پنل کاربری

ایام الله صفر-min

صَفَر (صفرالخير يا صفر المظفّر) دومين ماه قمري است.

صفر به معني تهي و خالي است. دليل نامگذاري آن است که در اين ماه بازارهايى در يمن به پا مي‌شد كه آنرا صفرى مي‌گفتند و از آنجا آذوقه مي‌گرفتند و هر كه به بازار نمي‌رسيد از گرسنگى هلاك مي‌شد، برخي نيز گفته‌اند: چون اين ماه پس از ماه محرم است و مردم دوران جاهليت در ماه محرم (به دليل اينکه از ماه‌هاي حرام بود) از جنگ دست مي‌کشيدند، با فرارسيدن ماه صفر به جنگ روي مي‌آوردند و خانه‌ها خالي مي‌ماند؛ از اين رو به آن صفر گفته‌اند.

اعمال ماه صفر

در این گزارش با اعمالی که انجام آنها در ماه صفر توصیه شده است، آشنا می‌شوید.

با فرا رسیدن ماه صفر، برخی افراد فکر می‌کنند که این ماه دارای نحسی است و هنگامی که وارد این ماه می‌شوند، هیچ کاری را آغاز نمی کنند تا مبادا فرجامی منحوس داشته باشد. از نظر عقلی نمی‌توان دلیلی آورد که فلان زمان نحس است و فلان وقت سعد، چون اجزای زمان مثل هم هستند و ما هم که بر علت‌ها در حوادث احاطه علمی نداریم تا بگوییم فلان زمان نحس یا مبارک است.

در رابطه با نحس بودن ماه صفر مدرک قابل اعتمادی نقل نشده است؛ جز روایت مستدرک سفینة البحار که پیامبر (ص) فرمودند هر کس به من اطلاع بدهد خروج ماه صفر را ، من هم به او وعده بهشت می‌دهم که از این روایت اجمالاً استفاده می‌شود که ماه صفر مبغوض پیامبر بوده است.

در همین راستا؛ برای ماه صفر که با ورود اسرای کربلا و خاندان اهل بیت (ع) به شهر شامی که امام زین العابدین (ع) از وقایع آن ناله می‌کردند، شروع و با رحلت و شهادت حضرت محمد (ص)، امام حسن (ع) و امام رضا (ع) به پایان می‌رسد، اعمالی وارد و نقل شده است.

اول ماه صفر

اعمال مشترک اول هر ماه در ابتدای ماه صفر نیز قابل توجه است از جمله:

دعا

در زمان دیدن هلال خواندن دعای هلال وارد شده است. حداقل آن است که فرد سه مرتبه بگوید: اللّهُ اَکْبَر و سه مرتبه لا إلهَ الَّا الْلّه و سپس بگوید: اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی أذْهَبَ شَهْرَ کَذا وَ جاءَ بِشَهْرِ کَذا.

بهترین دعای زمان رؤیت هلال، دعای چهل و سوم صحیفه سجادیه است.

قرآن

خواندن هفت مرتبه سوره «حمد».

روزه

از اموری که بر آن تأکید شده، سه روز روزه گرفتن در هر ماه است. مرحوم علامه مجلسی در زادالمعاد می‌گوید: مطابق مشهور، این سه روز، پنجشنبه اول ماه و پنجشنبه آخر ماه و چهارشنبه اول از دهه وسط ماه است.


اعمال مستحبی ماه صفر

درباره اعمال مستحبی که در ماه صفر ذکر شده، اهم آن‌ها خواندن دعا، تلاوت قرآن، اقامه نماز و روزه داری است. دعای ویژه ماه صفر نیز از محدث بزرگ مرحوم «فیض کاشانی» نقل شده که مستحب است هر روز ۱۰ مرتبه قرائت شود.

چرا ماه صفر به نحوست و شومی شهرت دارد؟!

ذات ایام بد و نحس نیست بلکه باید دید در روز‌هایی که معروف به نحس و شوم شده اند چه کار‌هایی انجام شده و چه اتفاقاتی رخ داده که زمینه چه تعبیری را فراهم کرده است.

چرا ماه صفر به نحوست و شومی شهرت دارد؟!

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان؛ «صفر ماه سنگینی است»، «صفر شوم است»، «در ماه صفر به کار خیر و خرید اقدام نکنید» و … جملات آشنایی برای ما هستند که همه ساله دهان به دهان می‌چرخند به نوعی که گاه تصور می‌شود نسبت به این ماه نوعی فوبیا (ترس بیمارگونه) در جامعه رواج دارد.

از این رو و با توجه به فرا رسیدن ماه صفر و در بررسی چرایی وجود چنین نگاهی در جامعه اسلامی با حجت الاسلام والمسلمین محمدرضا جواهری، عضو هیئت علمی دانشگاه فردوسی مشهد به گفت و گو پرداخته ایم که مشروح آن را می‌خوانید:

آیا در فرهنگ اسلام و ادبیات قرآن و روایات تعبیر سعد و نحس برای ایام و زمان‌ها وجود دارد و در این باره تصریحی شده است؟

سعد و نحس از واژه‌های متضاد در فرهنگ اسلامی هستند که در احادیث و آموزه‌های روایی به کار رفته اند؛ برای مثال در قرآن سخن از یوم نحس وجود دارد و این تعبیر در مصحف شریف به کار رفته است که این نشان می‌دهد چنین تعبیری در تاریخ زندگی بشر صحت دارد یعنی همان طور که ایامُ الله داریم ایام نحسات نیز داریم.

برای مثال در سوره مبارکه فصلت آیه ۱۶ به ایام نحس اشاره شده و می‌فرماید: «فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحًا صَرْصَرًا فِی أَیَّامٍ نَّحِسَاتٍ لِّنُذِیقَهُمْ عَذَابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَخْزَى وَهُمْ لَا یُنصَرُونَ»

اینجا صحبت از روز‌های نحسی است که عذاب الهی بر گروهی از انسان‌های فاسد، مشرک و منافق نازل شده است؛ و یا خداوند متعال در سوره مبارکه قمر آیه ۱۹ نیز فرموده است: «إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحًا صَرْصَرًا فِی یَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ»

بنابراین، یوم نحس که در برابر یوم سعد است در قرآن و حدیث کاربرد داشته است البته باید کارکرد‌های این دو واژه را شناخت و درس‌های آن را فرا گرفت.

بر اساس آیات قرآن و آموزه‌های دینی آیا نحس و سعد بودن ذات ایام و ساعات و ماه‌ها است یا دلایلی این سعد و نحسی را بر آن‌ها عارض می‌کند؟

باید توجه داشت ذات ایام، هفته ها، ماه‌ها و تاریخ زندگی بشر قطعا نحس و شوم نیست بلکه زمان در تاریخ ظرفی است برای انجام کار‌ها و این رفتار‌های آزاردهنده و اندوهبار انسان اند که عامل نحس شمردن زمان می‌شوند به عبارت بهتر حوادث و رخداد‌های بزرگ و منفیِ انسانی می‌تواند زمانی را نحس کرده و از سعد بودن آن جلوگیری کنند.

بنابراین، ذات ایام بد و نحس نیست بلکه باید دید در روز‌هایی که معروف به نحس و شوم شده اند چه کار‌هایی انجام شده و چه اتفاقاتی رخ داده که زمینه چه تعبیری را فراهم کرده است.

در ادبیات قرآن روز‌هایی که عذاب الهی بر گروهی از مردم نازل شده است نحس و شوم اند و از آن‌ها به «ایام نحسات» تعبیر می‌شود.

به عبارت بهتر باید توجه داشت انسان خود بابِ عذاب الهی را با اعمالش به روی خود می‌گشاید پس سعد و نحسی انسان به اعمال انسان باز می‌گردد.

با توجه به آنکه ماه صفر به ماهی نحس و سنگین در میان مردم مشهور است آیا در روایات و آیات قرآن و آموزه‌های دینی چنین تصریح شده است؟ به عبارت بهتر چرا به ماه صفر ماهی نحس می‌گویند؟

شهرت ماه صفر به نحوست در جامعه اسلامی و قاطبه مسلمین ریشه در حوادث اندوهبار، دردناک و سختی دارد که در این ماه به پیامبر (ص) و اهل بیت پیامبر (ص) وارد شده است.

به تصریح تاریخ اسلام در ماه صفر حوادث دردآور و اندوهباری رخ داده که این حوادث اسباب مشکوک بودن این ماه به نحس و شومی را فراهم کرده است.

در ماه صفر بهترین خلق و خاتم انبیای الهی یعنی حضرت محمد مصطفی (ص) در بستر بیماری قرار گرفتند و این بیماری به رحلت آن حضرت (ص) در بیست و هشتم این ماه در سال ۱۱ هجری منتهی شد، یعنی ایشان از ۱۵ تا ۲۸ این ماه حضرت رسول (ص) بیمار بودند!

علاوه بر این، در این ماه سبط نبی مکرم اسلام (ص) یعنی امام مجتبی (ع) نیز به شهادت رسیدند همین طور حضرت ثامن الحجج (ع) در ۱۷ ماه صفر به نقل مرحوم طبرسی و ابن اثیر و یا در انتهای این ماه یعنی سی ام آن، به شهادت رسیدند و شهادت ایشان در ایران اسلامی رخ داده است و از آنجایی که مردم ایران با آثار فراوان و بی نظیر هجرت امام رضا (ع) در طول سه سال اقامت ایشان در این کشور مواجه شده بودند و برایشان سرنوشت ساز بوده است شهادت آن حضرت (ع) را عامل نحوست ماه صفر می‌دانند!


آیا اتفاقات ناگوار دیگری در این ماه رخ داده که سبب این شهرت به نحوست باشد؟

بله، در طول تاریخ اسلام حوادث دیگری نیز در این ماه رخ داده که اندوهبار و تلخ است، برای مثال در روز نخست ماه صفر سال ۶۱ هجری اسرای اهل بیت علیهم السلام وارد شام شدند، در این ماه کاروان اسراء در رنج و اندوه و غل و زنجیر بنی امیه بودند و با آن‌ها به خشونت رفتار می‌شد.

همچنین، حضرت رقیه (س)، دختر سه ساله امام حسین (ع) در پنجم این ماه در سال ۶۱ هجری و در خرابه شام رحلت کردند یعنی بعد از واقعه کربلا و نیز روز نخست این ماه آغاز جنگ صفین واقع شده است و صحابی پیامبر (ص) عمار یاسر از پیشگامان تشیع در نهم ماه صفر در سن ۹۳ سالگی به شهادت رسید که شهادت او برای شیعیان و اهل بیت (ع) سنگین و دردناک بوده است.

علاوه بر این، محمدبن ابی ابکر از صحابی باوفای امیرمومنان (ع) در مصر در سال ۳۸ هجری در ماه صفر به شهادت رسید، او نیز کارگزار مولای متقیان (ع) در مصر بود و عشقی خاص به حضرت امیر (ع) داشت و در حکومت اسلامی ایشان به شهادت رسید.

بنابراین، مجموعه این حوادث دردناک و مصیبت‌های بزرگ برای پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) و ذریه ایشان و نیز اصحاب آن حضرت (ص)، باعث شده است مردم ماه صفر را نحس و سنگین بدانند.

بر فرض واقعیت داشتن نحس بودن برخی از ایام از جمله ماه صفر چگونه می‌توان از ورود مصائب و نحوست این ایام خاص جلوگیری کرد؟

در وهله نخست شایسته است توجه کنیم نحس و سعد بودن روز‌ها برای عموم انسان‌ها در طول زندگی شان در دست خودشان است یعنی انسان‌ها با شناخت، اندیشه و اراده خویش سعد یا نحس بودن ایام زندگی را رقم می‌زنند؛ برای مثال همان طور که بیان شد وقوع بلایا و گرفتاری‌های اهل بیت (ع) در ماه صفر موجب شهرت آن به نحوست شده است.

اما در این میان صدقه همیشه شایسته و سزاوار بوده و در ماه صفر نیز مورد سفارش و تاکید است شاید برای آنکه از این طریق شیعیان که در زمان ائمه علیهم السلام به نحس بودن این ماه گرایش یافته بودند و اهل بیت (ع) به آن‌ها آموزش داده اند که برای دفع بلا صدقه بدهند و با سفارش به دادن صدقه در این ماه یادآوری کرده اند که جامعه از حرکت و نشاط و پویایی باز نماند و با صدقه روز نحس را به روز سعد تبدیل کند.

به عبارت بهتر افراد حتی می‌توانند ایام نحسات را با صدقه به ایام سعد تبدیل و بلا و سختی را از خود دور کنند.

البته اخلاق حسنه، انجام واجبات و ترک مُحَرمات در کنار دادن صدقه باعث می‌شود که هر زمانی برای مسلمانان عید و سعد باشد.


برای دفع بلا در ماه صفر این دعا را هرروز بخوانید

اعمال و دعاهایی که به شما کمک می‌کند تا در ماه صفر از بلاها دور بمانید.

ماه صفر دومین ماه قمری است که در جامعه اسلامی به نحوست شهرت دارد اما هیچ روایتی در باب نحوست ماه صفر وجود ندارد و نحسی این ماه ریشه تاریخی دارد و نه دینی. ماه صفر در میان مسلمین به ماهی نحس و شوم شهرت دارد و برای دفع این نحوست اعمال و اذکاری توصیه شده که از مهم‌ترین آن‌ها صدقه دادن برای دفع بلا است.

۱-در این ماه، به دادن صدقه اهتمام بیشتری شود

 پیامبر اکرم (ص) در باب صدقه دادن می‌فرمایند: “لبخند تو بر روی برادرت صدقه است، امر به معروف و نهی از منکر کردنت صدقه است، رهنمایی کسی که راه را گم کرده صدقه است و دور کردن سنگ و خا ر و استخوان از راه صدقه است.”

۲-برای ایمنی از بلاها، دعای زیر هر روز ده مرتبه خوانده شود:

یا شَدیدَ الْقُوی‏ وَیا شَدیدَ الْمِحالِ یا عَزیزُ یا عَزیزُ یا عَزیزُ ذَلَّتْ بِعَظَمَتِکَ جَمیعُ خَلْقِکَ فَاکْفِنی‏ شَرَّ خَلْقِکَ یا مُحْسِنُ یا مُجْمِلُ یا مُنْعِمُ یا مُفْضِلُ یا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّی‏ کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنینَ وَصَلَّی اللَّهُ عَلی‏ مُحَمَّدٍ وَ الِهِ‏ الطَّیِّبینَ الطَّاهِرینَ! (مفاتیح الجنان)‌ای سخت نیرو، و‌ای سختگیر!‌ای عزیز،‌ای عزیز،‌ای عزیز! خوارند از بزرگی‏ات همه خلقت. پس کفایت کن از من شرّ خلق خودت را،‌ای احسان بخش!‌ای نیکوکار!‌ای نعمت بخش!‌ای عطا دِه!‌ای که معبودی جز تو نیست! منزّهی تو! به راستی من از ظالمانم. اجابت کردیم برایش و نجاتش دادیم از غمّ و همچنین نجات دهیم مؤمنان را، و رحمت کند خدا بر محمّد و آل پاک و پاکیزه‏اش!

۳-خواندن دو رکعت نماز

«سیّد بن طاووس» نقل کرده است: در روز سوم ماه صفر، دو رکعت نماز بخوان که در رکعت اوّل سوره «حمد» و سوره «انّا فتحنا» (فتح) و در رکعت دوم سوره «حمد» و سوره «توحید» قرائت شود و پس از سلام نماز، صد بار صلوات بفرست و صد بار آل ابى سفیان را لعنت کن و صد مرتبه استغفار نما و آنگاه حاجت خویش را از خداوند بخواه. (ان شاء اللّه به هدف اجابت مى رسد).

۴ ـ زیارت امام حسین علیه السلام

در روز اربعین (بیستم ماه صفر) زیارت امام حسین (علیه السلام) مستحبّ است و مورد تأکید قرار گرفته. در روایتى که «شیخ طوسى» از امام حسن عسکرى (علیه السلام) نقل کرده، چنین آمده است: نشانه هاى مؤمن پنج چیز است: به جاى آوردن پنجاه و یک رکعت نماز (۱۷ رکعت نماز واجب و ۳۴ رکعت نافله) و زیارت اربعین (امام حسین (علیه السلام)) و انگشتر را بر دستِ راست نهادن، و پیشانى را به هنگام سجده بر خاک گذاردن و بسم الله الرّحمن الرّحیم را در نماز بلند گفتن…

وقایع الایام اول صفر

1 صفر الخير
مسلمان شدن سه تن از مشركين مكه (عمرو بن ‏عاص، خالد بن ‏وليد و عثمان ‏بن ‏أبى‏ طلحه) (سال هشتم هجرى قمرى)
وقوع جنگ صفين (سال 37 هجرى قمرى)
ورود اسيران واقعه كربلا به شام (سال 61 هجرى قمرى)
شورش اهالى بغداد بر ضد حكومت وقت (سال 249 هجرى قمرى)
قتل صاحب‏ الزّنج و پايان يافتن فتنه زنگيان (سال 270 هجرى قمرى)
درگذشت محمد رضا صهبای قمشه‌ای (۱۶ مهر ۱۲۶۷ش) (سال 1306 هجرى قمرى)

مسلمان شدن سه تن از مشركين مكه (8 ق)

تاریخ وقوع: 1 صفر


عمرو بن عاص، خالد بن وليد و عثمان بن أبى ‌طلحه كه از سران مشرك مكه و از دشمنان و مخالفان رسول خدا صلی الله علیه و آله بودند، پس از سال‌ها دشمنى و مبارزه با پيامبر صلی الله علیه و آله و مسلمانان، سرانجام از مكه به مدينه رفته و در نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله، اسلام اختيار كردند.[۱] اين واقعه، بنا به روايت واقدى در هلال صفر سال هشتم قمرى به وقوع پيوست.[۲]

بى‌ ترديد مسلمان شدن اين عده از مشركان قريش، نه به خاطر باورهاى قلبى و اعتقاد واقعى آنان به مبانى و اهداف اسلام، بلكه چنين روى كردشان به خاطر حفظ موقعيت شخصى و ارضاى خواسته‌ هاى نفسانى و شيطانى آنان در پناه اسلام بود.

زيرا رسول خدا صلی الله علیه و آله از ميان آنان برخاسته و سيزده سال در مكه معظمه كه وطن آنان بود، مردم را به اسلام و يگانگى خدا دعوت كرده بود. اين عده نه تنها به او ايمان نياوردند، بلكه با شديدترين حالت با آن حضرت، مخالفت و دشمنى نمودند و پس از مهاجرت آن حضرت به مدينه منوره، چندين نبرد سرنوشت‌ ساز و شكننده بر ضد پيامبر صلی الله علیه و آله و مسلمانان را پديد آوردند. پيداست اگر آنان قصد شناخت اسلام و پذيرش آن را داشتند، پيش از اين اقدام مى‌ كردند.

اين عده، غير از چند سالى كه اسلام آورده و در عصر رسول خدا صلی الله علیه و آله در زمره مسلمانان درآمده بودند، نه پيش از آن و نه پس از رحلت پيامبر صلی الله علیه و آله كه بيشترين مدت عمرشان بود، نام نيكى از خود به جاى نگذاشتند. زيرا پيش از مسلمان شدن، با پيامبر صلی الله علیه و آله و پس از رحلت آن حضرت با خاندان پيامبر صلی الله علیه و آله و مقام ولايت و امامت، دشمنى كردند.


1- بحارالانوار (علامه مجلسی)، ج 21، ص 46؛ تاريخ دمشق (ابن عساكر عسقلاني)، ج 16، ص 219 و ج 46، ص 127-112 و تاريخ ابن خلدون، ج 1، ص 439.

2- المغازى (واقدي)، ج 2، ص 745.


شروع جنگ صفين (۳۷ ق)

تاریخ وقوع: 1 صفر

امام علی بن ابى‌طالب علیه‌السلام پس از نايل شدن به خلافت اسلامى، براى سامان بخشى به نارسايى‌هاى حكومت و برگرداندن سيره و سنت پيامبر صلی الله علیه و آله اقدامات ارزنده‌اى به انجام رسانيد. مهمترين اقدامات تاثيرگذار آن حضرت عبارت بود از عزل حاكمان و عاملان نالايق و ستمگر و جانشينى فرمانداران شايسته و خداجوى كه خدمت به مردم را سرلوحه كار خويش قرار داده و از ظلم و تعدى به مردم پرهيز داشته باشند.

در اين راستا تصميم به عزل معاويه بن ابى‌سفيان از حكومت شام و نصب حاكمى ديگر در جايگاه وى گرفت. ولى معاويه به اين تصميم حضرت ترتيب اثرى نداد و شيوه سركشى و ياغیگرى در پيش گرفت. امام على علیه‌السلام براى وى نامه‌هايى ارسال نمود و او را به فرمانبرى از خليفه منتخب مردم فراخواند ولى معاويه با پاسخ‌هاى زننده و تهديدآميز زمينه جنگ و جدال را فراهم ساخت و براى هجوم به سرزمين عراق به بهانه واهى خونخواهى عثمان مقتول آماده گرديد.

حضرت على علیه‌السلام براى مشاركت عمومى مردم در امر حكومت و حل تنگناهاى پديد آمده، نامه‌ هايى به فرمانداران خود در شهرهاى مختلف و سران قبايل و بزرگان عرب ارسال نمود و همگان را ترغيب به شركت در اين امر عظيم كرد.

معاوية بن ابى‌ سفيان نيز در شام سپاه بزرگى را به حركت درآورد و آنان را به سوى عراق گسيل داشت. پيشتاز سپاه امام على علیه‌السلام، مالك اشتر نخعى بود كه با چهار هزار مرد جنگى به سوى شام اعزام شد. و پيشتاز سپاه معاويه، سفيان بن عمرو معروف به ابوالأعور سلمى بود كه پيش از ورود مالك اشتر، وارد سرزمين صفين شد و راه‌ هاى هموار برداشت آب از رود فرات را به تصرف خويش درآورد و از برداشت آب از سوى سپاهيان مالك اشتر جلوگيرى به عمل آورد. مالك اشتر و سپاهيان او با اين كه بسيار خسته و تشنه بودند بنابر سفارش اميرمؤمنان علیه‌السلام بردبارى پيشه كرده و از اقدام به نبرد خوددارى نمودند. ولى ابوالأعور و سپاهيان شام بردبارى مالك اشتر را حمل بر ترس و رعب آنان نموده و بر آنان حمله ‌ور شدند.

مالك اشتر كه حجت را تمام شده يافته بود، دستور مبارزه و دفاع را صادر كرد و براى نخستين بار، دو سپاه در برابر يكديگر قرار گرفتند. ولى دليرى مالك اشتر و هدف‌ دار بودن مبارزات سپاهيان او صحنه را بر ابوالاعور و شاميان تنگ كرد و در نتيجه، نه تنها تهاجم بى‌ حاصل آنان را دفع كرد بلكه آنان را از اطراف رود فرات نيز به عقب راندند و خود بر آب فرات تسلط كامل يافتند. در اين نبرد تعداد زيادى از شاميان كشته و زخمى شدند و بازماندگان شكست خورده از آب فرات محروم شدند.

يكى از قهرمانان شامى به نام عبدالله بن منذر تنوخى بدست يك نوجوان رزمنده از سپاه مالك اشتر به نام ظبيان بن عماره تميمى كشته شد و رسوايى بزرگى براى شاميان به بارآورد.[۱]

سپاهيان شامى براى جبران شكست فضاحت‌بار خويش، بارها اقدام به حمله و تهاجم نمودند ولى با هوشيارى و مديريت رزمى مالك اشتر و ديگر فرماندهان حضرت على علیه‌السلام كارى از پيش نبرده و برعكس متحمل شكست ديگر شدند.

پس از ورود طلايه‌ داران دو سپاه به صفين، حضرت على علیه‌السلام نيز در رأس سپاهى به استعداد يكصد هزار نفر، در 22 محرم سال 37 قمرى وارد صفين شد و به مالك اشتر پيوست. همچنين در همين ماه معاوية بن ابى ‌سفيان وارد صفين شد و به سپاه شكست خورده ابوالاعور سلمى ملحق گرديد و عملاً دو سپاه بزرگ در كنار يكديگر قرار گرفتند.[۲]

حضرت على علیه‌السلام پس از تصرف رود فرات از سوى سپاهيان رزمنده‌ اش، دستور داد كه برداشت آب براى دو سپاه آزاد باشد و كسى حق منع از ديگران را نداشته باشد. دو سپاه در ماه محرم به حرمت اين ماه از جنگ و نبرد خوددارى كرده و چشم اميد به صلح و سازش دوختند. اميرمؤمنان علیه‌السلام با ارسال نمايندگانى چند به نزد معاويه، تلاش زيادى به عمل آورد كه رويارويى دو سپاه، بدون خونريزى به پايان رسد. ولى معاوية بن ابى ‌سفيان كه از تعداد لشكريان خود مغرور بود به تمام درخواست‌ هاى حضرت على علیه‌السلام پاسخ منفى داد و بر مجازات قاتلان عثمان مقتول، پافشارى نمود و زمينه نبرد خونين را فراهم كرد.

سرانجام پس از پايان ماه محرم و حلول ماه صفر، سپاهيان عراق و سپاهيان شام در دسته‌ هاى چند منظم شده و به صف‌آرايى پرداختند. از آن روز نبرد بى‌ امان آغاز گرديد و هر روز دسته‌ هايى از طرفين به مبارزه برخاسته و يكديگر را آماج تير و تيغ قرار مى‌ دادند.[۳]

مالك اشتر نخعى كه از مشاوران و ياران نزديك حضرت على علیه‌السلام بود در بسيارى از اين عمليات‌ ها شركت مى‌ كرد و با فتح و ظفر برمى‌ گشت. در اكثر درگيرى‌ ها پيروزى با سپاهيان امام على علیه‌السلام بود. افرادى چون مالك اشتر نخعى، عمار یاسر، امام حسن‌مجتبى علیه‌السلام، امام حسين علیه‌السلام، محمد حنفيه، عبدالله بن عباس، هاشم بن عتبه و بسيارى ديگر از سپاهيان امام على علیه‌السلام در اين درگيرى ها دلاورى‌ هاى فراموش نشدنى از خود برجاى گذاشتند و سپاهيان دشمن را به شكست و عقب‌نشينى وادار كردند.

خود امام على علیه‌السلام نيز در بسيارى از عمليات‌ هاى فردى و گروهى شركت نمود و دلاورى‌ هاى آن حضرت، مايه دلگرمى ساير سپاهيان اسلام مى ‌گرديد. در اين نبرد تعدادى از ياران نزديك حضرت على علیه‌السلام مانند: عمار بن ياسر، هاشم بن عتبة (معروف به هاشم مرقال)، اويس بن قرنى، صفوان و سعد از پسران حذيفة اليمان، عبدالله بن حارث (برادر مالك اشتر)، خزيمة بن ثابت (معروف به ذوالشهادتين)، و عبدالله بن كعب به شهادت رسيدند.

همچنين از سرداران معاويه، افرادى چون: ذوالكلاع حميرى، عبيدالله بن عمر بن خطاب، كريب بن صباح، عبدالله بن ذى‌ الكلاع، حوشب ذاظليم، عوف بن مجزئه كوفى، عروة بن داوود مشقى كشته شدند.

مهم ترين عمليات اين جنگ بزرگ، واقعه “ليلة الهرير” بود. در اين واقعه كه سپاهيان امام على علیه‌السلام پس از نماز عشا، اقدام به حمله سراسرى نمودند ضربه مهلكى بر سپاهيان شام وارد آمد. اين عمليات تا شب بعد ادامه يافت و از طرفين تعداد زيادى كشته و زخمى گرديدند. بنا به روايت نصر بن مزاحم در حدود هفتاد هزار تن از طرفين كشته شدند كه بيشتر آنان از لشكريان معاويه بودند.[۴]

اما معاويه با اشاره و دسيسه عمرو بن عاص، پانصد جلد قرآن مجيد را بالاى نيزه كرد و در ميان دو سپاه به اهتزاز درآورد و همگان را به حكميت قرآن فراخواند. امام على علیه‌السلام و ياران نزديك او چون مالك اشتر، عبدالله بن عباس، عدى بن حاتم و بسيارى از فرماندهان جنگى، دست معاويه را خوانده و اقدام وى را چيزى جز يك نيرنگ جنگى نمى‌ ديدند. به همين جهت دستور ادامه عمليات را صادر نمودند. ولى برخى از فرماندهان و سپاهيان امام على علیه‌السلام مانند اشعث بن قيس، مِسعر بن فدكى و زيد بن حصين، فريب نيرنگ‌ هاى معاويه و عمرو بن عاص را خورده و بر پايان يافتن عمليات اصرار نمودند. آنان چون حضرت على علیه‌السلام را مصمم به ادامه عمليات مى‌ ديدند، وى را تهديد به جنگ داخلى و قتل آن حضرت كردند.

اميرمؤمنان علیه‌السلام براى جلوگيرى از جنگ داخلى به فرماندهان و ساير رزمندگان دستور عقب‌ نشينى داد. سپاهيان عراق به فرمان آتش بس اميرمومنان علیه‌السلام گردن نهاده و با ناباورى تمام، به پادگان برگشتند. مالك اشتر كه خود را پيروز ميدان مى‌ ديد و تا فتح خيمه‌ گاه معاويه چند گامى فاصله نداشت ناچار شد به خاطر نفاق و دودستگى گروهى از سپاهيان امام على علیه‌السلام و به دستور آن حضرت به خيمه‌ گاه برگردد. وى از اين بابت بسيار ناراحت و خشمگين بود و بر آنان فرياد زد و آنان را به خاطر نيرنگ و خيانت و بى‌ وفايى سرزنش و ملامت كرد.

معاويه و عمرو بن عاص كه با اين نيرنگ، از هلاكت رهايى يافته بودند، با ارسال نامه‌ هايى چند براى امام على علیه‌السلام از وى خواستند كه براى پايان جنگ از قرآن مدد گيرند و آن را حَكَم و داور خويش قرار دهند. حضرت على علیه‌السلام كه نيرنگ آنان را مى‌ دانست و آن‌ها را اساساً پيرو قرآن نمى‌ ديد، چندان به پيام ‌هايشان اهميتى نمى ‌داد ولى ناچار شد با اصرار برخى فرماندهان فريب خورده و قاريان سپاه خويش پيشنهاد آنان را بپذيرد.

اشعث بن قيس كه در ظاهر از فرماندهان حضرت على علیه‌السلام ولى در باطن نسبت به آن حضرت دلِ خوشى نداشت و تمايل به معاويه و حكومت‌ هاى اشرافى داشت، خود پيش قدم شد و از حضرت على علیه‌السلام درخواست كرد كه به نمايندگى از آن حضرت با معاويه سخن گويد. اميرمؤمنان علیه‌السلام، به وى اجازه ديدار با معاويه داد. وى به لشكرگاه شاميان رفت و پس از گفتگو با معاويه، تصميم گرفتند يك تن از سوى سپاه شام و يك تن از سوى سپاه عراق به عنوان حَكَم و داور انتخاب شده و با بررسى آيات قرآن، حق را از ناحق تشخيص داده و خليفه شايسته را معرفى نمايند.

از سوى شاميان، عمرو بن عاص كه مبتكر اصلى عمليات‌ هاى شاميان و نيرنگ‌ هاى جنگى آنان بود، انتخاب شد و از سوى حضرت على علیه‌السلام، مالك اشتر معرفى گرديد. ولى منافقان داخلى اعتراض كرده و مالك اشتر را جنگ‌ طلب خوانده و راضى به انتخاب وى نشدند. آنان بر انتخاب ابوموسى اشعرى كه در كوفه عزلت گزيده و از كمك به طرفين جنگ امتناع ورزيده بود، اصرار كردند. ولى امام على علیه‌السلام وى را شايسته اين امر مهم ندانست و عبدالله بن عباس را معرفى كرد. اشعث بن قيس و ساير طرفداران حكميت، اصرار بر انتخاب ابوموسى نموده و حضرت على علیه‌السلام را بااكراه، وادار به پذيرش او كردند.

بدين ترتيب با نوشتن قرارداد نامه حكميت و تعهد طرفين بر اجراى آن، در روز چهارشنبه 17 صفر سال 37 قمرى آتش ‌بس برقرار گرديد و از آن پس به تدريج نيروهاى دو طرف، به سوى شهرهاى خويش بازگشت نمودند.[۵] حضرت على علیه‌السلام تمامى اسيران شامى، غير از آنانى كه مرتكب قتل سپاه او شده بودند، آزاد كرد و معاويه نيز ناچار شد اسيران عراقى را آزاد گرداند.[۶]

ابوموسى اشعرى و عمرو بن عاص، مدتى در دومة الجندل (شهرى در ميان عراق و شام) به گفتگو نشسته و جوانب قضايا را بررسى كردند. سرانجام با پيشنهاد عمرو بن عاص، تصميم گرفتند كه در مجمع عمومى مسلمانان، هم حضرت على علیه‌السلام و هم معاوية بن ابى ‌سفيان را از خلافت بركنار كرده و انتخاب خليفه را بر عهده شوراى مسلمين بگذارند تا آنان هر كسى را برگزيدند، خلافت اسلامى را بر عهده گيرد.

روز موعود فرارسيد و ابوموسى و عمرو بن عاص با دلهره و وسواس ويژه، وظيفه مهمى را برگردن گرفته و آن را مى‌ بايست در جمع مسلمانان بيان كنند و زمينه انتخاب خليفه منتخب را فراهم كنند. ولى عمرو بن عاص با نيرنگ تمام ابوموسى را به اظهارنظر وادار كرد و او را پيش از خود، به منبر فرستاد. ابوموسى كه از جانب عمرو بن عاص اطمينان داشت، پس از بيان مقدمه گفت: ما بعد از بررسى جوانب مختلف، به اين نتيجه رسيديم كه هر دو خليفه را عزل و انتخاب خليفه بعدى را بر عهده شوراى مسلمانان بگذاريم. به اين جهت، من از سوى سپاهيان عراق، على بن ابى ‌طالب علیه‌السلام را از خلافت مسلمانان عزل مى‌ نمايم!

از منبر به زير آمد و نوبت به عمرو بن عاص رسيد. او نيز پس از مقدمه‌ اى گفت: حال كه ابوموسى، على علیه‌السلام را از خلافت عزل كرد من معاوية بن ابى‌ سفيان را به خلافت مسلمانان برمى‌ گزينم و همگان را به بيعت وى فرامى ‌خوانم! ابوموسى كه انتظار چنين خيانتى را از عمرو بن عاص نداشت، بر او برآشفت و ميان آنان مشاجره لفظى بالا گرفت.

شيعيان و هواداران امام على علیه‌السلام اعتراض كرده و اين تصميم را باطل، اعلام كردند و ابوموسى را خائن به دين و امت دانستند و او را از خود طرد كردند. شاميان با خوشحالى به شام برگشته و به جشن و سرور پرداختند و سرانجام نبرد بزرگ صفين، بدون اين كه طرف پيروزى در ميدان داشته باشد و نتيجه قطعى بدست آورده باشد با نيرنگ عمرو بن عاص و خيانت افرادى چون اشعث بن قيس و ابوموسى اشعرى به پايان رسيد.[۷]


1-  وقعة صفين (نصر بن مزاحم)، ص 3.

2- بحارالانوار (علامه مجلسی)، ج 32، ص 430 و شرح نهج البلاغه (ابن ابى الحديد)، ج 3، ص 215.

3- وقعة صفين، ص 206 و 213.

4- همان، ص 475.

5- همان، ص 507.

6- همان، ص 518.

7- نك: وقعة صفين؛ أنساب الأشراب (بلاذري) و كشف الغمه (علي بن عيسي اربلي)، ج 1، ص 334.


منابع:

سيد تقى واردى، روز شمار تاريخ اسلام، جلد دوم، ماه صفر (باتلخیص)


ورود اسيران واقعه كربلا به شام ( 61 ق)

تاریخ وقوع: 1 صفر

پس از آن كه امام حسين علیه‌السلام و ياران باوفايش در دشت سوزان كربلا بدست لشكريان حرمت‌ شكن و سفاك عمر بن سعد در روز عاشوراى سال 61 قمرى به شهادت رسيدند، بازماندگان آنان از جمله امام زين العابدين علیه‌السلام كه در شدت بيمارى بسر مى‌ برد و ساير فرزندان، همسران، خواهران و مادران شهيدان كربلا به اسارت سپاه عمر بن سعد درآمده و در روز يازدهم محرم، آنان را از كربلا به كوفه منتقل نمودند.عبيدالله بن زياد كه استاندار كوفه و بصره و عامل يزيد بن معاويه در عراق و فتنه ‌گر اصلى واقعه كربلا و از دشمنان سخت اهل بيت علیهم‌السلام بود، دستور داد كه اسيران را با همان حالت اسارت و در پوشش نامناسب و تحقيرآميز وارد مجلس او نموده و از اين راه بر آنان و بر همگان فخر و بالندگى نمايد.

پس از چند روز اقامت اسيران در كوفه، آنان را روانه شام نمودند تا در مجلس يزيد بن معاويه (دومين حاكم اموى) حاضر سازند.عبيدالله بن زياد پيش از حركت اسيران، فرمان داد سرهاى شهيدان كربلا را بالاى نيزه كرده و به سرپرستى زحر بن قيس به شام ارسال كنند و پس از آن اسيران را بر كجاو‌ه هايى سوار كرده و به حالت اسيرى روانه شام كرد. وى دستور داد امام زين العابدين علیه‌السلام را با غُل جامعه در بند كرده و دست‌هايش را بر گردنش بندند.

وى، محفر بن ثعلبه عائذى را مأمور رساندن اسيران به شام نمود و افراد جنايت كارى چون شمر بن ذوالجوشن و خولى را نيز با او همراه كرد. گروه اسيرداران در ميان راه به گروه حاملان سرهاى شهدا پيوسته و به اتفاق هم راه عراق تا شام را پيمودند.[۱]منازل و ايستگاه‌ هاى ميان عراق و شام، زياد است و معروف به چهل منزل مى‌ باشد. آنان در هنگام حركت به سوى شام از بسيارى از شهرها و روستاها عبور كردند و در بسيارى از اين مناطق، مردم به محض باخبر شدن از شهادت امام حسين علیه‌السلام و اسارت خانواده آن حضرت، سوگوارى مى‌ كردند و بر قاتلان آن حضرت نفرين و لعنت می نمودند.

از اسيران و سرهاى شهدا در بين راه، كرامات فراوانى به ظهور رسيد و خاطره‌ هاى زيادى از آنان در منابع اسلامى و مقاتل به ثبت رسيده است.به هر تقدير در روز اول ماه صفر سال 61 هجرى قمرى، اسيران و سرهاى شهيدان واقعه كربلا را وارد دمشق، مقر حكومت يزيد بن معاويه نمودند و اهالى اين شهر اين روز را عيد اعلان كرده و به جشن و پايكوبى پرداختند.[۲]روايت شده است: اسيران واقعه كربلا همين كه به دمشق رسيده و خيل تماشاگران را ديدند، تلاش زيادى به عمل آورده تا خود را از تماشاگران بپوشانند. به همين جهت جناب ام‌ كلثوم سلام الله علیها پيش از ورود به دمشق به شمر بن ذى الجوشن فرمود: مرا با تو حاجتى است. شمر گفت: حاجت تو چيست؟ام‌ كلثوم سلام الله علیها فرمود: اين شهر شام است. چون خواستيد ما را وارد شهر نماييد، از دروازه اى وارد كنيد كه حضور تماشاگران در آن كمتر باشد و سرهاى شهيدان را از ميان اسيران بيرون برده و جلوتر از آنان حركت دهيد تا مردم به تماشاى سرها پرداخته و به خاندان عصمت و طهارت كمتر نگاه كنند.

شمر كه جرثومه فساد و تباهى بود، برخلاف نظر ام‌ كلثوم سلام الله علیها، سرهاى شهيدان را در ميان اسيران قرار داد و آنان را همزمان از دروازه ساعت كه شلوغ‌ ترين ورودى دمشق بود، عبور داد. پس از ورود اسيران به دمشق، آنان را وارد مجلس يزيد نمودند.يزيد در آن جمع، متوجه امام سجاد علیه‌السلام شد كه در غل و زنجير بود و به وى گفت: اى پسر حسين! پدرت خويشاوندى مرا بريد و حق مرا زير پا گذاشت و با من درباره سلطنت به نزاع پرداخت، در نتيجه خدا با او چنين معامله‌ اى كرد كه اكنون مشاهده مى‌ نمايى!امام زين العابدين علیه‌السلام در پاسخ يزيد اين آيه را تلاوت كرد: «ما اَصابَ مِن مُصيبَةٍ فِى الْأرْضِ وَلا في اَنفُسِكُمْ اِلَّا في كِتابٍ مِن قَبْلِ اَنْ نَبْرَاَها؛[۳] هيچ بلا و ناگوارى در روى زمين و در جان هايتان به شما نمى‌ رسد مگر آن كه پيش از اين ما آن را در كتاب مقدرات ثبت كرديم، همانا اين كار براى خدا آسان است».

در آن مدتى كه اسيران در شام اقامت داشتند، رويدادهاى گوناگونى براى آنان به وقوع پيوست كه از همه مهمتر درگذشت دختر خردسال امام حسين علیه‌السلام در خرابه شام، مناظره حضرت زينب سلام الله علیها و ديگر افراد خانواده امام حسين علیه‌السلام با يزيد و خطبه به يادماندنى امام سجاد علیه‌السلام در حضور يزيد، درباريان و اهالى دمشق در مسجد اموى بود.اين گونه افشاگرى‌ ها و مبارزه‌ هاى پنهان و آشكار اهل بيت علیهم‌السلام در حالت اسيرى در شام، يزيد را در نزد مسلمانان، بى‌ مقدار و بى‌ اعتبار كرد و پس از مدتى، وضعيت شام را بر ضد يزيد و به هوادارى از امام حسين علیه‌السلام تغيير داد. يزيد، ناچار شد كه اعتراف به جرم و جنايت خود و سپاهيان و عاملان جنايت پيشه خود كرده و از امام زين العابدين علیه‌السلام عذرخواهى نمايد و پس از مدتى آنان را آزاد و با احترام و عزت به مدينه منوره عودت دهد.[۴]

1- الارشاد (شيخ مفيد)، ص 475.2- منتهى الآمال (شیخ عباس قمی)، ج 1، ص 423.3- سوره حديد، آيه 22.4- نك: الارشاد، ص 475؛ منتهى الآمال، ج 1، ص 423؛ زندگانى چهارده معصوم علیهم‌السلام ترجمه اعلام الورى ص 353 و لهوف سيد بن طاووس، ص 191.منابع:1- سيد تقى واردى، روز شمار تاريخ اسلام، جلد دوم، ماه صفر (باتخلیص)2- پایگاه دانشنامه اسلامی


شورش اهالى بغداد بر ضد حكومت وقت (249 ق)

تاریخ وقوع: 1 صفر

پس از درگذشت منتصر باللّه (يازدهمين خليفه عباسى)، مستعين باللّه به خلافت رسيد. وليكن عده اى از نظاميان حكومتى، خلافت وى را به رسميت نشناخته و خواهان خلافت معتز فرزند متوكل عباسى شدند.

در بغداد ميان هواداران مستعين و هواداران معتز، چندين روز درگيرى و نبرد شديد برقرار بود. تعدادى از طرفين كشته و زخمى گرديدند و اماكن فراوانى دست خوش غارت و تخريب گرديد و بر اين شهر كه دارالخلافه مسلمانان بود، هرج و مرج و بى نظمى حاكم گرديد. ولى سرانجام، هواداران مستعين پيروز شده و حكومت را بدست گرفتند.

روميان كه از اختلاف و پراكندگى مسلمانان، به ويژه درگيرى‌ هاى دارالخلافه بغداد باخبر شده بودند، به مرزهاى مسلمانان هجوم آوردند. در نزديكى شهر “ملطيه” ميان سپاهيان روم و مدافعان مسلمان، نبرد شديدى درگرفت و از طرفين تعداد زيادى كشته، زخمى و اسير گرديدند.

در اين جنگ بى‌ امان، عمر بن عبيدالله بن اقطع، فرمانده كل مسلمانان و على بن يحيى ارمنى، از فرماندهان سپاه و حدود دو هزار نفر از سربازان مسلمان كشته شدند. مردم بغداد كه از اختلافات داخلى عباسیان و كشته شدن مسلمانان در نبرد با روميان، ناراحت و نگران بودند در اول صفر سال 249 قمرى به طور خودجوش صداى اعتراض خويش را نسبت به ضعف و سستى دست‌اندركاران حكومتى بلند نمودند.

اعتراضات آنان، پيوسته فراگيرتر مى‌ شد و جمعيت فراوانى را به خود جذب مى‌ كرد. مردم خشمگين بغداد، زندان حكومتى را مورد هجوم قرار داده و آن را از دست مأموران بيرون آوردند و زندانيان را آزاد كردند.

آنان به خاطر اعتراض به دست‌ اندركاران حكومت، يكى از پل‌‌ هاى بغداد را بريده و ديگرى را به آتش كشيدند و انبارهاى دولتى و سرمايه‌ داران را مصادره كرده و براى تقويت سربازان مبارز، به سوى جبهه هاى جنگ ارسال كردند. ديگر شهرنشينان بلاد اسلامى نيز از رفتار و كردار حاكمان و متصديان امور ناراحت و متنفر بودند. در سامرا، شورشيان اين شهر به تقليد از شورشيان بغداد به زندان ها هجوم آورده و زندانيان را آزاد كردند.

اهالى اهواز، فارس و جبال (مناطق كوهستانى سلسله جبال زاگرس و بخش‌هاي مياني ايران) جوانان خود را تجهيز كرده و براى پشتيبانى از مدافعان مسلمان به سوى سرحدات اعزام كردند. شورش مسلمانان كه مى ‌رفت از بغداد به همه بلاد اسلامى گسترش پيدا كند، از سوى زمامداران وقت سركوب شد.

وُصيف، بُغاى صغير و عموم سپاهيان ترك‌ نژاد بغداد به دستور خليفه عباسى به سركوبى شورشيان پرداختند و تعداد فراوانى از شورش‌ گران و بى‌ گناهان را از هستى ساقط كرده و آشوب آنان را از اين طريق خاتمه دادند.[۱]

1-  البداية والنهاية (ابن كثير)، ج 11-12، ص 5.

منابع:

سيد تقى واردى، روز شمار تاريخ اسلام، جلد دوم، ماه صفر


كشته شدن صاحب الزنج و پايان يافتن فتنه زنگيان (270 ق)

تاریخ وقوع: 1 صفر

در عصر خلافت مهتدى عباسى (چهاردهمين خليفه عباسیان) شورشى در جنوب عراق آغاز گرديد و رهبرى آن را مردى به نام صاحب الزّنج بر عهده داشت و پيروزى ‌هاى بزرگى بدست آورد و پس از پيروزي در نزديكي شهر بصره شهر جديدي به نام “مختاره” براي خود و سپاهيان خويش بنا نمود.

صاحب الزّنج و سپاهيان او پس از سال ها نبرد و كشتار مردم و تاراج اموال آنان، به سوى عافيت طلبى و ايجاد رفاه و زندگى اشرافى روى آوردند. براى خويش ساختمان هاى مجلل و برج و باروهايى بنا نمودند و خدمت كارانى از مردان و زنان بى نوا را در استخدام خود گرفته و براى اشباع شهوات نفسانى خود، اقدام به هر عملى مى كردند. اين گونه رويكردها در يك اجتماع يا جمعيتى، موجب رقابت و حسادت افراد شده و يكپارچگى آنان را به فروپاشى تبديل مى كند و به تدريج آنان را به اضمحلال و نابودى مى رساند. در اين واقعه نيز آفت دنياطلبى، دامن سپاهيان صاحب الزّنج را گرفت و آنان را به رقابت، حِقد، كينه و حسادت وادار ساخت و سرانجام براى از ميان بردن رقيبان خود، دست به هر عملي زده تا خود ميدان دار و صاحب اختيار باشند. اين امر موجب ضعف و سستى سپاهيان صاحب الزّنج و تقويت سپاه خليفه گرديد.

موفق عباسى، به فرمان برادرش خليفه معتمد عباسي كه براى پايان دادن غائله صاحب الزّنج عزم خويش را جزم كرده بود، چند سالى درگير اين ماجرا بود. وي سرانجام با تدابيرى كارآمد، صحنه را بر صاحب الزّنج تنگ كرد. او شهرهايى كه در تصرف عاملان صاحب الزّنج بود يكى پس از ديگرى تصرف كرد و آنان را وادار به عقب نشينى به مختاره نمود. همچنين شهر بصره را با تلفات و خسارات فراوان بدست آورد و صاحب الزّنج و سپاهيانش را در مختاره، در محاصره خويش قرار داد. وى پس از مدت ها محاصره شهر مختاره بر اين شهر هجوم آورد و سد مدافعان را شكست و وارد اين شهر نظامى گرديد. در داخل و خارج شهر مختاره به نبرد با سپاهيان صاحب الزّنج پرداخت و تعداد زيادى از آنان را از پاى درآورد.

در 27 محرم سال 270، جنگ طرفين شدت گرفت ولى سپاهيان صاحب الزنج، هر چه مى‌ گذشت ناتوان تر مى‌ شدند و در نتيجه متحمل شكست سنگين و سخت شدند و شهر مختاره به تصرف موفق درآمد. علاوه بر كشته شدن تعداد بى شمار و فرار گروهى فراوان، تعداد پنجاه هزار تن از سپاهيان صاحب الزّنج به اسارت نيروهاى موفق درآمدند.

به هر تقدير، صاحب الزّنج پس از چهارده سال و چهارده ماه تاخت و تاز و حكومت كردن بر بخشى از جنوب غربى ايران و جنوب شرقى عراق، در اول صفر سال 270 قمرى بدست سپاهيان موفق عباسى كشته شد و با كشته شدن وى، پرونده اين شورش بزرگ نيز بسته گرديد.[۱]

اما درباره انتساب صاحب الزّنج به اهل بيت علیهم‌السلام و علوى دانستن وى كه در برخى از كتب تاريخى (به ويژه در منابع اهل سنت) آمده است، ترديدى در باطل بودن اين گونه ادعاها نيست. چون قيام زنگيان در عصر امام يازدهم حضرت امام حسن عسکری علیه‌السلام به وقوع پيوست و آن حضرت كه امام شيعيان و بزرگ علويان بود، هنگامى كه شنيد برخى از مردم وى را علوى مى‌ دانند به صراحت بيان كرد كه وى از اهل بيت علیهم‌السلام نيست.

از محمد بن صالح خثعمى روايت شده است: تصميم گرفته بودم از امام عسکرى علیه‌السلام چند چيزى را بپرسم و پاسخ شرعى آن‌ ها را بدست آورم. پرسش‌ هايم را نوشتم و نامه را براى امام علیه‌السلام فرستادم وليكن با اين كه در نظر داشتم درباره صاحب الزّنج هم به پرسم، غفلت كرده و اين موضوع از يادم رفته بود. ولى هنگامى كه امام علیه‌السلام پاسخ نامه‌ ام را داد و نامه را گشودم و پاسخ‌ هايم را گرفتم، با شگفتى مشاهده كردم كه امام علیه‌السلام نوشت: و صاحب الزّنج ليس منّا اهل البيت علیهم‌السلام.[۲]

علامه مجلسى درباره صاحب الزّنج مى‌ نويسد: و كان منفياً عنهم علیهم السلام نسباً و مذهباً و عملاً؛ صاحب الزّنج از جهت نسب، مذهب و كردار هيچ گونه رابطه اى با اهل بيت علیهم‌السلام نداشت و امام علیه‌السلام وى را به طور كلى نفى كرده بود.[۳]


1- نك: تاريخ ابن خلدون، ج 2، از صفحه 467 تا 510 و تاريخ الخلفاء (سیوطی)، ج 1، ص 363.

2- بحارالانوار (علامه مجلسي)، ج 66، ص 197.

3- همان.


منابع:

سيد تقى واردى، روز شمار تاريخ اسلام، جلد دوم، ماه صفر (باتخلیص)