تاریخ وقوع: 28 محرم
بنابرنقلي ورود اسراي اهل بيت عليهم السلام به شهر بعلبك و استقبال مردم آن شهر از نيزه داران با شكر و سويق و آذوقه در اين روز بوده است كه حضرت ام كلثوم عليها السلام با ديدن اين منظره در حق آنان نفرين كردند.
ام کلثوم؛ دومین بانوی سخنران واقعه کربلا

زمانی که زینب(س) از هوش میرفت، ام کلثوم، روضه میخواند.
ام کلثوم(س) دختر علی بن ابیطالب علیه السلام و فاطمه زهرا (علیها سلام) است. او متولد سال ۶ ه.ق است و همسرش عون ابن جعفر طیار است.
عون فرزند جعفر و اسماء بنت عمیس است (اسماء بنت عمیس همان است که در غسل زهرا(علیها سلام) حضور داشت) و در کربلا در سن ۵۷ سالگی به شهادت رسید.
حضرت ام کلثوم(علیها سلام) پس از واقعه هولناک کربلا، دوش به دوش حضرت زینب(علیها سلام) بود. ایشان هم بارها و بارها در طول مسیر خطبه خواند؛ در “کوفه”، “بعلبک”، “سیبور”، “نصیبین” و چهل منزلی که رفتند، سخنان ایشان وجود دارد.
همچنین ایشان در ورود به دروازه شام و ماجرای تازیانه و مطالب دیگر حضور داشت.
خطبهای که ام کلثوم(علیها سلام) در کوفه خواند غوغایی به پا کرد. وقتی دیدند مردم کوفه نان و خرما در میان بچههای کاروان تقسیم کردند، حضرت آمدند و از دهان بچهها نان و خرما را بیرون کشیدند و گفتند: مگر ما را نمیشناسید، مگر نمیدانید که صدقه بر ما حرام است.
در اربعین، حضرت زینب(علیها سلام) در کنار قبر برادر آنقدر ناله کرد که از هوش رفت و سپس حضرت امکلثوم(علیها سلام) برخاست و روضه خواند. یعنی در همه وقایع پا به پای حضرت زینب(علیها سلام) بود.
در کتاب “ریاحین الشریعه” جلد سوم صفحه ۲۵۶ آمده که حضرت ام کلثوم(علیها سلام) به دلیل اینکه صبری که خداوند به حضرت زینب(علیها سلام) عطا کرده بود را نداشت، چهار ماه پس از بازگشت از سفر کربلا به مدینه، مورخ ۲۹ جمادی الثانی سال ۶۱ هجری قمری دق کرد و در واقع بر اثر شدت تألمات به شهادت رسید.
ورود امام جواد (علیه السلام) به بغداد (220 ق)
تاریخ وقوع: 28 محرم
امام محمدتقي علیهالسلام، معروف به جوادالائمه و امام نهم شيعيان در طول عمر بابركت و كوتاه مدت خويش، دو بار به بغداد مسافرت نمود و هر دو بار مصادف با ماه محرم بود. بار نخست، بنا به دعوت مأمون عباسی (پس از شهادت امام رضا علیهالسلام در خراسان و بازگشت مأمون به بغداد) در محرم سال 215 قمري وارد بغداد شد و در همان هنگام مأمون در صدد تجهيز نيروي عظيم نظامي براي نبرد با روميان برآمده بود.
مأمون در همان سفر، عليرغم مخالفت بسياري از بزرگان بنيعباس، دختر خود امالفضل را به عقد ازدواج امام محمدتقي علیهالسلام درآورد و آن امام همام را بر ساير بزرگان عباسي و علوي ترجيح داد و بر مقام و منزلتش افزود. بار دوم، بنا به دعوت معتصم عباسی به اكراه و اجبار وارد بغداد شد و ورود وي به دارالخلافه، مصادف بود با دو روز مانده به آخر محرم سال 220 قمري.معتصم عباسي گرچه در ظاهر نسبت به آن حضرت، اظهار علاقه و محبت ميكرد و مقامش را گرامي ميداشت، وليكن در باطن امام محمدتقي علیهالسلام و تمامي خاندان عصمت و اهل بيت علیهمالسلام و شيعيانشان را دشمن خود ميدانست و با بهانههايي واهي، محدوديتهاي تازهاي براي آنان قائل ميشد.
وي، پس از ده ماه تحمل وجود شريف امام جواد علیهالسلام، همسرش امالفضل را به كشتن آن امام معصوم علیهالسلام تحريك كرد و بدست اين زوجه بيوفا، وي را مسموم و در آخرين روز ذی القعده سال 220 قمري به شهادت رسانيد.[۱]
ويران ساختن قسمتي از بغداد توسط سپاه مغول به فرمان “هلاكوخان” (656 ق)

پس از محاصرهي بغدادتوسط سپاهيان مغول به فرماندهي هلاكوخان، مغولان شكافي در ديوار بغداد ايجاد كردند و به شهر ريختند. لشكريان خليفهي عباسي كه فكر نميكردند سپاه مغول تا اين حد نيرومند باشد، از هم متلاشي گرديد و افراد آن به سردابهاي اطراف شهر پناه بردند. سپاه مغول بدون مقاومت لشكر خليفه، بغداد را تصرف نمود و دست به كشتار مردم زد.
مرحوم شیخ عباس قمی می فرماید:
تاریخ وقوع: انقراض دولت بنی عباس توسط هلاکو، 656 ق
در اين روز، سنه ، 656، واقعه «هلاكو» و قتل «مستعصم» روى داد و دولت بنى عباس در عراق منقرض شد.گويند كه لشكر هلاكو زياده از دو هزار هزار و سيصد هزار از مردم بغداد بكشتند و نهرها از خون مردم جارى شد و در دجله ريخت .
دمیرى گفته كه امر چندان سخت بود مردمان كه كسى فرصت نوشتن تاريخ مرگ (مستعصم) و دفن كردن جسد او را نداشت.ذهبى گفته كه گمان نميكنم خليفه را كسى دفن كرده باشد و بليه چندان عظيم وبده كه هيچگاه مثل آن ديده نشده بود.سيد در «اقبال» فرموده كه اين واقعه در دوشنبه 28 محرم بود و من نيز در بغداد در خانه خودم به مفيديّه بودم و ظاهر شد در اين واقعه تصديق اخبار نبويه[2] ومعجزات باهره محمديه (صلی الله علیه و آله و سلّم) و ما آن شب را كه شب خوف و وحشت بود، بيتوته كرديم وخداوند ما را سالم نگاه داشت از آن هولها و پيوسته در حمايت الهى بوديم تا آنكه پادشاه زمين در ماه صفر مرا طلبيد و مرا والى گردانيد بر علويّين و علما و زهاد و با من هزار نفراز جانب خود همراه كرد كه ما را نگاهدارى كنند تا به حلّه برسيم.
پس ما را بسلامتى به حلّه رسانيدند و من قرار دادم با خودم كه در هرسال مثل چنين روز، دو ركعت نماز شكر بجا آورم بجهت سلامتيم از اين محذور و بجهت تصديق جدّ ما محمد (صلى الله عليه وآله و سلّم) در اخبار خود از متجددات دهور و دعا كنم براى ملك ارض به دعای مبرور.پس فرموده كه در اين روز، زائل شد، دولت بنى عباس هم چنان كه مولاى ما،على (عليه السلام) خبر داده از زوال آن در اخباري كه شايع است مابين مردم[3].وقایع الأیّام ص 226.
تولد حكيم بزرگ ميرزا “محمدطاهر تنكابني” (1280 ق)

ميرزا طاهر بن فرج اللَّه تنكابني در سال 1280 ق در كلاردشت به دنيا آمد. پس از تحصيل مقدمات به تهران رفت و فقه و اصول و حكمت را در نزد مدرس زنوزي، محمدرضا قمشهاي و ميرزا ابوالحسن جلوه شاگردي نمود.
سپس به تدريس روي آورد و در مدرسه سپه سالار درس ميگفت. بعدها وارد سياست گرديد و در دورهي اول و چهارم مجلس شوراي ملي وارد مجلس شد. سرانجام ميرزا طاهر تنكابني در سال 1360 ق در 80 سالگي وفات يافت و در جوار استادش مرحوم جلوه در مزار شيخ صدوق(ره) مدفون گرديد. دربارهي علم و دانش و تبحر او در حكمت و فلسفه گفته اند كه با مرگ او، حكمت و فلسفه ي قديم نيز در تهران، مُرد.
{1}- نك: الارشاد (شيخ مفيد)، ص 615 و ص 634؛ بحارالانوار (علامه مجلسی)، ج 50، ص 2؛ كشف الغمه (علي بن عيسي اربلي)، ج 3، ص 186؛ منتهي الآمال (شیخ عباس قمی)، ج 2، ص 324.منبع: پایگاه دانشنامه اسلامی
[2] مراد اخبار آن حضرت است از این واقعه.
[3] اقبال الأعمال، ص 586.