصَلِّىَ لِرَبِّنَا اللَّيْلَةَ وَ نَدْعُوهُ وَ نَسْتَغْفِرُهُ، فَهُوَ يَعْلَمُ أَنِّي كُنْتُ أُحِبُّ الصَّلاةَ لَهُ وَ تِلاوَةَ كِتابِهِ وَ كَثْرَةَ الدُّعاءِ وَ الْإِسْتِغْفارِ»؛ (نزد آنان برگرد، چنانچه توانستى از آنان بخواه كه جنگ را تا سپيده دم فردا به تأخير بياندازند و يك امشب را مهلت بگير، تا در اين شب به درگاه خداوند نماز بگذاريم و به راز و نياز و استغفار بپردازيم. خدا مى‏ داند كه من نمازِ براى او و تلاوت كتابش [قرآن] و راز و نيازِ فراوان و استغفار را دوست دارم).

عبّاس(عليه السلام) سوار بر اسب به سمت دشمن برگشت و هنگامى كه رو در روى سپاه قرار گرفت، به آنان خطاب كرد و فرمود: «اى مردم! ابا عبداللَّه(عليه السلام) يك امشب را از شما مهلت مى‏ خواهد».

پس از اين سخن، در ميان سپاهيان عمر بن سعد گفتگوهايى ردّ و بدل شد تا آن كه عمرو بن حجّاج زبيدى گفت: «سبحان اللَّه! به خدا سوگند! اگر اينان از مردم ديلم [كفّار] بودند و از تو چنين تقاضايى مى‏ كردند، سزاوار بود كه بپذيرى». قيس بن اشعث گفت: «درخواست آنها را بپذير، به جانم سوگند! كه آنان بيعت نخواهند كرد و فردا با تو خواهند جنگيد». ابن سعد گفت: به خدا سوگند! اگر بدانم كه چنين كنند هرگز اين شب را به آنان مهلت نمى‏ دهم!

در روايتى از على بن حسين(عليه السلام) آمده است كه فرمود: «فرستاده عمر بن سعد نزد ما آمد و در جايى كه صدايش به گوش مى‏ رسيد ايستاد و گفت: «ما تا فردا به شما مهلت مى‏ دهيم، اگر تسليم شديد شما را نزد عبيداللَّه بن زياد خواهيم برد و اگر سرباز زديد، از شما دست نخواهيم كشيد».(12)

بعد از این جریان امام حسین(علیه السلام) در جمع یاران خطبه ای قرائت فرمودند، و اصحاب اعلام وفاداری نمودند.(13)

آرى در كربلا دو لشكر در برابر هم قرار گرفتند كه يكى از پاك‏ ترين و خالص‏ ترين سلاله آدم بود و ديگرى از خبيث‏ ترين و كثيف ‏ترين اعوان شيطان. يك لشكر شبى را مهلت مى‏ خواست تا در واپسين ساعات زندگى با خداى خود خلوت كند، و با راز و نياز او خود را آماده لقاء اللَّه در بهترين حالات سازد، و ديگرى مى‏ رفت تا آخرين نمونه ‏هاى انحطاط و پستى و رذالت را در برابر كسى كه يادگار بزرگترين پيغمبر خداست به نمايش بگذارد.

صحنه كربلا از اين نظر استثنايى بود. شب عجيبى بود! صداى زمزمه مناجات ياران امام كه به پيروى پيشوايشان سر داده بودند، فضاى كربلا را پر كرده بود. گويى آواى فرشتگان در عرش الهى بود يا صداى تسبيح خازنان بهشت؛ در آن محيط روحانى بى نظير، دلها به عشق شهادت مى‏ طپيد و در انتظار سپيده دم، لحظه شمارى مى‏ كردند.(14)


.

پی نوشت:

(1)

. كليات مفاتيح نوين‏، مکارم شیرازی، ناصر، انتشارات مدرسه الامام على بن ابى طالب(ع)، قم‏، 1390 هـ ش‏، چاپ بيست و نهم‏، ص 600.

(2)

. مقتل الحسین خوارزمی، مكتبة المفيد، قم، بی تا، چاپ اوّل، ج 1، ص 241.

(3)

. بحارالانوار، مجلسى، محمد باقر، محقق / مصحح: جمعی از محققان، دارالاحیاء التراث العربی، بيروت، 1403 هـ ق، چاپ دوم، ج 44، ص 392.

(4)

. كليات مفاتيح نوين‏، همان، ص 559.

(5)

. الکافی، كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق‏، دار الكتب الإسلامية، تهران، 1407هـ ق، چاپ چهارم‏، ج 4، ص 147، حديث 7.

(6)

. عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها، مكارم شيرازى، ناصر،‏ مدرسه امام علی بن ابی طالب(ع)، قم، 1387 هـ ش، چاپ پنجم، ص 599.

(7)

. الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، مفيد، محمد بن محمد، محقق / مصحح: مؤسسة آل البيت(ع)، انتشارات کنگره شیخ مفید، قم‏، ‏1413 هـ ق، چاپ اول، ج 2، ص 89؛ لهوف (ملهوف)، سيّد ابن طاووس، دارالاسوة، قم، 1380 هـ ش، چاپ سوم، ص 150.

(8)

. معالى‏ السبطين‏، محمد مهدى الحائرى، منشورات شريف رضى، قم، سال 1419 هـ ق، چاپ اوّل، ج 1، ص340.

(9). عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها، همان، ص 403.

(10)

. انساب الاشراف، بلاذرى، با تحقيق: دكتر زكار و دكتر زركلى، دارالفكر، بيروت، 1424 هـ ق‏، چاپ دوم، ج 3، ص 392؛ كامل ابن ‏اثير، ابن اثیر، دارالصادر، بيروت، 1385 هـ ق‏، چاپ اول، ج 4، ص 57؛ تاريخ طبرى، محمّد بن جرير طبرى، مؤسسه اعلمى، بيروت، 1403 هـ ق‏، چاپ چهارم، ج 4، ص 316.

(11)

. عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها، همان، ص 448.

(12)

. ر.ک: وقعة الطفّ، ابو مخنف كوفى، لوط بن يحيى‏، محقق / مصحح: يوسفى غروى، محمد هادى، انتشارات جامعه مدرسين‏، قم‏، 1417 هـ ق، چاپ سوم‏، ص 195؛ تاريخ طبرى، همان، ج 4، ص 315- 316؛ بحارالانوار، همان، ج 44، ص 391- 392 (با مختصر تفاوت).

(13)

. مقتل الحسين، ابومخنف، المطبعة العلمية، قم، 1398 هـ ق، چاپ اول، ص 107.

(14)

. عاشورا ريشه‏ ها، انگيزه‏ ها، رويدادها، پيامدها، همان، ص 390-391.