روز واقعه:23 صفر |
سال 11 هجری قمری |
23 صفر مصادف است با شدت یافتن بیماری حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم …
بلال حبشی موقع نماز صبح اذان گفت ولى حضرت صلى الله علیه و آله از شدت بیمارى مطلع نشد. عایشه گفت: بگوئید، ابوبکر به نماز برود. حفصه گفت: به عمر بگوئید به نماز رود.
حضرت چون سخن آنان را شنید غمگین شد و با حال نامساعدى که داشت برخاست و دست بر دوش امام على علیهالسلام و فضل بن عباس نهاد، بانهایت ضعف و ناتوانى پاهاى خود را مىکشید تا به مسجد رسید، دید ابوبکر در محراب ایستاده و نماز مىخواند.
حضرت صلى الله علیه و آله با دست مبارک اشاره کرد، عقب بایست و خود داخل محراب شد و نماز را از سر گرفت پس از اتمام نماز به منزل تشریف آورد و مدهوش شد.
مسلمانان گریستند، حضرت صلى الله علیه و آله چشمان مبارک را باز کرد و فرمود: کاغذ و دواتى بیاورید تا براى شما نامهاى بنویسم تا بعد از من گمراه نشوید، یکى از اصحاب خواست تا کاغذ و دوات بیاورد دومى گفت: برگرد که این مرد هذیان مىگوید و کتاب خدا ما را کفایت مىکند.
مانع شدن عمر از اوردن کاغذ و دوات برای رسول الله
و با سند دیگر از عباس روایت میکند، قال: لما حضرت رسول الله صلی الله علیه و اله الوفاه، و فی البیت رجال فیهم عمر بن الخطاب
فقال رسول الله صلی الله علیه و اله: هلم اکتب لکم کتابا لن تضلوا بعده !
272 فقال عمر: ان رسول الله قد غلبه الوجع، و عندکم القران حسبنا کتاب الله، فاختلف اهل البیت و اختصموا، فمنهم من یقول: قربوا یکتب لکم رسول الله صلی الله علیه و اله، و منهم من یقول: ما قال عمر،
فلما کثر اللغط و الاختلاف و غموا رسول الله صلی الله علیه و اله.
فقال: قوموا عنی! فقال عبید الله بن عبد الله فکان ابن عباس یقول: الرزیه کل الرزیه ما حال بین رسول الله صلی الله علیه و اله و بین ان یکتب لهم ذلک الکتاب من اختلافهم و لغطهم1ابن عباس گوید: چون وفات رسول خدا صلی الله علیه و اله نزدیک شد، و در اطاق انحضرت جماعتی از جمله عمر بن خطاب حاضر بودند، رسول خدا فرمود: بیاورید (یا نزدیک من بیایید) تا من برای شما چیزی بنویسم که پس از ان ابدا گمراه نگردید،
عمر گفت: درد بیماری بر رسول خدا غلبه کرده و او را بی خویشتن نموده (و بدون تامل و تفکر و اختیار سخن میگوید) کتاب خدا برای ما بس است؛ در بین اهل خانه اختلاف افتاد، و نزاع و مخاصمه در گرفت، بعضی از اهل خانه گفتند: برای رسول خدا حاضر سازید انچه را که میخواهد، تا برای شما بنویسد، و بعضی دگر طرفداری از عمر کرده، و همان سخن او را گفتند؛ چون اختلاف شدید شد و صداها بلند شد و رسول الله را به غم و اندوه فرو بردند فرمود: از نزد من برخیزید، و بروید!
عبید الله بن عبد الله بن عباس گوید: پدرم عبد الله بن عباس پیوسته میگفت: مصیبت، مصیبت بزرگ همان بود که میان رسول خدا و نوشتهاش فاصله انداختند، و نگذاردند که ان مکتوبی را که در نظر داشت بنویسد، و بهعلت اختلاف و بلند کردن صدا در مجلس انحضرت مانع از این مهم شدند.
منابع
1) طبقات ابن سعد ج 1 ص 244
سید مهدی مرعشی نجفی، حوادث الأیام، صفحه 67.