امام حسین(علیه السلام) پس از شنیدن شهادت مسلم بن عقیل چه کرد؟

شهادت حضرت«مسلم بن عقیل»(60قمری)

مسلم بن عقيل كه از شخصيت‏هاي برجسته و با تقواي زمان خود به شمار مي‏رفت، براي ارزيابيِ ميزان وفاداري مردم كوفه به امام حسين (علیه السلام) به اين شهر رفته بود. زيرا مردم كوفه، طيِ هزاران نامه، از امام حسين براي رفتن به اين شهر و قيام عليه حكومت ستمگر يزيد بن معاويه، دعوت كرده بودند. مردم كوفه اگرچه در ابتدا به گرمي از مسلم بن عقيل استقبال كردند، اما هنگامي كه عبيداللَّه بن زياد كه مردي سنگدل و بي‏رحم بود بر كوفه حاكم شد، كوفيان، فريبِ وعده‏ هاي دروغين او را خوردند و به خاطر ترس و جهل، دست از حمايت امام حسين (علیه السلام) كشيدند و مسلم را تنها گذاشتند. در پيِ آن، مسلم به دست عُمّال ابن زياد گرفتار آمد و به دستور آن حاكم پليد، فرستاده‏ ي امام حسين (علیه السلام) را از بالاي داُرالاماره به پايين انداختند و او را به شهادت رساندند.


انگیزه پیامبر(صلى الله علیه وآله) از محبت به عقیل بن ابى طالب چه بود؟

از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نقل شده که به عقیل بن ابى طالب فرمود: «یا أبا یزید! إنّی اُحبّک حبّین حبّاً لقرابتک منّی، وحبّاً لما کنتُ أعلم من حبّ عمّی أبی طالب إیّاک»(1)؛ (اى ابویزید! من تو را به دو جهت دوست دارم؛ یکى به خاطر خویشاوندى با من، و دیگرى به خاطر اینکه مى دانم عمویم ابوطالب تو را دوست مى داشت) .
این، گواه راستینى است بر اینکه پیامبر(صلى الله علیه وآله) معتقد به ایمان عموى خود بودند وگرنه دوست داشتن کافر چه ارزشى دارد تا سبب شود آن حضرت(صلى الله علیه وآله) فرزندان او را دوست بدارد؟ (2)


امام حسین(ع) و خبر شهادت مسلم بن عقیل(ع)

امام(علیه السلام) به سوى کوفه پیش مى رفت تا فرزدق، شاعر معروف را دید، فرزدق سلام کرد و گفت: «اى فرزند رسول خدا! چگونه به مردم کوفه اعتماد کردى با آن که آنان پسر عمویت ـ مسلم بن عقیل ـ و پیروانش را کشتند؟» اشک از دیدگان امام جارى شد و فرمود:
«رَحِمَ اللهُ مُسْلِماً فَلَقَدْ صارَ إِلى رَوْحِ اللهِ وَ رَیْحانِهِ وَ جَنَّتِهِ وَ رِضْوانِهِ، أَلاَ إِنَّهُ قَدْ قَضَى ما عَلَیْهِ وَ بَقِىَ ما عَلَیْنا»؛ (خداوند مسلم را رحمت کند، او به سوى رَوْح و ریحان و بهشت و رضوان خداوند رهسپار شد، بدانید او به تکلیف خویش عمل کرد و هنوز تکلیف ما باقى مانده است).
سپس این اشعار را ایراد فرمود:
«فَإِنْ تَکُنِ الدُّنْیا تُعَدُّ نَفیسَةً *** فَدارُ ثَوابِ اللّهِ أَعْلى وَ أَنْبَلُ
وَ إِنْ تَکُنِ الاَبْدانُ لِلْمُوتِ أُنْشِأَتْ *** فَقَتْلُ امْرِىء بِالسَّیْفِ فِی اللّهِ أَفْضَلُ
وَ إِنْ تَکُنِ الاَرْزاقُ قِسْماً مُقَدَّراً *** فَقِلَّةُ حِرْصِ الْمَرْءِ فِی الرِّزْقِ أَجْمَلُ
وَ إِنْ تَکُنِ الاَمْوالُ لِلتَّرْکِ جَمْعُها *** فَما بالُ مَتْرُوک بِهِ الْحُرُّ یَبْخَلُ»
(اگر [لذّات] دنیوى با ارزش به شمار آید، سراى پاداشِ الهى [بهشت] از آن برتر و ارزشمندتر است و اگر بدن ها براى مرگ آفریده شده، شهادت در زیر ضربات شمشیر در راه خدا بهتر است و اگر روزى ها به تقدیر الهى تقسیم شده، حریص نبودن در طلب روزى زیباتر است و اگر اموال و دارایى براى واگذاشتن جمع آورى مى شود، چرا آزادمردان [در بذل و بخشش آن] بخل بورزند؟)(3)

ابن شهر آشوب در کتاب مناقب این جمله را نیز در ذیل این سخن نقل کرده است:
«عَلَیْکُمْ سَلامُ اللّهِ یا آلَ اَحْمَدَ *** فَاِنِّی اَرانِی عَنْکُمْ سَوْفَ أَرْحَلُ»
سلام خداوند بر شما اى آل احمد! من مى بینم به زودى از میان شما کوچ خواهم کرد.(4)
و «اربلى» مؤلّف «کشف الغمّة» بر آن اشعار افزوده است:
«وَ اِنْ کانَتِ الاَفْعالُ یَوْماً لاَهْلِها *** کَمالا فَحُسْنُ الْخُلْقِ اَبْهى وَ اَکْمَلُ»
(اگر کردار آدمى روزى مایه کمال اوست پس اخلاق نیکو، زیباتر و کاملتر است).(5)

در روایتى آمده است که امام به دختر مسلم بن عقیل رو کرد و فرمود:
«یا ابْنَتِی، أَنَا أَبُوکِ وَ بَناتِی أَخَواتُکِ»؛ (دخترم! من به جاى پدرت و دخترانم به جاى خواهران تو هستند!).(6)
طبق نقل دیگری هنگامى که امام(علیه السلام) به منزلگاه «زباله»(7) رسید، خبر شهادت برادر رضاعى اش ـ عبدالله بن یقطر (علاوه بر شهادت مسلم و هانى) ـ را شنید، نوشته ایى را بیرون آورد و براى مردم خواند:


«بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ أَمّا بَعْدُ؛ فَقَدْ أَتانا خَبَرٌ فَضیعٌ! قَتْلُ مُسْلِمِ بْنِ عَقیل وَ هانِی بْنِ عُرْوَةَ وَ عَبْدُاللّهِ بْنِ یَقْطُرَ، وَ قَدْ خَذَلَتْنا شیعَتُنا، فَمَنْ أَحَبَّ مِنْکُمُ الاِنْصِرافَ فَلْیَنْصَرِفْ، لَیْسِ عَلَیْهِ مِنّا ذِمامٌ»؛ (به نام خداوند بخشنده مهربان، امّا بعد! خبر ناگوار شهادت مسلم بن عقیل و هانى بن عروه و عبدالله بن یقطر به ما رسید، شیعیان ما از یارى مان دست کشیدند، پس هر کس از شما بخواهد برگردد مى تواند. هیچ بیعتى از ما بر عهده او نیست).


به دنبال این سخنان، مردم از چپ و راست از اطراف امام پراکنده شدند، تنها همان عدّه از یاران آن حضرت که از مدینه با او همراه بودند، باقى ماندند.
این سخن را بدان جهت فرمود که عدّه اى فکر مى کردند امام(علیه السلام) به شهرى وارد مى شود که مردم آن سامان همه مطیع فرمان او هستند و امام زمام حکومت را به دست خواهد گرفت و آنها بهره مادّى خواهند برد! ولى هنگامى که دیدند مردم بى وفاى کوفه دست از یارى امام کشیدند و قاعدتاً راهى جز شهادت براى امام و یارانش نیست از گرد آن حضرت پراکنده شدند.(8)(9)


پی نوشت:

(1). الاستیعاب، ابو عُمر، ج 2، ص 509[القسم الثالث 1078، شماره 1834]؛ المعجم الکبیر، ج 17، ص 191، ح 510؛ شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحدید، ج 3، ص 312 [ج 14، ص 70، نامه 9] و نوشته است: «گفته اند این حدیث مشهور و مستفیض است».

(2). گردآوري از کتاب: گزیده ای جامع از الغدیر، محمد حسن شفیعی شاهرودی، قلم مکنون، قم، 1428 ه.ق، ص 697.

(3). تاریخ ابن عساکر (شرح حال امام حسین(علیه السلام))، ص 163 و بحارالانوار، ج 44، ص 374.

(4). مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 103-104.

(5). کشف الغمّة، ج 2، ص 28.

(6). مثیرالاحزان، ص 45.

(7). زباله، منزلگاهى است معروف، در مسیر کوفه به مکّه، نزدیک منزل ثعلبیّه.

(8). تاریخ طبرى، ج 4، ص 300-301؛ ارشاد مفید، ص 424 و بحارالانوار، ج 44، ص 374 (با مختصر تفاوت).

(9). گرد آوری از کتاب: عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها، زیر نظر آیت الله مکارم شیرازی، ص 362.